فرسایش امید در سایه گرانی
پویا اصل باغ- این روزها در هر کوی و برزن، بحث بر سر افزایش قیمت ارز است؛ قیمتی که بیمحابا بالا میرود و ارادهای نیز برای کنترل آن در کشور مشاهده نمیشود. در چنین شرایطی که جامعه چشم به تابلوی قیمت ارز دوخته و مدام دخلوخرجش را باهم حسابوکتاب میکند تا ببیند آیا هنوز با یکدیگر سازگاری دارند یا نه، مساله فقط اقتصاد نیست بلکه بحث بر سر تاثیر این افزایش افسارگسیخته بر روان مردم است. وقتی نرخ ارز دقیقهای بالا میرود و در مقابل قیمت سایر کالاها نیز بیرحمانه صعود میکند کارشناسان هشدار دادند که روان جامعه بیش از پیش فرسوده شده و ادامه این وضعیت باعث خستگی و اضطراب جمعی خواهد شد.
چهبسا در گوشهوکنار این شهر پدری برای تامین داروی فرزند بیمارش چشم به قیمت دلار دوخته، جوانی که رویای تحصیل در خارج از کشور را در سر دارد اما با دیدن قیمتها، آرزوهایش نقش برآب میشود و کارگری که درآمدش به ریال است اما هزینههای زندگی را باید به دلار پرداخت کند. در چنین وضعیتی نمیتوان از مردم انتظار آرامش و شادی داشت. در این آشفتهبازار، مسوولان از امید به آینده سخن میگویند و وعده بهبود اوضاع میدهند اما پرسش اصلی این است که آیا آنها درکی از شرایط فعلی دارند که بخش قابلتوجهی از جامعه در چه شرایطی زندگی میکنند؟ مخلص کلام این است که چنین وضعیتی، کشور را به گورستان آرزوها تبدیل کرده و کسی برای حل آن تدبیری نمیاندیشد.
حال ناخوش مردم
در شرایطی که مردم با این شوک روزانه مواجه هستند، پرسش اصلی این است که افزایش قیمت دلار چه تاثیری بر روحیه مردم گذاشته است؟
علی نام مستعار پدری است که فرزندش به نوعی از سرطان خون مبتلاست. وی در گفتوگو با «جهانصنعت» بیان کرد: هرروز صبح که از خواب بیدار میشوم ناچارا باید قیمت دلار را بررسی کنم. داروهای فرزندم به این مساله بستگی دارد و این موضوع باعث شده که دائم دچار استرس شوم. من یک کارمند ساده هستم و حقوقم کفاف تهیه داروها را نمیدهد. هر روز که به دخترم نگاه میکنم شرمنده هستم زیرا قدرت دلار از قدرت خرید من بیشتر است چرا مسوولان به کنترل قیمت ارز توجهی نمیکنند؟ آیا آنها میدانند که شرمنده شدن پدر برای درمان فرزندش چه معنایی دارد؟
نازنین، یکی از دانشجویان ممتاز رشته فیزیک است. او دو سال پیش به واسطه نمرات درخشانش توانسته بود بورسیه تحصیل در یکی از بهترین دانشگاههای اروپا را دریافت کند اما بهخاطر جهش تند قیمت ارز، نتوانسته هزینههای مربوطه را پرداخت کند. او دراینباره به «جهانصنعت» گفت: من همواره آرزوی این را دارم که بتوانم از این بورسیه تحصیلی استفاده کنم اما این روزها با افزایش قیمت ارز، کمکم دارم ناامید میشوم. سالهاست که برای این موقعیت تلاش کردم، درس خواندم و از خیلی چیزها گذشتم اما حالا یک شبه همه آنها نقش برآب شد. هر زمان که اخبار قیمت دلار را اعلام میکند یا در خیابان، نگاهم به تابلوی قیمت ارز میافتد، اضطراب شدید به سراغم میآید و در برخی مواقع از اینکه باید قید تحصیل در خارج از کشور را بزنم و متوجه میشوم که توانایی رسیدن به رویاهایم را ندارم، فرسودهتر از قبل میشوم. آنچه خوانده شد تنها گوشهای از شرایط امروز جامعه است. کارشناسان معتقدند که تداوم این وضعیت میتواند استرس، اضطراب، افسردگی و فرسایش روانی را میان مردم ایجاد کند. در مقابل چنین وضعیتی سبب میشود که افراد با مشاهده اوضاع فعلی به سمت خودکشی، اعتیاد، طلاق، نزاع و… سوق داده شوند.
