نگران ایران هستم

جهان صنعت – اسحاق جهانگیری یکی از باسابقهترین مدیران سیاسی- اقتصادی جمهوری اسلامی ایران به حساب میآید. جهانگیری در همه سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در وسط معرکه بوده و یکی از کسانی است که در کوره سیاست گداخته و اکنون به جایی رسیده که میتواند بگوید چرا کشور ایران به جایی رسیده است که مالزی شدن هم برایش آرزو است، در حالی که اوایل انقلاب و حتی در دورههای پیشین ایرانیان میخواستند همانند کشورهای اروپایی باشند.
اسحاق جهانگیری در گفتوگوی طولانی با ایرنا با صراحت میگوید نگران ایران هستم و با رکگویی خبر میدهد که در ایران یک مافیای بزرگ وجود دارد که از وضعیت تحریم سود میبرد و سالانه ۳۰ تا ۵۰میلیارد دلار رانت و فساد نصیب خود میکند و بخشی از این رانت در آمریکا توزیع میشود. جهانگیری میگوید سند چشمانداز توسعه در سال اول از سوی دولت وقت کنار گذاشته شد و مشروح گفتوگوی او را با حذف پرسشهای ایرنا در ادامه میخوانید.
سند چشمانداز
فکر میکنم یکی از کارهای خوبی که در سال ۱۳۸۲ انجام شد، بحث سند چشمانداز بود. ممکن است گفته شود سند چشمانداز از ابتدا براساس یکسری آرمانها نوشته شد و با واقعیتهای زمانی که این کار انجام میگرفت تطابق نداشت. این درست برعکس است. ما از دوران بعد از جنگ که آقای هاشمی رییسجمهور و دوره سازندگی شروع شد، به این سمت رفتیم که کارهای مهم توسعهای برای ایران انجام بدهیم؛ طرحهای بزرگی که به دلایلی عقبافتاده بود و عمدهترین دلیلش هم بروز جنگ تحمیلی بود که فرصت پرداختن به مسائل توسعهای برای کشور پیش نیامد. طرحهای بزرگی در دولت سازندگی شروع شد و کارهای بزرگی انجام گرفت.
در سالهای ۷۸-۱۳۷۷ بحثهای برنامه سوم در دولت شروع شد و آقایان نوربخش، نجفی و نیلی به صورت تیمی روی آن کار میکردند. این برنامه که در دولت آقای خاتمی نوشته شد، بلوغ برنامهنویسی در کشور بود. مطمئنا وقتی برنامههای قبل از انقلاب در دوره پهلوی و برنامههای بعد از انقلاب را تا الان که برنامه هفتم اجرا میشود نگاه کنیم، قطعا موفقترین برنامه هم از نظر سیاستگذاریهایی که نوشته شده بود و هم از نظر اجرا، برنامه سوم بود. از نظر عملکردی برنامه بسیار خوبی بود، مخصوصا در بخشهایی مثل صنعت، نفت، نیرو، طرحها و کارهای بزرگ، فعال شدن بخش خصوصی، اصلاح و برطرف شدن موانع ساختاری، کشور آماده یک خیز بزرگ توسعهای بود. رهبری این را به عنوان یک علامت خوب گرفتند و به مجمع تشخیص و دولت دادند. دولت و مجمع با این طرح به صورت فعال برخورد کردند و چشمانداز نوشته شد. به نظر تمام کسانی که در تدوین چشمانداز در آن زمان نقش داشتند، آن را موفق میدانستند و فکر میکردند تمام موارد آن قابل دسترسی است. از نظر عمومی هم نظر این بود که یک نورافکن انداخته و ۲۰سال آینده ایران را نشان میدهد و به نسل جوان میگوید کشور شما در ۲۰سال آینده چنین جایگاهی دارد؛ همه امیدوار و خوشحال شدند چون میدیدند کشورشان قرار است به اینجا برسد.
