سایه سیاست بر سر هنر!
جهان صنعت– حمایت از فرهنگ و هنر از اساسیترین مولفههای توسعه اجتماعی و فرهنگی در جوامع معاصر به شمار میرود. در جهان امروز کشورهایی که به شکوفایی فرهنگی و تثبیت هویت ملی خود دست یافته عمدتا از مسیر تقویت نظامهای حمایتی برای هنرمندان، نهادهای هنری و صنایع خلاق عبور کردهاند. این حمایتها تنها در قالب کمکهای مالی خلاصه نشده بلکه شامل ایجاد زیرساختهای آموزشی، بیمههای تخصصی، دسترسی به بازارهای جهانی و تضمین آزادی بیان هنری نیز است. در ایران اما وضعیت حمایت از فرهنگ و هنر با چالشهای متعددی روبهرو است و بسیاری از هنرمندان معتقدند سیاستهای حمایتی یا بهصورت ناقص اجرا میشود یا در فرآیند تخصیص شفافیت لازم را ندارد.
جایگاه جهانی حمایت از هنر
در بسیاری از کشورها حمایت از هنر بهعنوان بخشی از سیاستهای کلان فرهنگی و اقتصادی تعریف میشود. برای نمونه در کشورهای اروپایی مانند فرانسه، آلمان و سوئد دولتها بودجه مشخصی برای حمایت از هنرمندان مستقل و پروژههای هنری اختصاص میدهند. در فرانسه نظامی وجود دارد که نوعی بیمه بیکاری ویژه هنرمندان بوده و امنیت شغلی و معیشتی آنان را در دورههای بدون کار تضمین میکند. در آلمان بنیادهایی مانند Goethe-Institut نهتنها از هنرمندان داخلی حمایت کرده بلکه بستر تعامل بینالمللی هنر آلمان را فراهم میکنند. در کشورهای اسکاندیناوی هنر بخشی از خدمات عمومی محسوب میشود و دولتها با رویکردی اجتماعی بودجههای قابلتوجهی برای ارتقای وضعیت هنرمندان اختصاص میدهند. در ایالات متحده نیز با وجود اقتصاد آزاد نهادها و بنیادهای خصوصی با کمکهای بلاعوض یا وامهای کمبهره از تولیدات فرهنگی و هنری حمایت میکنند. این تنوع در شیوهها نشاندهنده درک مشترک از اهمیت هنر در ایجاد انسجام اجتماعی و توسعه فرهنگی است.
سیاستهای حمایتی در ایران بین ابهام و پراکندگی
در ساختار نهادی متولی فرهنگوهنر شامل وزارت فرهنگوارشاداسلامی، سازمانصداوسیما، شهرداریها و در سطحی دیگر نهادهای انقلابی و فرهنگی متعدد است. با وجود گستردگی این ساختار هماهنگی لازم برای سیاستگذاری منسجم وجود ندارد. در سالهای اخیر طرحهایی همچون
«بیمه هنرمندان»، «وامهای اشتغالزایی فرهنگی»، و «صندوق اعتباری هنر» بهعنوان محورهای اصلی حمایت از هنرمندان معرفی شده اما انتقادات گستردهای نسبت به نحوه اجرا و شفافیت این طرحها مطرح است. بسیاری از هنرمندان از نبود عدالت در توزیع منابع گلایه داشته و معتقدند حمایتها اغلب شامل گروههای خاصی میشود. روند تخصیص بودجهها در حوزه فرهنگ نیز معمولا بدون ارائه گزارش عمومی و قابل بررسی صورت میگیرد. بهعنوان مثال بودجههای کلان فرهنگی که در لوایح سالانه به تصویب میرسد مشخص نمیکند چه میزان از آن واقعا صرف تولید آثار هنری و حمایت از هنرمندان مستقل میشود. این عدم شفافیت فضای بیاعتمادی میان جامعه هنری و نهادهای تصمیمگیر را گسترش داده است.
چالشهای ساختاری و اقتصادی
یکی از مشکلات بنیادین در حوزه حمایت از هنر در ایران نبود یک نظام اقتصادی پایدار برای تامین منابع فرهنگی است. وابستگی شدید نهادهای هنری به بودجههای دولتی باعث شده هنر در معرض تغییرات سیاسی قرار گیرد. هر تغییر دولت یا حتی وزیر فرهنگ ممکن است سیاستهای حمایتی را بهطور کامل دگرگون کند. در چنین فضایی هنرمندان نمیتوانند برای آینده خود برنامهریزی کنند. از سوی دیگر نبود قوانین شفاف مالکیت فکری و حقوق مولف نیز از انگیزه تولید آثار مستقل کاسته است. بسیاری از هنرمندان از نبود حمایتهای حقوقی در برابر کپیبرداری آثارشان گلایه دارند. ضعف بازار داخلی هنر، محدودیت صادرات آثار فرهنگی و نوسانات شدید اقتصادی مجموعه عواملی هستند که فشار مضاعفی بر جامعه هنری وارد میکنند.
