چهرهای از جنس سکوت و نگاه
جهان صنعت– همایون ارشادی، بازیگر آرام، اندیشمند و متفاوت سینمای ایران، صبح روز بیستم آبانماه۱۴۰۴ پس از دورهای طولانی مبارزه با بیماری سرطان درگذشت. خبر خاموششدن او نهتنها برای سینماگران که برای نسلهایی از مخاطبان سینمای اندیشه در ایران و جهان، شوکی عمیق بود. مردی که در میانسالی پا به سینما گذاشت اما در مدت کوتاهی چنان درخشش و وقار از خود نشان داد که نامش در تاریخ هنر ایران جاودانه شد. ارشادی در سال۱۳۲۶ در اصفهان متولد شد و دوران کودکی و نوجوانیاش را در آبادان گذراند. شهری صنعتی و پرجنبوجوش در دهههای پیش از انقلاب که بوی نفت و فرهنگ جهانیشدهاش روح جستوجوگر او را پروراند. پس از پایان دبیرستان، راهی ایتالیا شد تا معماری بخواند. در دانشگاه فلورانس تحصیلاتش را ادامه داد و نزدیک به ۱۱سال در اروپا زندگی کرد. سالهایی که او را با فلسفه، هنر مدرن، سینما و فضای روشنفکری غرب آشنا کرد. خود در مصاحبهای گفته بود که در ایتالیا یاد گرفت چگونه به جزئیات نگاه کند؛ همان جزئیاتی که بعدها در بازیهایش جان میگرفت و به سکوتهای طولانی و نگاههای پرمعنا بدل میشد.
بازگشت به ایران و کشف در ۵۰سالگی
پس از بازگشت به ایران، همایون ارشادی مدتی در زمینه معماری مشغول به کار شد. تا میانه دهه۷۰ خورشیدی هیچ نشانی از ورود او به سینما وجود نداشت اما سرنوشت برایش برنامهای دیگر داشت. روزی عباس کیارستمی در خیابان نگاهش به چهره مردی افتاد که به قول خودش «حالت، سکوت و نگاهی غیر از دیگران» داشت. همان نگاه تبدیل به نقطه شروع مسیر سینمایی ارشادی شد. کیارستمی او را برای بازی در نقش اصلی فیلم «طعم گیلاس» انتخاب کرد؛ فیلمی که در سال۱۳۷۶ با بازی او ساخته شد و جایزه نخل طلای جشنواره کن۱۹۹۷ را برای سینمای ایران به ارمغان آورد. ارشادی در «طعم گیلاس» مردی است که در جستوجوی کسی میگردد تا پس از مرگش او را دفن کند. سکوت، مکث، صدای آرام و صورت اندیشناک او در تمام طول فیلم، استعارهای از تنهایی و تفکر انسان معاصر است. کیارستمی در جایی گفته بود که «ارشادی نیازی به بازی ندارد، خودش نقش را زندگی میکند». همین ویژگی باعث شد تا منتقدان بینالمللی حضور او را همسنگ با فضای شاعرانه فیلم بدانند.
همکاری با بزرگان
پس از موفقیت جهانی «طعم گیلاس»، مسیر سینمایی ارشادی با فیلمهای مهم دیگری ادامه یافت. در سال۱۳۷۶ در فیلم «درخت گلابی» ساخته داریوش مهرجویی بازی کرد؛ اثری که حالوهوایی عاشقانه و نوستالژیک داشت و حضور ارشادی در کنار گلشیفته فراهانی یکی از ترکیبهای بهیادماندنی سینمای دهه۷۰ را رقم زد. در ادامه، در فیلمهایی چون «پارتی»(سامان مقدم)، «واکنش پنجم»(تهمینه میلانی)، «پرونده هاوانا»(علیرضا رییسیان)، «زندگی با چشمان بسته»، «آل» و «نارنجیپوش»(داریوش مهرجویی) ظاهر شد. در تمام این آثار، انتخابهایش نشان میداد که دغدغه نقش و معنا برایش بر شهرت و فروش میچربد. ارشادی از آندست بازیگرانی بود که در هر قاب، حس سکوت را منتقل میکرد. در دنیایی که بازیهای اغراقشده و پرهیاهو فراوان بود، او با اندک حرکت، معنا را میرساند. این خصلت، میراثی بود از سالهای معماریاش؛ جایی که یاد گرفته بود گاه «کمتر، بیشتر است.» در سال۱۳۹۰، در فیلم «ملکه» ساخته محمدعلی باشهآهنگر در نقشی بیکلام ظاهر شد. بازی او در سکوت، از هر گفتوگویی گویاتر بود. منتقدان از آن نقش بهعنوان یکی از تجربههای نادر در سینمای ایران یاد کردند که در آن، حس و فضا بهجای دیالوگ جریان دارد.
از بادبادکباز تا همکاریهای خارجی
در سال۲۰۰۷ میلادی نام همایون ارشادی در فهرست بازیگران فیلم «بادبادکباز» به کارگردانی مارک فورستر محصول هالیوود قرار گرفت. او در این فیلم اقتباسی از رمان معروف خالد حسینی، نقش پدری افغان را بازی کرد. این حضور، نخستین تجربه رسمی او در سینمای بینالمللی بود و بسیاری از رسانهها در آن زمان از او بهعنوان نمایندهای شایسته از بازیگران خاورمیانه یاد کردند. بعدها نیز در پروژههای خارجی دیگری همچون «A Walk in the Garden» و چند فیلم مشترک ایرانیـ اروپایی حضور داشت، هرچند خود همیشه میگفت که برایش ملیت فیلم مهم نیست بلکه روح اثر اهمیت دارد.
