فایننشال‌تایمز گزارش داد:

مثلث اقتدارگرایی جدید جهان

گروه بین الملل
کدخبر: 584493
الگوی «رهبری اقتدارگرای فردمحور» در سیاست جهانی اوج گرفته است؛ الگویی که اکنون با چهره‌هایی چون ترامپ، شی‌جین‌پینگ و پوتین در حال بازتعریف قدرت است. این روند با کاهش نقش نهادهای چندجانبه، گسترش نمایش‌های نمادین اقتدار همراه شده است.
مثلث اقتدارگرایی جدید جهان

جهان صنعت – دهه‌سوم قرن‌بیست‌ویکم با احیای الگوی سیاسی «رهبری اقتدارگرا و فردمحور» همراه شده است. این الگو که زمانی ویژگی نظام‌های اقتدارگرای کلاسیک و دولت‌های تمامیت‌خواه تلقی می‌شد اکنون بار دیگر در پوشش‌های جدید و در کشورهای بزرگ و کوچک ظهور کرده است. در مرکز این روند دونالد ترامپ، شی‌جین‌پینگ و ولادیمیر پوتین به‌عنوان سه‌چهره شاخص قرار دارند. هرسه در قالب‌ها و چارچوب‌های متفاوت بازتاب‌دهنده مدل رهبری هستند که جذابیت آن نه از نهادها و قواعد بلکه از شخصیت، نمایش قدرت و اعمال مستقیم نفوذ سرچشمه می‌گیرد.

سقوط جایگاه نهادهای چندجانبه

یکی از نخستین نشانه‌های الگوی جدید قدرت کاهش اهمیت نهادها و مجامع بین‌المللی است. نشست‌های گسترده‌ای مانند مجمع عمومی سازمان ملل، اجلاس‌جی‌۲۰ یا کنفرانس‌های اقلیمی زمانی محل اصلی تصمیم‌سازی جهانی بودند اما اکنون کارکردشان به حاشیه رانده شده است. عدم حضور همزمان ترامپ و شی در نشست اخیر جی‌۲۰ در آفریقا بیش از یک‌رفتار دیپلماتیک روزمره بوده و این اقدام حامل پیامی بود که نشان می‌دهد رهبران بزرگ جهان دیگر تمایلی ندارند در میدان‌های مشترک و مساوی در برابر رهبران کشورهای کوچک‌تر ظاهر شوند.

ازسوی دیگر رهبران قدرتمند ترجیح می‌دهند روایت قدرت را در قالب جلسات دو یا سه‌جانبه بازسازی کنند؛ نشست‌هایی که حضور رسانه‌ای گسترده داشته اما فاقد شفافیت و پاسخ‌گویی هستند. در این قالب وزن کشورها کمتر از وزن شخص رهبر بوده و نتیجه جلسه نه بازتاب قدرت نهادهای تخصصی بلکه انعکاس توان چانه‌زنی فردی و نمایش نمادین اقتدار است.

رفتار شی و پوتین در ماه‌های اخیر دقیقا این الگو را بازتاب می‌دهد. پوتین که به دلیل محدودیت‌های سفر و خطرهای حقوقی بین‌المللی امکان حضور آزادانه در نشست‌های رسمی را ندارد مجموعه‌ای از دیدارهای تنظیم‌شده برگزار کرده تا تصویر رهبری قدرتمند را بازسازی کند. او در کنار شی‌جین‌پینگ و کیم جونگ‌اون در خیابان‌های پکن قدم زده، در مسکو میزبان سران هوادار خود بوده و این هفته نیز راهی دهلی‌نو است تا روایت رهبری خود را همچنان حفظ کند اما پشت این صحنه‌سازی‌ها حقیقت دیگری پنهان است. روسیه دیگر قدرتی هم‌سطح با آمریکا یا چین نیست. ارتشی که چهارسال درگیر جنگ اوکراین بوده هنوز قادر به خروج از شرق این کشور نبوده و اقتصاد روسیه مانند گذشته بر پایه منابع داخلی نمی‌چرخد و شدیدا به چین وابسته شده است.

