صلحی که بوی جنگ میدهد

بهروز حاتمیامین– دونالد ترامپ در حرکتی غافلگیرکننده توانست نخستین آتشبس رسمی میان رژیم صهیونیستی و حماس را رقم بزند؛ توافقی که آزادی گروگانها، عقبنشینی جزئی ارتش رژیمصهیونیستی و ورود کمکهای انسانی را نوید میدهد اما همانقدر که این طرح تاکتیکی در کوتاهمدت هوشمندانه است، در بلندمدت به دلیل ابهام و خلأهای ساختاریاش میتواند تنها به وقفهای در میان دو جنگ تبدیل شود.
تاکتیک مبهم برای پایان جنگی فرسایشی
پس از دو سال درگیری خونین میان رژیمصهیونیستی و حماس، ترامپ با همکاری ترکیه و قطر توانست طرفین را به پذیرش نخستین فاز از یک طرح ۲۰بندی وادار کند. این طرح شامل آتشبس فوری، ورود گسترده کامیونهای کمک به غزه، آزادی گروگانها و تبادل نزدیک به دوهزار زندانی فلسطینی بود اما نبوغ تاکتیکی طرح در همان نقطهای نهفته است که ضعف استراتژیک آن را رقم میزند: مبهم بودن جزئیات.
ترامپ برخلاف روال سنتی مذاکرات صلح، پیش از نهایی شدن جزئیات، طرفین را وادار کرد توافق را علنی بپذیرند. نتیجه این شد که هر دو طرف توانستند روایت خود را از پیروزی ارائه دهند. حماس اعلام کرد که «غزه، گورستان اشغالگران» پیروز نبرد بوده در حالی که تلآویو توافق را نشانه «تسلیم حماس» و آزادی کامل گروگانها دانست.
در عمل هر دو طرف از ابهام طرح سود بردند. رژیم صهیونیستی خروج نیروها را موقتی خواند، حماس آن را عقبنشینی دشمن معرفی کرد و دولت آمریکا با میانجیگری موفق، خود را پیروز سیاسی اعلام کرد.
آتشبس شکننده و جنگی که در کمین است
هرچند تصاویر خروج سربازان اسرائیلی از غزه موجی از آرامش را در دو سوی مرز ایجاد کرد اما واقعیت میدانی چیز دیگری است. تنها چند ساعت پس از آغاز آتشبس یک تکتیرانداز حماس در غزه سرباز اسرائیلی را کشت و ارتش رژیم صهیونیستی با بمباران هوایی واکنش نشان داد که نشانهای آشکار از شکنندگی توافق است.
تداوم حضور نیروهای اسرائیلی در بیش از نیمی از خاک غزه خود بهتنهایی میتواند جرقه درگیریهای تازه باشد. از سوی دیگر وعده ورود روزانه ۶۰۰کامیون کمک انسانی، همانند توافق شکستخورده ژانویه، با واقعیتهای لجستیکی فاصله دارد. سازمان ملل و نهادهای امدادی توان تامین چنین حجم تدارکاتی را ندارند و رژیم صهیونیستی نیز با محدودیتهای مرزی روند ورود کمکها را کند کرده است. در چنین فضایی، هر اختلال در کمکهای انسانی میتواند بهانهای برای یکی از طرفین باشد تا توافق را نقض کند.
معضل خلع سلاح و بیاعتمادی متقابل
در قلب طرح ترامپ، همزمانی «خروج کامل ارتش رژیم صهیونیستی » و «خلع سلاح کامل حماس» قرار دارد؛ دو هدفی که هیچکدام از طرفین تمایلی به تحقق آن ندارند.
