جامعه امروز ایران «نوسانی» و «آستانهای» است
علی فریدونی- مصائب و مشکلات اجتماعی بهویژه آن دسته از این مصائب و مشکلات که بهدلیل وخامت اوضاع اقتصادی گریبان جوامع انسانی را میگیرند، احتمالا از مهمترین مسائلی هستند که نظامهای حکمرانی صرفنظر از نوع حاکمیت و چگونگی اداره امور، به آن توجهی ویژه دارند. آن هم در حالی که به تجربه آموختهایم و میدانیم که هرگاه حال و روز اقتصاد مملکت و وضعیت معیشت ملت رو به وخامت بگذارد و واکنشی معقول و موثر برای تغییر این اوضاع بحرانی انجام نگیرد، با تداوم اوضاع نامساعد اقتصادی، طبقه متوسط بهعنوان طبقهای که در هرم طبقات اجتماعی نقش میانجی و واسط طبقات فرودست و فرادست را برعهده دارد، بیش از آن دو طبقه زیرین و زبرین تحت فشار قرار میگیرد و طبیعتا به همان میزان نیز بیشتر آسیب میبیند.
آسیبی که متعاقبا منجر به تضعیف دوچندان این طبقه اجتماعی شده و از آنجا که اوضاع نامساعد اقتصادی، هر روز بخشی از شهروندان متعلق به این طبقه اجتماعی را بهسمت زیر خط فقر تبعید میکنند و هر روز بر شمار لشکر فقرا میافزاید، طبیعتا طبقه متوسط هر روز بیشتر و بیشتر نحیف و ضعیف شده و در مسیر نابودی قرار میگیرد. شرایطی که عملا از آن بهعنوان یکی گوشخراشترین زنگ خطرهای اجتماعی یاد میشود. نکتهای که بهویژه به این دلیل حائز اهمیت است که به باور طیفی از جامعهشناسان، جامعه امروز ایران، جامعهای «جنبشی» است. نکتهای که به باور ناظران، بخشی ناشی از همین تغییر وضعیت طبقه متوسط و شباهت و قرابت روزافزون این طبقه به طبقه فرودست است. حسین میرزایی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که جامعه ایران را جامعهای «آستانهای» و «نوسانی» میداند و معتقد است بیش از آنچه معمولا در جوامع دیگر میبینیم، از هر آن کوچکترین تحول نیک و بد تاثیر میپذیرد، در گفتوگوی خود با «جهانصنعت» با نگاهی دقیق و موشکافانه به تحلیل و بررسی اوضاع و احوال این روزهای جامعه ایرانی پرداخته است.
با توجه به شرایط نامساعد اقتصادی که به باور برخی ناظران بر ترکیب و تناسب طبقات اجتماعی تاثیرگذار است، ترکیب و سازمان طبقات اجتماعی امروز ایران را چگونه توصیف میکنید؟
حدود یک دهه است که کشور وارد یک فاز و دوره خاص اقتصادی شده و این وضعیت، چالشهای گستردهای را به وجود آورده است. به بیان دقیقتر از سال ۹۷ به بعد -یعنی مشخصا از زمانی که با خروج ایالاتمتحده از توافق هستهای، بار دیگر شاهد بازگشت بخشی از تحریمها بودیم- شاخصهای مختلف نشاندهنده این هستند که چندین دهک جامعه یکی پس از دیگری زیر خط فقر مطلق قرار گرفتهاند؛ براساس دادهها در حال حاضر حدود ۳تا۴میلیون نفر از شهروندان این کشور در معرض فقر شدید هستند. این در حالی است که اگر دهکهای سوم تا چهارم را هم به این جمعیت اضافه کنیم، جمعیت افرادی که در وضعیت اقتصادی نامساعدی بهسر میبرند، عملا تا یک سوم تا ۴۰درصد از جمعیت کشور را دربرمیگیرد.
