اقتصادی که ارزش کار کردن را بی‌ارزش کرده است!:

بحران نیروی کار در اقتصاد ایران

اسفندیار جهانگرد
کدخبر: 567211
با اعلام خروج و مهاجرت 12‌هزار استاد از دانشگاه‌های کشور و خروج استارتاپ‌ها، شرایط وخیم نیروی کار در کشور به مراجع تصمیم‌گیری مجدد بازگو می‌شود.
بحران نیروی کار در اقتصاد ایران

اسفندیار جهانگرد– چند سال پیش مطلبی در راستای اهمیت و ارزش کار کردن و نیروی کار و سرمایه انسانی در رشد و توسعه جهت اصلاح سیاست‌ها مطرح کردم که توسط مجامع تصمیم‌گیری توجهی به آن نشد. با اعلام خروج و مهاجرت ۱۲‌هزار استاد از دانشگاه‌های کشور و خروج استارتاپ‌ها و بسیاری وقایع رخداده دیگر و شرایط فعلی اقتصاد کشور با بازنگری مطلب یاد شده، شرایط وخیم نیروی کار در کشور جهت زنهار به مراجع تصمیم‌گیری مجدد بازگو می‌شود. امید است که مورد توجه واقع شود.

بیشترین تعاملی که بسیاری از ما با بازارها داریم، در بازار نیروی کار رخ می‌دهد. در ایران یک نیروی کار به طور متوسط تقریبا ۷۰‌هزار ساعت از عمر خود را برای کار صرف می‌کند. در برخی از کشورهای توسعه‌یافته این رقم به ۹۰‌هزار ساعت می‌رسد. در این کشورها مجموع درآمد کسی که اکنون شروع به کار می‌کند و ۴۵ سال آتی را به کار مشغول است، به‌طور متوسط یک‌میلیون دلار (به ارزش فعلی) خواهد بود. از این اصطلاح استفاده می‌شود که افراد در صورت کار‌کردن به نحوی میلیونر (به دلار) هستند و «کارگران در گذر زمان به‌طور متوسط ثروتمند می‌شوند.» البته نابرابری در میان افراد از منظر دستمزد ممکن است وجود داشته باشد اما حتی با لحاظ مفهوم نابرابری دستمزد باز هم این گزاره به شکل نسبی تایید می‌شود.

درباره نیروی کار دو معیار وجود دارد که در تحلیل بازار کار مهم است؛ یکی نسبت شاغلان به جمعیت و دیگری نرخ بیکاری. با تحول در سطح جوامع در طول زمان، زنان نیز وارد بازر کار شده‌اند و در کنار رونق و رکود و کسادی‌ها نسبت شاغلان به جمعیت دچار تحول شده که معمولا سهم زنان بالا رفته است. بیکاری هم بر اثر رونق و رکود و شوک‌های وارد شده به اقتصاد از متغیرهای مهم بازار کار است که به‌دلیل اهمیت آنچه «خلق شغل» یا «تخریب شغل» یا «جریان‌های ناخالص» نامیده می‌شود، از پویایی‌های بالایی برخوردار است. بسیاری از جوامع به‌دلیل اهمیت ‌دادن به نیروی کار و ارزش‌ها، شبکه‌های اجتماعی را برای کمک به افرادی توسعه دادند که مشاغل خود را از دست می‌دهند. یافتن راهی برای ارائه بیمه‌های بیکاری مکفی به‌گونه‌ای که مشوق افراد برای یافتن سریع‌تر شغل نیز باشد، یکی از چالش‌های مهم بازار کار درکشور‌های مختلف است که برخورد با آن کمی متفاوت است و برخی کشورها بسیار سخاوتمند هستند و برخی دیگر خیر اما چه عواملی باعث رشد چشمگیر بیکاری در بازار کار می‌شوند که دو پاسخ مهم برای آن وجود دارد؛ یکی «شوک‌های نامساعد» و دیگری «نهادهای ناکارآمد بازار کار». شوک‌های نامساعد که همواره وجود دارد و معمولا خارج از کنترل است اما نهادهای ناکارای بازار کار در اروپا مثل مزایای رفاه و بیکاری، در پاره‌ای اوقات به پنج‌سال می‌رسد و بسیار سخاوتمندانه اجرا می‌شود که البته این برنامه سخاوتمندانه به خودی‌خود بد نیست اما برخی از آنان به‌گونه‌ای طراحی شده که مالیات سنگینی برای بازگشت افراد به کار به وجود می‌آورد.