از نظر من اتفاق عجیبی که افتاد این بود که در انتخابات سال ۱۳۸۴ مسوولان با یک رویکرد جدیدی روی کار آمدند. مهمترین ویژگی آن مسوولان این بود که هر آنچه از گذشته است باید تعطیل شود. چیزی که میتواند روابط ما با دنیا را درست کند باید به هم بزنیم و به جای اینکه به مدیریت ایران بپردازیم به مدیریت جهان بپردازیم. یکسری شعارهای پوچ و بیاساس داده شد مثل هولوکاست که رابطه ما با دنیا را به هم زد. در داخل مدیران کشور سرخورده و مردم نگران شدند، منابع عظیم نفتی که مخصوصا در این دوره به دلیل افزایش قیمت نفت به دست آمد، به جای اینکه تبدیل به حرکت توسعه کشور شود، متاسفانه عاملی شد برای تخریب توسعه کشور. بنابراین به نظر من این عوامل دست به دست هم داد، چون از سال ۱۳۸۴ که شروع این چشمانداز بود، همه برنامهها کنار گذاشته شد، البته مجلس هفتم هم در این ماجرا نقش داشت و قانونی که در برنامه چهارم نوشته شده بود را اصلاح کردند. خشت اول دغدغه انرژی را مجلس هفتم با طرح تثبیت قیمت حاملهای انرژی گذاشت. بعد هم رییس مجلس اعلام کرد که عیدی بزرگی به مردم دادیم، یعنی پنج روز بعد از آن تصمیم را نمیدیدند. پنج سال بعد را نمیدیدند که چه بر سر کشور میآید.
در سال ۱۳۸۴ که شروع چشمانداز است، اقتصاد ما تقریبا معادل اقتصاد ترکیه و عربستان سعودی بود. در منطقه منا که چشمانداز هدف است، رقبای اصلی ما عربستان و ترکیه بودند. بقیه با فاصله با ما بودند. امروز که پایان چشمانداز و سال ۱۴۰۴ است، ما از نظر اقتصادی تقریبا یکسوم ترکیه و یکدوم عربستان هستیم. حتی امارات دارد از نظر حجم تولید ناخالص داخلی از ما جلو میزند. برخی کشورهای دیگر دارند با ما همتا میشوند.
این عقبماندگی را به این راحتی نمیشود جبران کرد. ما برای جبران این عقبماندگی باید خیلی تلاش کنیم، بنابراین فکر میکنم انحرافی در مجموعه سیاستگذاریهای ایران اتفاق افتاد. به جهت تاریخی هم که نگاه میکنیم، هر وقت بحث توسعه ایران وارد یک حلقه جدی شده، یک اتفاق بیرونی یا داخلی رخ داده که یک دفعه روند را کند کرده است.
تحریم و سند چشمانداز
از نظر توسعه زمانی برای ما این مطرح بود که از اروپا چقدر عقب هستیم، بحث این بود که باید تلاش کنیم و شایستگیهای ایران در حدی است که میتواند خودش را با توسعه اروپا هماهنگ کند. شاهعباس برای توسعه در این دوره خیلی زحمت کشید. در دوره پهلوی، شروع برنامههای توسعهمان همزمان با کره جنوبی بود. افراد وقتی از کره جنوبی به ایران میآمدند، از شاه میخواستند که اینجا تعدادی کارگر کرهای بیایند و کار کنند چون بیکاری در کره بالا بود. وقتی به آنها اجازه دادند که بیایند و به عنوان راننده و سرایدار کار کنند، در سئول یک خیابان به نام تهران نامگذاری کردند و متقابلا ما هم در ایران یک خیابان به نام سئول نامگذاری کردیم.
در مراسمی که خیابانی را در تهران به نام سئول نامگذاری میکردند گفتند به امید روزی که کره هم مثل ایران شود! ما با هم توسعه را شروع کردیم، ما نفت هم داشتیم که کره نداشت، قیمت نفت هم رفت بالا و همینطور تولید آن هم افزایش یافت.
آقای ماهاتیر محمد با آقای مهندس موسوی تقریبا در یک زمان نخستوزیریشان را در ایران و مالزی شروع کردند. ماهاتیر محمد با هدف توسعه مالزی به عنوان یک کشور که اکثریت مسلمان داشت، ما هم به عنوان کشوری که انقلاب اسلامی در آن به پیروزی رسیده است و قصد داشتیم کشور را توسعه بدهیم. مالزی امروز به کجا رسیده و ما در کجا قرار گرفتهایم؟ اینها مسائلی است که مردم ایران و علاقهمندان به توسعه ایران روی آنها حساس شوند و ببینند چه میشود؟ ما انقلاب کردیم، جنگ بر ما تحمیل شده است، هشت سال بعد جنگ تمام شد و آقای هاشمیرفسنجانی به عنوان یک روحانی انقلابی و کسی که مورد اعتماد تکنوکراتهای کشور پرچمدار توسعه و سازندگی در کشور شد، شروع کرد به ساختن سد، راهآهن، اتوبان، بندر و… هرچه بعضیها نق زدند و اعتراض کردند، ایشان تحمل کرد و کارهای خودش را پیش برد. صنعت فولاد، پتروشیمی و… را پیش برد. بعد از ایشان، آقای خاتمی همین مسیر توسعه را پیش برد. رهبری هم از هر دو نفر حمایت کردند.