گزارشهای رسانهای نزدیک به نتانیاهو تایید میکند که ارتش رژیم صهیونیستی قصد ندارد از ۵۳درصد غزه که در حال حاضر در اختیار دارد، عقبنشینی کند. تجربههای مشابه در لبنان و سوریه نیز نشان میدهد رژیم صهیونیستی عادت ندارد پس از توافق، از مناطق اشغالی بهطور کامل خارج شود. در مقابل حماس نیز با صراحت اعلام کرده است که موضوع خلع سلاح باید در قالب «چارچوب ملی فلسطینی» بررسی شود، یعنی هیچگاه بهطور واقعی انجام نخواهد شد.
نمونههای تاریخی نیز از شکست این نوع توافقها حکایت دارند. طالبان در افغانستان هرگز خلع سلاح نشد و حزبالله لبنان با وجود تعهد در توافق طائف، همچنان مسلح ماند. به تعبیر استعاری رهبران حماس، «آمریکاییها ساعت دارند اما ما زمان داریم» یعنی حماس میتواند در سایه توافق، خود را بازسازی کند.
بحران مشروعیت در ساختار سیاسی غزه
شاید جدیترین چالش، فقدان شریک مشروع فلسطینی برای اجرای طرح باشد. طرح ترامپ بر ایجاد دولتی تکنوکرات و موقت برای اداره غزه تکیه دارد اما هنوز مشخص نیست چه کسانی آن را اداره خواهند کرد، چگونه مشروعیت خواهند یافت و از سوی چه نهادی منصوب میشوند. این خلأ مشروعیت میتواند همان چیزی باشد که آتشبس را بیثمر کند.
ایده واگذاری تدریجی اداره غزه به تشکیلات خودگردان فلسطین سالهاست بر روی میز قرار دارد اما هیچ پیشرفت واقعی در اصلاح این نهاد صورت نگرفته است. تشکیل «شورای صلح» پیشنهادی ترامپ مستلزم صدها مقام اجرایی و هماهنگی میان سازمانهای بینالمللی است اما هیچ نقشه راه مشخصی برای آن وجود ندارد.
بدون رضایت مردم غزه، هر سازوکار حکومتی بهسرعت با بحران مشروعیت روبهرو میشود. بهویژه اگر بخواهد بر سر مسائلی مانند خلع سلاح یا کنترل مرزها تصمیم بگیرد.
در صورت اجرای کامل طرح، غزه به صحنه حضور چهار نیروی نظامی متفاوت تبدیل میشود. نیروهای باقیمانده حماس، نیروهای تشکیلات خودگردان، نیروهای بینالمللی حافظ صلح و ارتش اسرائیل. این ترکیب ناهمگون، نسخهای برای بیثباتی است. آمریکا قصد دارد در داخل رژیم صهیونیستی یک مرکز فرماندهی با ۲۰۰ نیرو ایجاد کند اما این مرکز مستقیما وارد خاک غزه نخواهد شد.
در مقابل ترکیه اعلام کرده حاضر است در قالب نیروی ناظر، در میدان حضور یابد -پیشنهادی که با مخالفت قطعی رژیم صهیونیستی روبهرو خواهد شد. کشورهای عربی نیز تمایل چندانی به اعزام نیرو ندارند زیرا حضور نظامی در غزه میتواند هم خطر تلفات انسانی برای آنها داشته باشد و هم واکنش منفی افکار عمومی عرب را برانگیزد.
بدینترتیب اگر طرح ترامپ بدون پشتوانه قطعنامه شورای امنیت اجرا شود، نیروهای چندملیتی بدون مأموریت مشخص، قواعد درگیری و فرماندهی واحد، در منطقهای فوقالعاده متشنج حضور خواهند یافت و هر اشتباه میتواند به شعلهور شدن مجدد جنگ بینجامد.