قیمت دلار؛ عامل فشار روانی
امیر لطفیحقیقت، رواندرمانگر و پژوهشگر درباره تاثیر افزایش مداوم قیمت ارز بر سلامت روان مردم به «جهانصنعت» گفت: افزایش مداوم قیمت ارز صرفا یک پدیده اقتصادی نیست بلکه به عامل فشار روانی مزمن در زندگی روزمره تبدیل شده است. وقتی قیمت ارز مدام تغییر میکند، احساس ثبات از ذهن افراد حذف میشود و جای آن را نوعی نااطمینانی دائمی میگیرد. این نااطمینانی فقط مربوط به خرید ارز یا کالاهای وارداتی نیست بلکه به تمام تصمیمهای زندگی سرایت میکند. از هزینههای درمان و آموزش گرفته تا برنامهریزی برای آینده خانواده. در چنین شرایطی افراد بهطور مداوم در حالت آمادهباش روانی قرار دارند، حالتی که بدن و ذهن را فرسوده میکند.
وی افزود: اضطراب، تحریکپذیری، اختلال خواب و کاهش تمرکز از پیامدهای رایج این وضعیت است حتی کسانی که از نظر اقتصادی آسیب مستقیم نمیبینند، به دلیل فضای عمومی جامعه دچار تنش روانی میشوند چون احساس میکنند قواعد بازی دائما در حال تغییر است. از سوی دیگر وقتی افراد تصور میکنند تلاش و برنامهریزیشان به راحتی توسط یک شوک قیمتی بیاثر میشود حس بیعدالتی و خشم پنهان نیز شکل میگیرد. این ترکیب اضطراب، خشم و ناتوانی، سلامت روان جمعی را بهتدریج تحلیل میبرد.
نگرانی جمعی بخشی از هویت جامعه امروز
لطفیحقیقت بیان کرد: میتوان گفت اضطراب از سطح فردی عبور کرده و به یک وضعیت جمعی تبدیل شده است. نشانه این امر آن است که نگرانیها دیگر فقط در ذهن افراد باقی نمیماند بلکه به موضوع اصلی گفتوگوهای روزمره تبدیل میشود. از تاکسی و محل کار گرفته تا شبکههای اجتماعی صحبت از گرانی و آینده نامعلوم به زبان مشترک جامعه بدل شده است. این اشتراک اضطراب باعث میشود افراد دائما نگرانیهای یکدیگر را بازتولید کنند. وقتی هر فرد نگرانی خود را با دیگری در میان میگذارد، بهجای کاهش اضطراب، اغلب شاهد تشدید آن هستیم. بهتدریج نگرانی به بخشی از هویت جمعی تبدیل میشود، گویی که نگران بودن، حقیقت طبیعی زندگی است. در چنین فضایی حتی اخبار کوچک یا شایعات اقتصادی میتوانند واکنشهای شدید روانی ایجاد کنند. جامعه حساس، زودرنج و مستعد شوک میشود. این اضطراب جمعی قدرت تصمیمگیری منطقی را کاهش میدهد و رفتارهای هیجانی را افزایش میدهد؛ رفتاری که خود میتواند بیثباتی بیشتری ایجاد کند.
فشار بدون پایان
این رواندرمانگر تشریح کرد: یکی از مهمترین مکانیسمها، قرار گرفتن ذهن در وضعیت فشار بدون پایان است. وقتی گرانی به یک رویداد استثنایی محدود نباشد و هر روز تکرار شود، مغز فرصت بازیابی پیدا نمیکند. فرد دائما در حال تطبیق دادن خود با شرایط جدید است بدون آنکه به نقطهای از تعادل برسد. عامل دیگر احساس ناتوانی در تاثیرگذاری است. وقتی افراد میبینند رفتارهای درست اقتصادی، صرفهجویی یا تلاش بیشتر هم مانع کاهش قدرت خرید نمیشود نوعی درماندگی تدریجی شکل میگیرد. این درماندگی انرژی روانی را میبلعد و انگیزه کنش فعال را کاهش میدهد. همچنین تکرار گرانی باعث فرسایش معنا میشود. وقتی هر افزایش قیمت، برنامههای قبلی را بیاعتبار میکند، فرد احساس میکند زندگی قابل روایت و قابل برنامهریزی نیست. این بیمعنایی تدریجی یکی از عمیقترین اشکال فرسایش روانی است که کمتر دیده میشود اما اثرات ماندگاری دارد.