داستان عجیب هولوکاست
خط قرمز ما این بود که پرونده هستهای ایران در دوره آقای خاتمی نباید به شورای امنیت برود، آقای روحانی هم مسوول مذاکرات بود و این دنبال میشد. بعد پرونده رفت شورای امنیت و قطعنامه دادند، به جای اینکه گفته شود این قطعنامهها ظالمانه است و باید جلوی آنها را گرفت، این قطعنامهها یک ملت و کشور را عقب نگه میدارد، گفته شد اینها کاغذپاره است و هرچی میخواهید از این قطعنامهها صادر کنید تا قطعنامهدان شما پاره شود و… این حرفهای رایج آن زمان بود.
معنای این حرفها و بحثها این بود که توسعه کشور از دستور کار خارج شده و مسائل دیگری در دستور کار قرار گرفته است. بعد هم وقتی خواستند اصلاح کنند به این صورت نبود که وقتی یک انحراف ایجاد کردید، همانقدر زمان صرف کنید میتوانید برگردید به نقطه اول. تخریب یک ساختمان خیلی ساده و سریع انجام میشود. من در جلسهای گفتم که ساختمان پلاسکو آتش گرفت، چند ساعت سوخت، یک لحظه فرو ریخت، چند سال میگذرد تا پلاسکو ساخته شود، ضمن اینکه عدهای که آنجا کار میکردند زندگیشان دچار گرفتاری و بحران شد.
دو موضوع مهم است؛ هم مساله گسترش فساد یک مساله جدی است که باید به آن پرداخت و متاسفانه همانطور که گفتم اقتصاد مثل یک موریانه پایههای یک نظام و یک انقلاب را سست و ذهن مردم را نسبت به مسوولان ادارهکننده کشور دچار مشکل میکند. باید بپذیریم که مهمترین سرمایه ایران و مهمترین مولفه اقتدار ایران، مردم ایران هستند. اول به این باور برسیم و وقتی باور کردیم که مردم مهمترین هستند، هر کاری که باعث شود حضور مردم در صحنه اداره کشور را کمرنگ و مردم را دلزده و دلسرد و به آینده کشور بدبین کند، قطعا این یک کار ضدمردمی است.
سرمایه اجتماعی، بزرگترین سرمایهای بوده که در اختیار تصمیمگیران است. وقتی مولفههای سرمایه اجتماعی را میبینید، حتما اعتماد مردم به نظام تصمیمگیری، اعتماد مردم به مسوولان به جهت پاکدستی، اعتماد مردم به مسوولان به جهت کارآمدی که قادر هستند مشکلات را حل کنند، میشود مهمترین سرمایه اجتماعی که در اختیار یک مجموعه است. یکی از مواردی که به این سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم آسیب میزند، فساد است. مردم احساس میکنند اموال آنها دارد به تاراج میرود. عدهای نشستهاند میخورند و میبرند و مردم هم در فقر و شرایط سخت زندگی میکنند و کسی هم به فکر آنها نیست. به این مطلب هم دامن زده میشود که اینها به فکر جیب خودشان هستند و از این حرفها. به هر حال فساد پدیده شومی است و هر کجا پیش آمده، اولین رسالت مسوولان این بوده که با آن مبارزه جدی کنند، هم مبارزهشان اصلاح ساختار باشد و ببینند گلوگاههای فساد کجاست و کجا منجر به فساد میشود، آنجاها را اصلاح کنند و هم با مفسدان اقتصادی، چه در بخش دولتی و چه در بخش غیردولتی قاطعانه برخورد کنند که دیگر کسی به فکر فساد نباشد.