ترامپ و شی: ۲چهره از یک‌مدل قدرت

درمقابل پوتین دورهبر دیگری که محور رقابت قدرت‌محور قرار گرفتند یعنی ترامپ و شی از پشتوانه‌های واقعی‌تری برخوردارند. اقتصادهای آنها از بزرگ‌ترین اقتصادهای جهان است و می‌توانند برآوردهای سیاسی خود را با ابزارهای اقتصادی، فناورانه و حتی نظامی پشتیبانی کنند. درعین‌حال تفاوت مهمی میان سبک قدرت‌ورزی این دو وجود دارد.

ترامپ رهبری است که قدرت خود را نه از کنترل ساختاری بلکه از نمایش قدرت می‌گیرد. صحنه‌هایی مانند شوخی اخیر او درباره اینکه می‌خواهد کابینه‌اش مانند اطرافیان تروسوی شی رفتار کنند بخشی از همین نمایش است. او بیش از هر چیز به تصویرسازی علاقه‌مند است؛ تصویر رهبری که هیچ‌کس توان مقابله با او را ندارد. تصمیم او برای حمله به ایران یا تهدیدهای اخیر علیه ونزوئلا نیز در همین چارچوب قرار می‌گیرد.

مشکل اصلی ترامپ اما این بوده که پشت این نمایش واقعیتی متفاوت درحال شکل‌گیری است. دولت او با بحران سیاسی داخلی مواجه شده است. شکست جمهوریخواهان در انتخابات ایالتی نیویورک، نیوجرسی و ویرجینیا نشانه‌ای از کاهش حمایت مردمی است. افکار عمومی اظهارات ترامپ را درباره رونق اقتصاد و شکست تورم باور نمی‌کند و نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد دموکرات‌ها برای انتخابات کنگره دست بالا را دارند. در این شرایط حتی قدرت نمادین ترامپ نیز آسیب‌پذیر می‌شود. ناتوانی او در جلوگیری از انتشار اسناد مربوط به پرونده جفری اپستین یک نمونه آشکار از این آسیب‌پذیری بود؛ رخدادی که برای نخستین‌بار نشانه‌ای از ضعف ساختاری او در برابر کنگره را آشکار کرد.

درمقابل شی‌جین‌پینگ سال۲۰۲۵ را در موقعیتی بسیار متفاوت از ترامپ پشت سر می‌گذارد. او پس از یک دوره طولانی بحران از پاندمی کرونا تا اعتراض‌های داخلی و جنگ تجاری توانست دوباره روایت قدرت مطلق را تثبیت کند. چین در برابر تعرفه‌های آمریکا برخلاف ژاپن و اتحادیه اروپا به‌طور غیرمعمول سختگیرانه رفتار کرد. استفاده حساب‌شده چین از مواد معدنی حیاتی سبب کاهش برخی تعرفه‌ها ازسوی آمریکا شد و نشان داد پکن قدرت چانه‌زنی قابل‌توجهی دارد. این قدرت در موضوع تایوان نیز اهمیت ویژه‌ای یافته و احتمال دارد محاسبات راهبردی آمریکا را تغییر دهد.

شی برخلاف ترامپ یک مزیت ساختاری بزرگ دارد و آن کنترل تقریبا کامل بر رسانه، قوه قضاییه و نهادهای سیاسی است. او می‌تواند اقتدار خود را بدون اختلال‌های رسانه‌ای و قضایی به نمایش بگذارد اما همین اقتدار ظاهری روی دیگر هم دارد.

باوجود کنترل کامل نشانه‌های ناپایداری در چین قابل مشاهده است. حجم گسترده پاکسازی‌های سیاسی و نظامی شامل برکناری وزیر خارجه، دو وزیر دفاع، چندین ژنرال و مقام ارشد حزب نشانه‌ای از وجود شکاف در ساخت قدرت یا نگرانی شی نسبت‌به وفاداری بدنه سیاسی است. این پاکسازی‌ها تصویر اقتدار مطلق را تقویت کرده اما در زیرپوست سیستم نشانه‌هایی از بی‌ثباتی را نیز آشکار میکند.

قدرت واقعی و قدرت نمایشی: چرا مدل شی پایدارتر از مدل ترامپ است؟

نکته مهم در مقایسه شی و ترامپ این است که نمایش قدرت یک چیز بوده و ساختار قدرت چیز دیگر. ترامپ در محیطی حکمرانی می‌کند که نهادهای مستقل از کنگره تا دادگاه‌ها همچنان قدرت مداخله دارند. این نهادها گاهی مانع تصمیم‌های او می‌شوند همانطور که دادگاه‌ها تلاش او برای زندانی‌کردن رییس سابق اف‌بی‌آی را رد کردند. در ظاهر این موضوع برای ترامپ نوعی شکست بوده اما برای آمریکا نشانه‌ای از مقاومت نهادی و پایداری چارچوب دموکراتیک است.