بخش مهمی از این مساله به تبعات افزایش نرخ ارز پس از سال۹۷ و چالشهای اقتصادی ناشی از آن برمیگردد. این در حالی است که طبیعتا در چنین شرایطی هر تصمیمی باید با دقت بیشتری اتخاذ شود چراکه توان خرید جامعه بهشدت تضعیف شده و تنها بخشی از مصرف از طریق «یارانههای پنهان» مثل نان و حاملهای انرژی کنترلشده و جامعه قادر به تحمل فشار ناشی از آن است. حال آنکه یارانهها قادر به پوشش بخش مهمی از این فشار اقتصادی نیست. باید این نکته را نیز مدنظر داشته باشیم که پرداخت همین یارانههاست که باعث شده بحرانها شدت بیشتری پیدا نکنند. هرچند واقفیم که هزینه پرداختی در قالب یارانه با واقعیتهای اقتصادی تطابق ندارد و قیمت آنها بیش از قیمت کنونی است اما تورمهای مداوم ۳۰تا۴۰درصدی و عدم تناسب آن با افزایش حقوق که چیزی در حدود ۲۰ تا ۲۵درصد است، باعث کوچک شدن مداوم و روزافزون سبد خانوار شده است. در نتیجه جامعه تنها با اتکا به همین یارانهها میتواند بخشی از هزینههای خود را تامین کند. در واقع در شرایطی که میزان درآمد در کشور ما بهنسبت نرخ متوسط جهانی بسیار اندک و ناچیز است، همین کمکها و یارانههایی که دولت میپردازد، موجب شده که تا حدودی از کاهش شدید قدرت خرید خانوار کاسته شود و مردم فشار بهنسبت کمتری را تحمل کنند.
توصیف بهنسبت دقیق و شفافی که از وضعیت اقتصادی و معیشتی کشور بهویژه در این چند سال گذشته بهدست دادید، چه تاثیری بر وضعیت جامعه و مشخصا ترکیب طبقات اجتماعی گذاشته است؟
اکنون در وضعیتی قرار داریم که طبقه متوسط بسیار نحیف شده و این نحیفشدگی شرایط خاصی را برای کشور به وجود آورده است زیرا وضعیت مطلوب برای کشور شرایطی است که طبقه متوسط به اصطلاح فربه باشد چراکه تضعیف این طبقه و افزایش تعداد افراد درگیر فقر مطلق به هر دلیل و به هر میزانی که باشد، به هر حال امری منفی و بسیار چالشزاست. در بحثهای مربوط به توسعه نیز این موضوع همچون یک آمار هشداردهنده و چراغ قرمز مورد اشاره است. در واقع در مسیر توسعه همواره باید به این آمار توجه کرد و با مدیریت دقیق آن، بخشی از موانع توسعه را از پیشروی کشور برداشت. همچنین لازم است به یک نکته مهم دیگر نیز اشاره کنم؛ در دهه اخیر با یک پدیده خاص مواجه شدهایم که براساس آن، به دلایل مختلف ازجمله داشتن شغل، فرد از فقر مطلق خارج نمیشود. به بیان دقیقتر اینکه یک شهروند شاغل باشد، لزوما به این معنا نیست که دچار فقر مطلق نیست و نخواهد شد. حال آنکه در گذشته اینچنین بود و اگر فردی شاغل بود، ممکن بود با مشکلات معیشتی دستوپنجه نرم کند اما دچار فقر مطلق نمیشد. در نتیجه میتوان گفت که در این یک دهه گذشته شاهد شکلگیری یک پدیده یا مفهومی تازه در جامعه ایران هستیم که میتوان از آن با عنان «شاغل فقیر» یاد کرد. این موضوع بسیار مهم و جدید است زیرا پیش از این، فرد با دستیابی به شغل امکان تامین حداقلهای زندگی را داشت. حال آنکه در حال حاضر این موضوع با موانعی روبهرو شده است.