تحریم هم عاملی است که توسعه کشور را از بین میبرد. زمانی که ما به عنوان مردم یا مسوولان ایران دنبال این هستیم ایرانی که برای آینده ترسیم میکنیم، توسعهیافته و پیشرفته باشد و مردم در رفاه زندگی کنند و آینده خوبی داشته باشند، این سازوکارهای خودش را میطلبد که یکی از این سازوکارها، ارتباطات مناسب و تعاملات سازنده با دنیاست. زمانی که تحریم به صورت ظالمانه بر شما تحمیل میشود، قدرت اقتصادی شما را کم میکند و شما به جای اینکه به فکر توسعه ایران باشید، به فکر بقا میافتید و استراتژی شما تبدیل میشود به استراتژی بقا، اینکه چه کار کنیم که بمانیم و از بین نرویم، چه کار کنیم که سفره مردم را حفظ کنیم، یعنی اصلا راهبرد توسعه از دستور کار خارج و تبدیل میشود به راهبرد حفظ بقا. پس هر دو پدیدههای شومی هستند که علیه یک ملت و توسعه یک کشور فعالیت میکنند.
تحریم و بهار مفسدان
در دوره تحریم فساد چگونه میشود؟ یک جمله معروفی است که قبلا هم گفتهام، تحریم بهار مفسدان است. جایی است که فساد در آن موج میزند، علتش هم این است که مسوولان کشور در تحریم، دنبال حل مشکلات کشور هستند، فشار خارجی زیاد است، تحریم اتفاق افتاده و در شرایطی گرفتار میشوند که به هر چیزی متوسل میشوند. کسی میگوید من میتوانم این پول را برای شما جابهجا کنم، راست یا غلط شما قبول میکنید، یک بررسی هم با درجه پایین انجام میشود و مجبورید اعتماد کنید یا میگوید من میتوانم برای شما نفت بفروشم، برای شما هم حیاتی است که نفت را بفروشید چون به پول آن نیاز دارید و میخواهید دارو وارد کنید و نیازهای ضروری مردم را تامین کنید، باید این نفت فروخته و پول آن به کشور آورده شود، اعتماد میکنید و نفت را در اختیار او قرار میدهید، اگر طرف خوش انصاف باشد، سود خودش را میبرد و یک بخش را هم به شما میدهد، کسی هم که بدجنس باشد نفت را میبرد و اصلا خبری هم نمیشود که چه کار کرد!
به دلیل اینکه کشور در شرایط تحریم در موقعیت اضطرار قرار میگیرد، مسوولان به جای اینکه در یک فضای شفاف و روشن با فعالان اقتصادی کار کنند، در اتاقهای تاریک شروع میکنند به کار کردن، فضا غیرشفافتر و تاریکتر و در پستوها تصمیمگیری میشود، چون وقتی فضا شفاف باشد کسی که شما را تحریم کرده متوجه حرکتهایتان میشود، در حالی که او نباید متوجه شود که شما نفت را به چه کسی دادید، نباید بفهمد که شما چطور پول را جابهجا میکنید، یکی از مراحل دور زدن تحریم همین چیزهاست که طرف چیزی نداند. پس باید در یک فضای مبهم و غیرشفاف کار کنید و همین غیرشفاف بودن یعنی گسترش فساد. پس اینکه میگویند تحریم مولد فساد بوده حرف درستی است.
حرف جدید برای کشور
میخواهم حرف جدیدی بزنم و این حرف نتیجه تحلیل و فکر خودم است و شاید برای مسوولان کشور مهم باشد. حجم تجارت ما (صادرات و واردات) در سالهایی که تحریم نبوده به حدود ۲۰۰میلیارد دلار هم رسیده، در سالهای تحریم تا سقف ۱۰۰میلیارد دلار کاهش یافته و بعضا تا ۱۳۰ یا ۱۴۰میلیارد دلار هم در برخی سالها رسیده است. بستگی به این دارد که چقدر سختگیریها کمتر شود و بتوانیم نفت بیشتری بفروشیم و صادرات غیرنفتی بیشتری داشته باشیم و در ازای آن واردات بیشتری انجام دهیم.
ما در تحریم جنس را حتما ارزانتر صادر میکنیم، نفتی که میفروشیم مجبوریم تخفیف بدهیم که این پذیرفته شده است. محصولات پتروشیمی که میفروشیم مجبوریم تخفیف بدهیم که این پذیرفته شده است. فولاد باید تخفیف داده شده باشد، پس در ۱۵۰میلیارد دلار آنچه را که میفروشیم باید ارزانتر بفروشیم. آنچه که میخواهیم بفروشیم اینطور نیست که مشخص باشد ما با ۵درصد یا ۱۰درصد زیر قیمت به فلان شرکت بدهیم، گاهی اوقات برای مقابله با تحریمها مجبوریم جابهجا کنیم، یعنی کالا را از اینجا به کشور دیگری ببریم، از آنجا به کشور هدف ببریم یا شاید از آنجا هم مجبور باشیم جابهجا کنیم و به کشور دیگری ببریم تا بتوانیم مسیر را گم کنیم که این کالا از ایران آمده است. قاعدتا در اسناد آن هم دست برده میشود که معلوم شود این کالا مربوط به ایران نیست. در نفت ممکن است در دریا کالا از یک کشتی به کشتی دیگری منتقل شود، اینها هم هزینههای جانبی تحریم است.