در سطحی عمیقتر، مساله اصلی، تعارض بنیادین میان مفهوم «صلح تاکتیکی» ترامپ و مساله سیاسی «دولت فلسطینی» است. طرح ترامپ از «خودگردانی تدریجی» سخن میگوید اما بنیامین نتانیاهو سالهاست هرگونه مسیر به سوی تشکیل دولت فلسطین را رد کرده است. در مقابل کشورهای عربی که باید میلیاردها دلار برای بازسازی غزه هزینه کنند، شرط کمک خود را «حرکت واقعی به سوی تشکیل دولت مستقل فلسطین» اعلام کردهاند. بیانیه اخیر وزارت خارجه عربستان سعودی تاکید میکند که این طرح تنها زمانی معنا دارد که منجر به «اجرای گامهای عملی برای تحقق راهحل دو دولت» شود.
از سوی دیگر نهادهای فلسطینی مانند تشکیلات خودگردان هنوز حتی نتوانستهاند درباره بازسازی درونسازمانی خود تصمیم بگیرند. در چنین شرایطی هرگونه اداره مشترک غزه بدون اصلاحات داخلی، به سرعت درگیر فساد، رقابت سیاسی و اختلافات جناحی خواهد شد.
به گفته سازمان ملل، بازسازی غزه به بیش از ۵۳میلیارد دلار نیاز دارد؛ رقمی که تنها با مشارکت گسترده کشورهای عربی و اروپایی قابل تامین است. اما این کشورها خواهان تضمین هستند که کمکهایشان در مسیر بازسازی واقعی صرف شود، نه در ساختارهای سیاسی ناکارآمد یا گروههای شبهنظامی. همین مساله میتواند به تاخیر در بازسازی و فرسایش اعتماد عمومی در غزه بینجامد.
اگر دولت تکنوکرات مورد نظر آمریکا شکل گیرد، میتواند بهتدریج از طریق نهادهای خدماتی مانند آب، برق و بهداشت، حضور خود را تثبیت کند. تشکیلات خودگردان هماکنون اداره شبکه آب و فاضلاب غزه را در دست دارد و شاید از همین مسیر بتواند نقش خود را گسترش دهد. تجربههای پیشین در عراق و افغانستان نشان میدهد که «دولتهای انتقالی بدون مشروعیت اجتماعی» در نهایت به بازتولید ناامنی منجر میشوند.
در بهترین سناریو، اگر همکاری میان نهادهای فلسطینی، رژیم صهیونیستی، کشورهای عربی و سازمانهای بینالمللی برقرار شود، میتوان انتظار داشت که روند بازسازی از «بازگرداندن خدمات اولیه» آغاز شود. حتی در آن صورت، آتشبس کنونی فقط فرصت محدودی برای تنفس فراهم میکند؛ نه صلح پایدار. هیچیک از بازیگران اصلی، نه رژیمصهیونیستی ، نه حماس و نه حتی آمریکا تصور روشنی از ساختار نهایی غزه ندارند.
بههمین دلیل است که کارشناسان روابط بینالملل این طرح را نوعی توافق موقت تاکتیکی با عمر کوتاه میدانند. طرحی که شاید بتواند چند ماهی آرامش بیاورد اما بدون تعهد واقعی به حل ریشهای مناقشه فلسطین، بهزودی زیر آوار بیاعتمادی فرو خواهد ریخت.
طرح آتشبس ترامپ در ظاهر، پایان جنگ غزه را نوید میدهد اما در واقع آغاز مرحلهای پیچیدهتر از درگیریهای سیاسی و دیپلماتیک است. ابهام عامدانه در مفاد توافق، اگرچه به سرعت توافق اولیه را ممکن کرد اما همانقدر میتواند آن را شکننده کند. در غیاب نهاد مشروع فلسطینی، در سایه بیاعتمادی متقابل و حضور نیروهای متضاد، خطر بازگشت به درگیری هر لحظه وجود دارد.
غزه امروز شاید آرامتر از دیروز باشد اما این آرامش بیشتر شبیه وقفهای در جنگی طولانیتر است تا پایان واقعی خصومتها. آینده این سرزمین نه به دست تفنگها بلکه در گرو شجاعت سیاسی رهبران منطقه و توان جامعه بینالمللی برای عبور از سیاستهای مبهم و توافقهای ناپایدار است.