در چین این نوع مهار و موازنه وجود ندارد. سیستم به‌شدت در اختیار رهبر قرار دارد. درنتیجه تصویر قدرتمند شی بیشتر از آنکه محصول محبوبیت باشد محصول ساختار است. همین ویژگی باعث می‌شود او در رقابت نمادین «مردان قدرتمند» موقعیت برتر داشته باشد. در این رقابت تصویر اقتدار همانقدر اهمیت دارد که قدرت واقعی. شی می‌تواند جلسه‌ای را برگزار کند که همه اطرافیانش ترسیده باشند اما ترامپ چنین فضایی را نمی‌تواند ایجاد کند زیرا سیستم سیاسی آمریکا اجازه نمی‌دهد مقام‌ها به چنین‌شکلی رفتار کنند.

حرکت به‌سوی نظمی فردمحور

یکی از پرسش‌های کلیدی این است که چرا بازگشت رهبران قدرتمند تا این حد اهمیت دارد؟ پاسخ در تغییر ساختاری نظم جهانی نهفته است. هرچه قدرت تصمیم‌گیری از نهادهای چندجانبه و فرایندهای دموکراتیک به رهبران فردمحور منتقل شود ثبات جهانی کاهش می‌یابد. جهان بیش‌ازپیش به تصمیم‌های شخصی سه‌یا چهارفرد گره می‌خورد؛ افرادی که ممکن است منافع ملی را با منافع شخصی یا نیازهای لحظه‌ای سیاسی گره بزنند.

همزمان تقابل میان این رهبران می‌تواند به تغییرات عمیق‌تری منجر شود. روابط آمریکا و چین ممکن است بیشتر به میدان رقابت دو رهبر تبدیل شود و نه به بخشی از یک چارچوب نهادی پایدار. روسیه نیز برای حفظ موقعیت خود ناگزیر به نمایش‌های سیاسی پرهزینه است حتی اگر از درون تضعیف شده باشد.

در چنین جهانی هر نشانه از تزلزل یک رهبر می‌تواند پیامدهایی فراتر از مرزهای ملی داشته باشد. افول حمایت داخلی از ترامپ هرچند برای سیاست آمریکا یک تحول معمولی است اما می‌تواند در محاسبات پکن، مسکو و ریاض نقش تعیین‌کننده داشته باشد. به‌همین شکل پاکسازی‌های داخلی چین ممکن است پیامی درباره شکنندگی ساختار قدرت در پکن به جهان ارسال کند حتی اگر ظاهر سیستم همچنان باثبات باشد.

تحلیل رقابت میان ترامپ، شی و پوتین نشان می‌دهد که سیاست جهانی در حال عبور از مرحله‌ای است که نهادها محور اصلی قدرت بودند. اکنون روابط مستقیما میان رهبران تعریف می‌شود. پوتین تلاش می‌کند با حفظ ظاهر یک قدرت بزرگ در بازی باقی بماند. ترامپ میان نمایش قدرت و کاهش مشروعیت داخلی گرفتار شده است و شی‌جین‌پینگ با بهره‌گیری از کنترل کامل سیاسی تصویری از اقتدار مطلق ارائه می‌دهد هرچند پشت این تصویر نشانه‌هایی از نااطمینانی دیده می‌شود.

جهان به‌سمت دوره‌ای حرکت می‌کند که در آن تصمیم‌ها بیشتر از آنکه محصول فرایندهای نهادی باشند به شخصیت و سبک رهبری افراد وابسته‌ هستند. این تغییر سیاست جهانی را بی‌ثبات‌تر، پیش‌بینی‌ناپذیرتر و شخصی‌تر می‌کند. در چنین‌جهانی پرسش اصلی این نیست که کدام رهبر قدرتمندتر بوده بلکه این است که ساختارهای سیاسی چگونه می‌توانند اثرات این شخصی‌شدن را مهار کنند و چه کسی آن‌قدر قدرت دارد که قواعد بازی را از نو بنویسد؟

منبع: جهان صنعت نیوز

وب گردی