وقتی میخواهیم خرید کنیم چون میدانند که میخواهند به ما کالای تحریمی بفروشند گرانتر میفروشند. بعضا مجبوریم در کشور دیگری بارنامه کنیم، آیا در آن کشور تخلیه بشود یا نه که قاعدتا باید تخلیه شود، بعد از آن کشور به کشور دیگر و نهایتا به ایران. حتما گرانتر هم باید بخریم.
جابهجایی پول هم به این راحتی نیست. مثلا وقتی نفت را به چین میفروشیم، حالا چین کشور خوبی است و من الان به چین اعتراض ندارم ولی کشوری که ما به آن میفروشیم، پولی که میخواهد بریزد، نباید به حساب هیچ مجموعه ایرانی باشد. پول باید به حساب کشوری برود که حتی صاحبان آن معلوم باشد که ایرانی نیستند والا بلافاصله بلوکه میشود. وقتی پول را میخواهید جابهجا کنید به کشوری که از آنجا کالا خریدهاید، چون شما به یک کشور صادر میکنید و از یک کشور دیگر کالا میخرید، باید از آنجا پول را بفرستید به این کشور، پس این هزینه جابهجایی پول دارد. اینها موارد پیچیده زیادی است. یک بررسی نشان داده بود که بین ۲۵ تا ۳۰درصد منابع ما هزینه تحریم میشود.
من با صراحت میگویم که در دوران تحریم هر کالایی که بخواهیم میتوانیم وارد ایران کنیم و هر کالایی که بخواهیم میتوانیم از ایران صادر کنیم، ترامپ باشد یا هر کس دیگری باشد، تحریم بکند یا تحریم شورای امنیت باشد، ایران وقتی اراده کند که کالایی را صادر یا وارد کند، این شدنی است. فقط در هزینهها تفاوت دارد. ممکن است نتیجه این باشد که ۲۵ تا ۳۰درصد منابع شما از بین برود، یعنی شما اگر ۱۵۰میلیارد دلار حجم تجارت داشته باشید، ۳۰درصد آن ۵۰میلیارد دلار است. اگر ۲۰درصد هم باشد باز میشود ۳۰میلیارد دلار، یعنی سالانه بین ۳۰ تا ۵۰میلیارد دلار هزینه تحریم به یک عده پرداخت میکنید و یک عده این سود را میبرند.
کاسبان تحریم کسانی هستند که این ۳۰ تا ۵۰میلیارد دلار سود سالانه که الان ۱۰، ۱۵سال است این تحریم را داریم، به جیب آنها میرود. در ایران کاسبان تحریم که میشناسند را اسم میبرند، بنده امروز با صراحت میگویم، به رییسجمهور آمریکا هم میگویم، کاسبان تحریم در آمریکا هم هستند. این پول در باندهای مافیایی آمریکایی هم میرود و حتی سناتورهای آمریکایی هم از این پول استفاده میکنند. مگر در ونزوئلا اعلام نشد که تحریم ونزوئلا به کمک برخی از آمریکاییها دور زده میشود و پولی که آنجا گرفته میشد، برخی از سناتورها در آن نقش داشتند. اینها کسانی بودند که فشار میآورند تحریمها همچنان حفظ شود. این باند مافیایی که پول به جیب آنها میرود در آمریکا حضور دارند، در کشورهایی که ما با آنها کار میکنیم حضور دارند، در نقل و انتقال پول و در خرید و فروشها حضور دارند. شما میخواهید یک کاری را غیر از مسیر طبیعی آن انجام بدهید که یک عده در آن منافع دارند، این عده هم در آمریکا هستند. باید بدانیم وقتی تحریم است، منافع بخشی از پول مردم ایران به جیب بخشی از آمریکاییهایی میرود که سعی میکنند تحریمها را نگه دارند.