در هر حال اکثر جوامع برای رفع چالش‌ها و هموار‌سازی بازار کار فکر کرده و افراد در طول دوره خدمت خود به محاسبه اقتصادی میلیونر هستند. با این مقدمه سوال این است آیا جامعه ایران هم فکر می‌کند که با کار کردن و جریان درآمدی ناشی از کار، میلیونر (به ارزش بین‌المللی) می‌شود؟ این موضوع با توجه به اینکه بخش عظیمی از جوانان در سال‌های اخیر وارد دانشگاه‌ها می‌شوند و تجربه تحصیل داخلی و خارجی هم دارند، سوال مهمی است. واضح است که نیروی کار جوان تحصیلکرده پس از طی‌ کردن تحصیلات به یک ارزش جریان درآمدی که همان ارزش سرمایه انسانی فعلی و آتی آن است باید برسد. این ارزش جریان درآمدی شامل ارزش تحصیلات و تمام مهارت‌های فرد است اما این جریان درآمدی آیا در ایران ارزش دارد؟ چقدر می‌ارزد؟ به عبارتی تحصیلات دانشگاهی چقدر می‌ارزد؟ آیا «تغییرات فنی متمایل به مهارت» در فعالیت‌های اقتصاد ایران به‌گونه‌ای رخ می‌دهد که فعالیت‌های اقتصادی متقاضی نیروی کار دانشگاهی باشند و آیا این تطابق بین آموزش و مهارت اکتسابی در دانشگاه‌ها و ساختار فعالیت‌های اقتصادی وجود دارد که این انگیزه و امید به ارزش کار کردن در جامعه را به وجود بیاورد؟ آیا متغیرهای مهم اقتصادی و سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این علامت را به فرد می‌دهند که ارزش فعلی قابل اعتنای جریان درآمدی کار با اکتساب مهارت بالا فراهم است و باعث ‌شود فرد انگیزه کسب مهارت و کار کردن پیدا کند؟

در پاسخ به این پرسش‌های مهم و اساسی جامعه، این روزها در ایران جمله‌ای را در سطح جامعه و حتی در محافل علمی می‌شنوید با این عنوان که «با کار کردن نمی‌شود به جایی رسید». طبقه متوسط جامعه به دلایل ساختاری، تحریم‌ها و تورم بالای اقتصاد و اقتصاد رانتی ایران روبه افول است. گزاره یاد شده در شرایط فعلی اقتصاد ایران هم از جنبه نظری و هم از جنبه تجربی ارزش نیروی کار مولد را زیر سوال می‌برد که «با کار کردن در گذر زمان به‌طور متوسط ثروتمند می‌شوند.» البته ممکن است نابرابری در میان افراد از منظر دستمزد وجود داشته باشد که حتی با لحاظ مفهوم نابرابری دریافتی‌های ناشی از کار، باز هم این گزاره تایید نمی‌شود. دلیل این موضوع چیست؟

به نظر نگارنده دلیل این موضوع در متغیرهای مهم علامت‌دهنده در کلان اقتصاد و جامعه است که باید یکی را در ساختار اقتصاد و دیگری را در سیاست‌ها و راهبردهای انتخابی دولت جست‌وجو کرد که البته این دو در گذر زمان علت و معلول هم بوده‌اند و روی همدیگر تاثیر گذاشته‌اند تا جامعه به اینجا رسیده است. اگر بخواهیم در دلایل بی‌ارزش ‌شدن کار کردن در جامعه در قالب سیاست‌های اقتصادی کنجکاوی کنیم، موضوع بر‌می‌گردد به سیاست‌های پولی و مالی و سیاست خارجی دولت که منجر به تورم‌های دورقمی و بعضا ناگهانی شده و نااطمینانی و تطبیق ‌نداشتن دستمزدها و حفظ‌ نشدن قدرت خرید را از یک طرف رقم زده و از طرف دیگر فضا را برای ایجاد ظرفیت جدید و سرمایه‌گذاری از بین برده و از  انگیزه‌های نیروی کار برای کار کردن و خلق ارزش کاسته است. اقتصاد ایران در نیم‌قرن اخیر به‌جز در موارد بسیار نادر در برخی سال‌ها همواره تورم دو‌رقمی و بالا داشته و در سال‌های اخیر این تورم بالا در باند‌های حدود ۴۰‌درصد قرار گرفته است. مسوولیت این تورم مطابق تئوری‌های اقتصادی با دولت است چراکه به‌دلیل بزرگ ‌شدن بی‌برنامه و بی‌قواره دولت از طریق ردیف‌های بودجه‌ای و ساختار تصمیم‌گیری نادرست، باعث تسلط سیاست‌های مالی بر سیاست‌های پولی شده است. بنابراین هسته و کوره ایجاد تورم همواره در اقتصاد ایران از طرف تقاضا شعله‌ور بوده و از طرف دیگر محدودیت‌ها و شوک‌های عرضه نیز خوراک لازم را برای شعله‌ور‌تر شدن تورم فراهم کرده است و مالیات تورمی را بردوش طبقه متوسط و فقیر جامعه به وجود آورده است. اقتصاد تورمی ایران باعث شده بازدهی دستمزد نیروی کار مولد همواره کمتر از سایر عوامل تولیدی باشد که این هم به نوبه خود منجر به کاهش ارزش جریان درآمدی نیروی کار و تنزل ارزش کار کردن در فرهنگ و رفتار جامعه شده است.