این اوضاع مشخصا چه تاثیری بر خود طبقه متوسط گذاشته و چگونه این طبقه را تغییر داده است؟
طبقه متوسط معمولا دارای سرمایه فرهنگی و اجتماعی میانه یا میانه به بالاست و بخش مهمی از هویت این طبقه فرهنگی است اما اکنون سرمایه اقتصادی کمی دارد. در نتیجه در موقعیت خاصی قرار گرفته است. امروز بخش مهمی از حاشیهنشینها از دل طبقه متوسط فرهنگی برآمدهاند زیرا در اقتصاد کنونی، امکان حفظ سبک زندگی طبقه متوسط را ندارند و بهناگزیر به حاشیه شهرها نقل مکان میکنند. در سطح نمادین و ارزشی نیز این نحیفشدن اثرگذار است: ارزشهای فرامادی ضعیف میشوند و ارزشهای زیستی در اولویت قرار میگیرند. ازسوی دیگر بخش عمده طبقه متوسط ما حقوقبگیران دولت هستند و به همین دلیل بسیاری از مشاغل فرهنگی، آموزشی و کارمندی -مانند یکمیلیون معلمی که در سراسر کشور به کار مشغول هستند- بیش از دیگران تحتفشار اقتصادی قرار میگیرند چراکه نظام دستمزدهای آنها دستوری است و با تورم همگام نمیشود. در حالی که طبقه متوسط شاغل در بخشخصوصی خود را با میزان تورم همگام میکند.
بسیاری معتقدند که نحیف شدن طبقه متوسط و فقیر شدن این بخش از شهروندان میتواند منجر به شکلگیری جنبشهای اجتماعی و اعتراضی شود. ضمن آنکه این قرابت روزافزون طبقات متوسط و فرودست باعث شده آنان درک بهتری از یکدیگر داشته باشند و در نتیجه این امکان که در جریان اعتراضهای مدنی شاهد شکلگیری ائتلاف میان این دو طبقه باشیم، افزایش مییابد؛ نظرتان در این رابطه چیست؟!
برای توصیف جامعه ایران از تعبیر «استانهای و نوسانی» استفاده میکنم به این معنا که در یک وضعیت مرزی قرار دارد که با کوچکترین تدبیر رو به بهبود میرود و با کوچکترین بیتدبیری دچار چالش میشود. این وضعیت نشان میدهد که سیاستگذاریها باید بسیار دقیق و محتاطانه باشند و فرصت خطا وجود ندارد. در شرایط کنونی هنگامی که به عنوان مثال در رابطه با موضوع افزایش قیمت بنزین تصمیمی گرفته میشود، نباید تنها به اصلاح قیمت این کالا توجه کرد بلکه باید آثار پنهان آن را نیز در یک مجموعه به هم پیوسته در نظر گرفت زیرا چند نرخی کردن به نظر من راهبرد درستی نیست.
وقتی سبد خانوار به دلیل تورم شدید کوچک میشود و ارزشهای زیستی بر ارزشهای فرامادی غلبه میکنند، طبیعتا دغدغههای علمی و فرهنگی نیز تحتتاثیر قرار میگیرند یا به حاشیه میروند. طبقه متوسط فرهنگی که سرمایه نمادین و ارزشمحور داشت، امروز بیشتر درگیر تامین نیازهای اولیه است و همین امر باعث تضعیف فعالیتهای فرهنگی، آموزشی و تعاملات اجتماعی شده است. تغییر نرخ بنزین در ایران نیازمند موضوعات مختلفی است و باید براساس آثاری که به وجود میآورد، دیده شود؛ اصلاحات در ایران بدون آمادهسازی افکار عمومی، گفتوگوی اجتماعی و بررسی دقیق تبعات امکانپذیر نیست. هر تصمیمی باید با سنجش منافع و مخاطرات آن همراه باشد و نتایج آن قبل، حین و بعد از اجرا ارزیابی شود. این نوع سیاستها حداقل یک تا دو سال زمان برای آمادهسازی نیاز دارد، نه تصمیمات دفعی و یکشبه. از سوی دیگر، بدون بهرهگیری از دانش علوم اجتماعی، اقتصاد و ارزیابیهای آثار اجتماعی اجرای موفق اصلاحات ممکن نیست. این دانش سالهاست در جهان استفاده میشود و در ایران نیز تجربه و تخصص آن وجود دارد. باید بپذیریم که برای حل مشکلات نیاز به تدبیر وجود دارد و امور و چالشها ضرورتهایی به وجود میآورد؛ برای اینکه با گفتوگوی اجتماعی، تعامل و تدبیر بتوان ناترازیها را با محوریت مردم و جامعه و در نظر گرفتن منافع همه طبقات به خصوص طبقات پایین حل کرد در نتیجه باید با توجه به مطالعات علمی و دقیق به دنبال حل مشکلات بود.