حالا ممکن است کسانی که چهره اصلی تلویزیونی هستند، چه در ایران و چه در خارج از ایران، اینجا میگویند باید برخورد کرد و آنجا میگویند باید تحریمها را نگه داشت، افراد خیرخواهی هم باشند ولی کسی که پشت این ۵۰میلیارد دلار قرار دارد، ممکن است یک درصد یا ۲درصد را هم خرج افرادی کند که بتوانند به طرفین کمک کنند این اتفاقات بیفتد. بنابراین به نظر من این حرف درستی است که برخی از باندهای مافیایی فاسد که سالی ۳۰ یا ۴۰میلیارد دلار از محل تحریمها به جیب آنها میرود، به این راحتی اجازه نمیدهند تحریمها لغو شود.
دغدغه کل کشور
تا تحریم است، دغدغه و کل جریان سیاستگذاری کشور، صرف بقا و دغدغه معیشت میشود و نه توسعه، بنابراین نمیشود ایران را دوست داشت ولی اجازه داد ایران در تحریم بماند.
در سال ۱۴۰۰ در جلسه سران سه قوه در خدمت رهبری بودیم، ایشان آن موقع با صراحت گفتند اگر میتوانید یک ساعت زودتر تحریمها را لغو کنید وظیفه دارید این کار را انجام بدهید. تحریمها الان بزرگترین عامل فرسایش منابع مادی و معنوی توسعه ایران است. تحریمها در حال حاضر بالاترین عامل ضدسرمایههای اجتماعی ایران است. تحریمها مهمترین عاملی بوده که توسعه ایران را عقب نگه داشته است.
دهه۹۰ که همه میگویند یکی از دهههای سخت و بعضی وقتها با تعابیر تندی مثل دهه از دست رفته از آن یاد میشود، شاخص آن فقط تحریم است. این دهه، دهه تحریمها علیه ایران است که هنوز هم ادامه دارد. بنابراین باید تلاش کرد که تحریمها برطرف شود. البته تا زمانی هم که است، مسوولان کشور وظیفه دارند برای اداره کشور با همین سیستم دور زدن تحریمها و راههایی که میتوانند انتخاب کنند، با سالمترین و بهترین راههایی که میشود انتخاب کرد، کشور را اداره کنند.
راجع به ایران خیلی دغدغه دارم و نگرانم. ایران از هر نظر شایسته توسعه است. حداقل این است که ایران در منطقهای قرار گرفته که هیچ کشوری به اندازه آن از ظرفیتهای مناسب، نیروی انسانی مناسب، جغرافیای مناسب و از فرصتهای مناسب برای توسعه برخوردار نبوده است ولی متاسفانه این مسیر خوب پیش نمیرود.
آنچه اکنون دغدغه و نگرانی اصلی من نسبت به ایران است، این بوده که به دلیل تحولات پرشتابی که در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در منطقه و جهان اتفاق میافتد، از این مسائل عقب میافتیم یا این مسائل دارد تحولات ما را به نوعی رقم میزند که بر دغدغهها و نگرانیهای ما اضافه میکند، مخصوصا در منطقه. دغدغه ما فرسایش منابع مادی و معنوی توسعه کشور است. اگر بخواهیم بگوییم شاخصهای این فرسایش چیست، یکی از آنها بحث نامتعادل بودن منابع و مصارف کشور است.
شما هر جا دست بگذارید، از منابع طبیعی تا منابع غیرطبیعی و منابع دیگر توسعه، عدم تعادل جدی وجود دارد. هر سال میزان مصارف آب کشور اضافه و جمعیت کشور زیادتر میشود، این جمعیت آب بیشتری مصرف میکند و فعالیتهای اقتصادی که بیشتر میشود آب بیشتری نیاز دارد، منابع آب کشور هم محدود است و محدودتر هم میشود، بنابراین کشور اکنون از نظر آب در شرایط بحرانی قرار دارد.