موضوع دوم در ارتباط با بی‌ارزش‌ شدن جریان درآمدی ناشی از کار مربوط به ساختار اقتصاد ایران است. اصولا تخصیص منابع بین تولید و فعالیت‌های رانت‌جویانه عامل مهمی برای پیشرفت اقتصادی جوامع است. ساختار و سیاست‌های اقتصادی اگر به‌گونه‌ای باشند که تلاش‌ها برای «غارت به منابع دیگران» و «حفظ منابع در مقابل رانت‌جویی دیگران» خوب کار کند، تولید را کاهش می‌دهد. علاوه بر آن با توجه به اینکه رانت‌جویی یک پدیده خودتقویت‌کننده است، این موضوع به‌راحتی انگیزه‌های تولید و کار کردن و ایجاد ظرفیت‌های جدید را از بین می‌برد. در اقتصاد ایران به دلایل مختلف تولید همواره کمتر از تولید بالقوه است چراکه برخی افراد به‌دلیل ساختار و علامت‌های نادرست دریافتی از دولت و بازارهای مختلف به‌جای تولید کالا و خدمت، رانت‌جویی را انتخاب می‌کنند و آنهایی که کالا و خدمت هم تولید می‌کنند، بخش عظیمی از منابع‌شان را به محافظت از محصول تولید شده خود در مقابل غارت دیگران اختصاص می‌دهند. اگر شرایط اقتصاد به‌گونه‌ای اصلاح شود که منابع اختصاص ‌یافته برای محافظت از تولید کمتر می‌شد، جریان درآمدی افراد افزایش می‌یافت و کارکردن ارزش پیدا می‌کرد. اقتصاد ایران از این حیث با پدیده «ایمنی در تعداد زیاد» مواجه است؛ یعنی به‌دلیل تصمیم‌‌های نادرست در متغیرهای کلیدی کلان، تعداد نافعان ناشی از غارت زیاد است و سعی می‌کنند ایمنی خود را به هر طریقی حفظ کنند. بنابراین از یک طرف ارزش کار پایین و ارزش دلالی و واسطه‌گری بالا و از طرف دیگر دسترسی به منابع برای یافتن و مجازات اجتماعی رانت‌جویان هنگامی که تعداد آنها زیاد می‌شود، کم است.

هر‌چه غارت زیاد باشد، تولید نه‌تنها به‌خاطر کاهش، سهمی از منابع اقتصاد که به تولید کاهش می‌یابد و جریان درآمدی کار مختل می‌شود بلکه به‌خاطر کاهش مقدار عوامل تولید قابل دسترس و باکیفیت نیز کاهش می‌یابد.

همین مساله در زمینه سرمایه انسانی هم مصداق دارد چراکه هرچه غارت بیشتر باشد، انگیزه تحصیل و انباشت سرمایه انسانی کمتر می‌شود و به این ترتیب غارت دوباره بیشتر باعث کاهش ظرفیت تولیدی و کاری اقتصاد می‌شود. تحریم‌ها و شکل‌گیری زمین بازی برای دور زدن تحریم‌ها در کنار دخالت دولت در اقتصاد زمینه این رانت‌جویی و غارت بیشتر نیروی کار مولد را فراهم می‌کند و باعث می‌شود نیروی کار و فعالیت‌ها با بازدهی بالاتر مهاجرت کنند و یا مورد غارت بیشتر توسط رانت‌خوران شوند. بنابراین برای اینکه فرهنگ کار و تلاش برای تولید و رشد اقتصادی و رفاه جامعه اصلاح شود، باید سیاست‌های کلیدی دولت در بازارها و سیاست خارجی دولت برای رفع تحریم‌ها در محافل تصمیم‌گیری اصلاح شود و علامت‌دهی به سوء‌استفاده‌گران را از بین ببرد؛ وگرنه توسعه و پیشرفت با این شرایط دور از دسترس خواهد بود چرا که توسعه و پیشرفت جامعه براساس تجربه جهانی با سرمایه انسانی و نوآوری که ماحصل به‌کارگیری نیروی کار مولد است رقم خواهد خورد .

ترسم نرسی به کعبه‌ای اعرابی کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است.

* استاد دانشگاه علامه‌طباطبایی

وب گردی