محو شدن افق آینده
لطفیحقیقت معتقد است که در چنین شرایطی امید به آینده محو و یا بهطور کلی از بین میرود. او ضمن تصریح این مساله گفت: امید به آینده نیازمند افق قابل تصور است. افقی که فرد بتواند خود را در آن ببیند و برایش برنامه بریزد. در شرایط بیثباتی مداوم، این افق مدام عقب میرود یا کاملا محو میشود. افراد دیگر به آینده بلندمدت فکر نمیکنند و تمرکز ذهنی آنها به امروز و نهایتا فردا محدود میشود. این کوتاه شدن افق زمانی پیامدهای اجتماعی مهمی دارد. تصمیمهای اساسی زندگی به تعویق میافتد یا با تردید شدید همراه میشود. جوانان احساس میکنند تلاش آنها تضمینی برای بهبود شرایط ندارد و همین مساله امید را به احساسی شکننده و ناپایدار تبدیل میکند. در نهایت وقتی امید جمعی تضعیف شود جامعه به سمت نوعی انفعال سوق پیدا میکند، نه از سر رضایت بلکه از سر خستگی و بیاعتمادی به آینده.
افزایش قیمت دلار مساوی است با حال و روز جامعه
لطفیحقیقت همچنین اشاره کرد: چککردن قیمت ارز و کالاها برای بسیاری از افراد رفتاری فراتر از منطق اقتصادی دارد. این کار به نوعی تبدیل به رصد شاخص حال و روز جامعه شده است. افراد با نگاه کردن به قیمتها تلاش میکنند بفهمند اوضاع به چه سمتی میرود تا خود را از نظر ذهنی برای پیامدهای احتمالی آماده کنند. این رفتار همچنین ریشه در احساس ناامنی دارد. وقتی فرد نمیتواند به اطلاعات رسمی یا ثبات بازار اعتماد کند با چککردن مداوم قیمتها میکوشد کنترل نمادینی بر شرایط به دست آورد حتی اگر این کنترل واقعی نباشد. از سوی دیگر قیمت ارز به یک زبان مشترک تبدیل شده است، زبانی که از طریق آن افراد نگرانیها، خشم و ناامیدی خود را بیان میکنند. در نتیجه چککردن قیمتها نوعی مشارکت در تجربه جمعی بحران است.
وی ادامه داد: نشانههای خستگی روانی بهوضوح قابل مشاهده است. این خستگی زمانی شکل میگیرد که فشارها طولانیمدت باشند و هیچ چشمانداز روشنی برای بهبود دیده نشود. افراد دیگر نه شوکه میشوند و نه واکنش شدید نشان میدهند بلکه به نوعی بیحسی تدریجی دچار میشوند. این بیحسی ممکن است به اشتباه نشانه سازگاری تلقی شود، در حالی که در واقع نوعی فرسودگی عمیق است. کاهش انگیزه، بیتفاوتی نسبت به اخبار مهم و افت مشارکت اجتماعی از پیامدهای آن است. خطر اصلی خستگی روانی این است که توان جمعی برای مطالبهگری، همدلی و کنش مشترک را تضعیف میکند و جامعه را در وضعیت سکون نگه میدارد. او در پایان اضافه کرد: اعتماد عمومی زمانی تقویت میشود که مردم احساس کنند نظام تصمیمگیری قابل پیشبینی و حامی زندگی آنهاست. فشار روانی ناشی از بیثباتی اقتصادی این احساس را بهشدت تضعیف میکند. افراد بهتدریج تصور میکنند تنها ماندند و باید صرفا به خود اتکا کنند. این وضعیت باعث افزایش بدبینی، گسترش شایعات و کاهش تمایل به گفتوگوی سازنده میشود. وقتی اعتماد کاهش یابد، سرمایه اجتماعی فرسوده میشود و همکاری جمعی جای خود را به رقابت و محافظهکاری میدهد. در بلندمدت، تداوم این فشار روانی میتواند شکاف میان جامعه و نهادها را عمیقتر کند. شکافی که ترمیم آن بسیار پرهزینهتر از پیشگیری اولیه خواهد بود.