در سال جاری برای آب آشامیدنی تهران و اصفهان و شهرهای بزرگ کشور هم چالش داریم که در روزها، هفتهها و ماههای آینده تکلیف آب آشامیدنی چه خواهد شد. متاسفانه به بحثهای امنیتی بین استانها هم تبدیل شده است. هوا را وقتی نگاه میکنیم، در سال ۱۳۹۵ بحث ریزگردها خیلی جدی شد، یکی از تلخترین روزهای مدیریت خودم از نظر کاری، ایام ورود ریزگردها به خوزستان بود. آن ایام رطوبت هم با ریزگردها ترکیب شده و روی سیمهای برق نشسته بود و کل برق استان را قطع کرده بود، به نحوی که به راحتی امکان وصل آن نبود. برق که قطع شد، در بعضی جاها آب هم قطع شده بود. آنجا رفتیم و تصمیم گرفتیم آقای حجتی، وزیر جهاد کشاورزی بروند و کانونهای داخلی را شناسایی و فکری برای آن کنند که کارهای مهمی هم انجام شد. الان دوباره ریزگردها آمده که این بار فقط خوزستان نیست و کل غرب و جنوب غرب کشور و حتی تا پایتخت را هم طوفانهای گرد و خاک اذیت میکند و راهکار هم فعلا فقط تعطیلی است چون طبق آنچه گفته میشود، منشأ آنها خارجی است و از عراق و عربستان و سوریه میآید. در داخل هم ممکن است کانونهای ریزگرد داشته باشیم. الان تالابهایی که خشک شدهاند خودبهخود تبدیل به کانون میشوند. باید با تمام وجود دریاچه ارومیه را حفظ کنیم والا شمال غرب کشور میتواند تبدیل به کانونی شود که ادامه حیات در آن به راحتی ممکن نباشد. پس وضع هوا در کلانشهرها هم یک مساله جدی است.
در انرژی، کشوری که بزرگترین ذخایر گاز و مهمترین ذخایر نفت دنیا را دارد، در سالهای اخیر سالی چند میلیارد دلار بنزین وارد میکند، کمبود گاز دارد و در زمستان مجبور هستند به مردم بگویند گاز نیست، کم مصرف کنید. برای برق از سال گذشته و امسال از بهار شروع به اعمال خاموشی کردهاند. گازوئیل تا حدی چنین وضعی دارد، باید به مردم چه پاسخی بدهیم؟ در حالی که بزرگترین منابع انرژی دنیا را داریم ولی این شرایط انرژی ما است. صنعت کشور هم که واقعا نگرانکننده است. واقعا باید دست صنعتگران را بوسید که چرخ صنعت را همچنان در گردش نگه میدارند.
نظام تصمیمگیری ضعیف شده است
در بحث بودجه کشور، وضع منابع و مصارف کشور نگرانکننده است. دولت میتواند با گرفتن پول از بانک مرکزی و کسری بودجه که نتیجه آن تورم و خرد کردن مردم است، منابع بودجه خودش را تامین کند. ولی اینها کسری است. تا قبل از تورمهای اخیر متوسط آن ۲۰درصد بوده است؛ بین ۱۷ تا ۲۲ درصد، مردم در ۴۰سال گذشته با تورم ۲۰درصدی زندگی کردهاند، الان پنج سال است که مردم با تورم ۴۰درصد زندگی میکنند و هیچکس نمیتواند زندگیاش را متناسب با این تورم سالانه رشد بدهد. حالا ممکن است افراد خاصی کاری کنند ولی عموم مردم اینطور نیستند. وضع معیشت سخت میشود. صندوقهای بازنشستگی برای این بودند که شما کارمند دولت یا کارگر کارخانه که هستید بعد از ۳۰سال کار که بازنشسته شدید حقوق بگیرید ولی نه از دولت و کارخانه، بلکه از صندوقی که پول خودتان آنجا بوده، در طول ۳۰سال مبلغی از شما برای بازنشستگی گرفتهاند، در صندوقی گذاشتهاند اما الان صندوق بازنشستگی کشوری و لشکری، بیش از ۸۰ تا ۹۰درصد پولی که به بازنشستگان پرداخت میکند را از دولت میگیرد، یعنی در صندوق پولی وجود ندارد.
نظام بانکی شرایطش خیلی نگرانکننده است. از یک مقطعی به بعد در برنامه سوم بانک خصوصی تاسیس شد که بانکهای دولتی رقابتی پیدا کنند و وضع بهتر شود، الان تبدیل شده به یک مشکل بسیار جدی و هنوز هم اقتصاد ایران بانکمحور است و برای توسعه اقتصاد ایران باید نظام بانکی کمک کند. بیش از ۸۰درصد منابع مورد نیاز اقتصاد کشور را نظام بانکی تامین میکند ولی شرایط نظام بانکی اکنون ویژه بوده و منابع و مصارف آن دغدغه جدی ایجاد کرده که از این موارد زیاد است.