ارشادی در گفتوگوهای اندکش همواره بر این باور بود که بازیگری فقط نمایش احساس نیست بلکه کشف لایههای درونی انسان است. او سینما را مکانی برای تامل میدانست نه سرگرمی صرف. در یکی از آخرین مصاحبههایش گفته بود: «اگر سینما نتواند انسان را به فکر وادارد، به نظرم فقط چراغی است که زود خاموش میشود. من تلاش کردم در هر نقشی، رگهای از فکر را باقی بگذارم.» این نگاه فلسفی سبب شده بود تا انتخابهایش خاص باشد. هرگز در پروژههای تجاری یا سریالهای پرزرقوبرق ظاهر نشد. حتی در زمانهایی که پیشنهادهای مالی خوبی دریافت میکرد، تنها نقشهایی را میپذیرفت که احساس میکرد درون خود حرفی تازه دارند.
بیماری، خلوت و بازگشت به درون
سالهای پایانی عمر او با بیماری همراه بود. مدتی در سکوت کامل از فضای عمومی فاصله گرفت. اطرافیان میگویند که او همواره روحیهای آرام داشت و حتی در دوران سخت درمان، لبخند از لبش محو نمیشد. خبر بیماریاش رسما هیچگاه رسانهای نشد، تا زمانی که روز گذشته، خبر درگذشتش توسط خانوادهاش تایید شد. گفته میشود که از مدتی پیش درگیر سرطان بود اما هرگز نخواست آن را بهانهای برای ترحم یا جلب توجه کند.
واکنش جامعه هنری
رائد فریدزاده، رییس سازمان سینمایی در پیامی درگذشت همایون ارشادی بازیگر سینما را تسلیت گفت. در پیام وی آمده است:
«درگذشت همایون ارشادی بازیگر فرهیخته و بینالمللی سینمای ایران را به جامعه هنری کشور، همکاران ایشان و خانواده محترمشان تسلیت میگویم. فقدان این هنرمند اندیشمند و تاثیرگذار برای سینمای ایران ضایعهای تلخ و سنگین است. همایون ارشادی از چهرههای متمایز سینمای ایران بود که در هر نقش، ترکیبی از وقار، سکوت و عمق درونی را به نمایش میگذاشت. بازی درخشان او در آثار ماندگاری چون «طعم گیلاس»، «درخت گلابی» و پروژههای بینالمللی ایشان جلوهای از نگاه جهانی و اندیشهورز با حساسیت هنری خاص او بود. همایون ارشادی از آن دسته هنرمندانی بود که در قاب تصویر، بدون اغراق و هیاهو، معنا میآفرید و به تصویر شأنی انسانی میبخشید. سینمای ایران چهرهای از نجابت، تفکر و سکوت و سکونت در معنا را از دست داد. از درگاه خداوند متعال برای این هنرمند فرهیخته آرامش جاودان و برای خانواده گرامی و دوستدارانش صبر و تسلی، مسئلت دارم. یاد و نامش در حافظه سینمای ایران ماندگار خواهد ماند.»
میراث هنری و اهمیت تاریخی
در بررسی سینمای ایران، همایون ارشادی جایگاهی خاص دارد، نهفقط به عنوان بازیگر بلکه بهعنوان چهرهای که یادآور دوران طلایی سینمای مولف است. او در دورهای ظاهر شد که سینمای ایران میان دو قطب تجاری و هنری در نوسان بود و توانست با حضورش وجه اندیشمند این سینما را نمایندگی کند. اگر بخواهیم از منظر تاریخ سینما به او نگاه کنیم، میتوان گفت که ارشادی از جنس بازیگرانی چون سهراب شهید ثالث یا ژانپییر لئو در موج نوی فرانسه بود؛ بازیگرانی که بیشتر «زیست» میکنند تا «نمایش». سکوت، تردید و نگاههایش خود به زبان بدل میشد. دوستان و همکارانش از او بهعنوان انسانی صبور، مهربان و باانضباط یاد میکردند. وقتشناسی، احترام به گروه فیلمبرداری و دقت در جزئیات صحنه از ویژگیهای حرفهای او بود. خودش میگفت: «معماری یادم داد که هر خط اضافه در نقشه، میتواند بنایی را خراب کند. در بازیگری هم هر حرکت اضافه، صداقت نقش را میکشد.» همین منش باعث شده بود که در محیط کار محبوب و محترم باشد. امروز که قابهای سینمای ایران خالی از حضور اوست، تنها میتوان به فیلمهایی که از او بر جای مانده پناه برد. تماشای دوباره «طعم گیلاس» یا «درخت گلابی» حالا شبیه مرور دفتر خاطرات مردی است که به زندگی از زاویهای دیگر نگاه میکرد. شاید او بیش از هر چیز، نماد نوعی زیستن در آرامش و تامل بود.
