مصائب «جابه‌جایی پایتخت» برای دولت

جهانبخش محبی نیا
کدخبر: 561171

جهانبخش محبی نیا

جهانبخش محبی نیا، نماینده ادوار مجلس

بحث انتقال پایتخت بیش از دو دهه است که از آشیانه دولت‌های جمهوری اسلامی شنیده می‌شود اما به‌نظر می‌رسد ایران در وضعیت کنونی از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در موقعیتی نیست که حتی ۱۰‌درصد از این ایده را در قالب برنامه‌ای مرحله‌بندی‌شده اجرا کند. مهم‌ترین مانع در این مسیر مساله مالی است. برای آغاز پروژه انتقال پایتخت به هزینه‌ای بالغ بر بودجه ۵ تا ۱۰دهه کشور نیاز است و افزون بر بعد مالی، مسائل فرهنگی، سیاسی و فنی این تصمیم بسیار حساس و پرریسک است. امروز در عصر فناوری اطلاعات و هوش مصنوعی زندگی می‌کنیم. تصمیم درباره جغرافیای آینده پایتخت باید بر پایه شناخت دقیق از عناصر بنیادینی چون آب، امنیت، فاصله از مراکز تهدید، آب‌وهوا و مزاج اجتماعی مردم ایران باشد. بی‌توجهی به این عوامل، پرداختن به موضوع انتقال پایتخت را به ایده‌ای تاریک و کدر تبدیل می‌کند که نه‌تنها ما را در زمانی که نیازهای اساسی‌تر داریم، مشغول به راه انحرافی می‌کند بلکه از انجام وظایف ضروری روزمره نیز بازمی‌دارد. برای توضیح این وضعیت می‌توان مثالی ساده زد. تصور کنید بیماری را از غرب تهران که آلودگی بیشتری دارد به سمت جاده قم منتقل کنیم. در این مسیر از دست دادن زمان، بدحال شدن بیمار و خطر تصادف ممکن است مانع رسیدن او به مقصد شود. انتقال پایتخت نیز چنین مخاطراتی دارد.

علاوه بر این بحث، نقدی هم به دولت وارد است مبنی‌بر اینکه فاقد گفتمان مشخص است و تلاش می‌شود با شعار «گفتمان وفاق» این خلأ پنهان شود اما این گفتمان نیز تاریخ مصرف دارد. در این رابطه باید بگویم که شخصا از ایده همزیستی و اتحاد ملی دفاع و تبعیت می‌کنم و حتی به‌دنبال تبدیل آن به یک طرح عملیاتی نیز هستم اما معتقدم بی‌توجهی به مبانی مورد نیاز جامعه، ما را از رسیدن به اهداف واقعی بازمی‌دارد. ریشه‌های ناهماهنگی در جامعه ایران تا حدی تاریخی است؛ هنوز از نظام قبیله‌ای جدا نشده‌ایم و نهاد دولت به‌جای اینکه ملی باشد، درگیر روابط خویشاوندی و محلی است. دولت‌ها در عمل بیشترین اعتماد را به برادر، خواهر، فرزند و همشهری خود دارند و نسبت‌به نیازهای علمی و کارشناسی جامعه استطاعت توجه از ما گرفته می‌شود. این نه ناشی از بیماری فردی یک رییس‌جمهور بلکه عقب‌ماندگی تاریخی، سیاسی و فرهنگی ما را به این شرایط کشانده است و در تحلیل داده می‌توان آن را تعریف کرد. در چنین فضایی، وقتی با انبوهی از داده‌ها و چالش‌های حکمرانی، مدیریت، تنظیم بودجه و پرداختن به کشور مواجه هستیم و توان تحلیل و داده‌کاوی سیاسی و اجتماعی از ما گرفته شود در نتیحه ایده‌هایی مطرح می‌شوند که با واقعیت همخوانی ندارند و به بار نمی‌نشینند. تمامی دولت‌ها طرح‌ها و برنامه‌هایی ارائه کردند که بدون توجه به بافت اجتماعی، سیاسی و تاریخی بود و در نتیجه تنها در سطح گفتار باقی می‌ماند و به مرحله‌ عملیاتی نمی‌رسید. حاصل آن است که مردم نسبت‌به کارآمدی و صداقت مدیریت بی‌اعتماد می‌شوند و حلقه‌ای معیوب از بی‌اعتمادی، کاهش سرمایه اجتماعی، ناهماهنگی و نارضایتی شکل می‌گیرد؛ وضعیتی که اگر مدیریت نشود، ممکن است به ستیز، تنازع و بحران‌های غیرقابل مهار منجر شود.

وب گردی