این ناترازیها و عدم تعادلها اکنون به نقطهای رسیده که نه میشود عقب بیندازید و نه قدرت تصمیمگیری وجود دارد. بالاخره باید برای اینها تصمیمگیری شود. مسالهای که الان وجود دارد این است که نظام تصمیمگیری در ایران خیلی ضعیف شده است. ما اصلا برای حل مسائل کشورمان تصمیم نمیگیریم، دولت را ضعیف کردهایم.
داستان وفاق
دکتر پزشکیان موضوعی به نام وفاق را مطرح کرده است و از نظر من منظورش این بوده که مردم بیایید راجع به مسائل اصلی کشور مثل انرژی، آب، آموزش و مسائل دیگر، روی صورت مساله و نحوه حل مساله با هم به تفاهم برسیم و یکییکی این مسائل را حل کنیم و کنار بگذاریم. مجلس و دولت و نهادهای حاکمیتی و صداوسیما بیایند اما یک عده تعبیر کردند در حد اینکه این آدم باید از این خط وارد دولت شود، آن آدم از آن خط باید وارد دولت شود، بنابراین آدم احساس میکند همین قدرت کم تصمیمگیری هم در حال تضعیف شدن است. اکنون هم به نظر من واقعا مجلس، دولت را از نظر تصمیمگیری آزار میدهد. قوای سهگانه که مستقل از هم هستند، قوه مجریه حد استقلالش را شورای نگهبان تفسیر کند و بگوید حد استقلال قوه مجریه یعنی این و در آن موضوع دیگر کسی حق دخالت نداشته باشد. چطور میگویند حق قانونگذاری مختص مجلس است. دولت حق قانونگذاری ندارد و هر کاری هم که میخواهد بکند باید ذیل قوانین و مصوبات مجلس باشد. حد قوه مجریه کجاست؟ اینکه قوه مجریه نتواند ساعت کار را یک ساعت عقب و جلو کند و مجلس بگوید من برای این موضوع قانون مینویسم. وقتی برای کارهای اجرایی قانون مینویسیم، کار اجرایی نابود میشود. قدرت کار اجرایی در انعطاف است، دولت هم نظام تصمیمگیری است. جاهایی هم گفتهام که ما دولت را ضعیف کردهایم.
ما اولا نیازمند نظام تصمیمگیری به موقع هستیم، راجع به مسائل پیش آمده در دنیا هنوز طوری تصمیمگیری و بحث میکنیم که انگار در دنیای دیگری زندگی میکنیم. بحث میکنیم که عضو پالرمو بشویم یا نشویم؟ عضو CFT بشویم یا نه، با FATF همکاری کنیم یا نکنیم؟ مگر میشود بگوییم ۱۹۶کشور اینها را انجام دادهاند، حتی کرهشمالی که انجام نمیدهد الان اصرار دارد که من هم میخواهم عضو این نظام جهانی شوم ولی کسانی که تصمیم میگیرند میگویند شما شرایط آن را ندارید و یک عده از مسوولان میگویند اگر بپذیریم فلان مساله ما چه خواهد شد؟ باید این کار را انجام بدهید. اینها همه نظام اقتصادی کشور را خفه میکند، نظام بانکی کشور را از کار میاندازد و توسعه کشور را راکد میکند.
کسانی که در مجمع تشخیص مصلحت، شورای نگهبان و جاهای دیگر تصمیم میگیرند، دیگرانی که در جاهای دیگر کار میکنند، نه سابقه انقلابیشان از شما کمتر بوده و نه دینشان از شما کمتر است و نه برای این انقلاب کمتر از شما فداکاری کردهاند. خیلی از شماها یک سیلی هم برای انقلاب نخوردهاید، ما شما را میشناسیم، ولی آنچنان انقلابی میشوید و انقلابی حرف میزنید که آدم فکر میکند قبل و بعد از انقلاب شما یکسره در صحنههای انقلاب بودهاید.
اگر فکر میکنیم جایی است که مشکلی درست میشود، بنشینیم و برای آن در داخل مشکل را حل کنیم، نه اینکه به خاطر یک مشکل کوچک، سرنوشت یک ملت بزرگ مثل ایران را گرفتار و فکر کنیم که داریم خدمت میکنیم، بنابراین فکر میکنم یک بخش اینهاست و ما هنوز روی یکسری مسائل اصلی واقعا تفاهم نکردهایم.