تاثیر محدودیتهای اجتماعی و نظارتی
حمایت از هنر تنها به مسائل اقتصادی محدود نشده و بخش بزرگی از رونق فرهنگی در گرو آزادی خلاقیت هنری و تنوع بیان است. در ایران اما محدودیتهای نظارتی، سانسور و فضای محافظهکارانه فرهنگی یکی از جدیترین موانع رشد هنری بهشمار میرود. بسیاری از هنرمندان به دلیل نداشتن مجوز، توقیف آثار یا حذف از جشنوارهها امکان دیدهشدن و رشد را از دست میدهند. این وضعیت باعث شده بخش قابلتوجهی از هنرمندان یا به مهاجرت فرهنگی روی آورده یا فعالیت خود را در فضای غیررسمی ادامه دهند. در چنین فضایی حمایت دولتی نهتنها به معنای پشتیبانی مالی نبوده بلکه گاهی ابزار کنترل تلقی میشود. این رویکرد انگیزه هنرمندان مستقل را کاهش داده و موجب شده شکاف میان نهادهای رسمی فرهنگی و جامعه هنری عمیقتر شود. در حالی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته استقلال هنری یکی از اصول بنیادین حمایتهای دولتی بوده اما در ایران هنوز مرز میان حمایت و نظارت مشخص نیست.
نقش نهادهای غیردولتی و بخش خصوصی
در نبود سیاستهای کارآمد دولتی بخش خصوصی و نهادهای مدنی میتوانند نقش مکمل ایفا کنند. بااینحال ساختار فرهنگی ایران هنوز فضای مناسبی برای رشد نهادهای غیردولتی مستقل در حوزه هنر ایجاد نکرده است. قوانین سختگیرانه مجوزها، مالیاتهای بالا و نبود تسهیلات مالی باعث شده سرمایهگذاری در هنر برای بخش خصوصی ریسکپذیر باشد. با وجود این در دهه اخیر شاهد رشد گالریها، موسسات فرهنگی و استارتاپهای هنری هستیم که با وجود مشکلات به شکل خودجوش بهترویج فرهنگ و هنر کمک کردهاند. درصورت حمایت واقعی دولت از این نهادها از طریق کاهش مالیات، ارائه وامهای کمبهره و تسهیل مجوز فعالیت میتوان بخشی از بار اقتصادی فرهنگ را از دوش دولت برداشته و به سمت مشارکت عمومی سوق داد. تجربه جهانی نشان میدهد که تنوع در منابع مالی و حضور نهادهای مستقل موجب پویایی بیشتر فضای فرهنگی میشود.
ضرورت شفافیت و نظام ارزیابی
شفافیت مالی و اداری یکی از مولفههای کلیدی در موفقیت سیاستهای فرهنگی است. نبود سازوکار مشخص برای ارزیابی طرحهای حمایتی در ایران باعث شده عملکرد نهادهای مسوول قابل سنجش نباشد. گزارشهای رسمی درباره تعداد هنرمندان تحت پوشش بیمه، میزان پرداختیها، یا نحوه انتخاب طرحهای فرهنگی بهندرت منتشر میشود. این کمبود اطلاعات زمینهساز رانت، بیاعتمادی و فساد اداری است.
بیتوجهی به وضعیت هنرمندان نیز پیامدهایی فراتر از رکود فرهنگی دارد. کاهش انگیزه در میان خالقان آثار، فرار استعدادهای هنری و افت کیفیت تولیدات فرهنگی در نهایت به تضعیف هویت فرهنگی کشور منجر میشود. در شرایطی که بسیاری از هنرمندان برای گذران زندگی ناچار به فعالیت در مشاغل غیرمرتبط هستند انتظار رشد و نوآوری در هنر دور از واقعیت است. از سوی دیگر نبود حمایت کافی باعث گسترش شکاف طبقاتی در جامعه هنری میشود. تنها گروه محدودی که به حمایتهای مالی یا ارتباطات سازمانی دسترسی داشته امکان فعالیت مستمر پیدا میکنند در حالی که هنرمندان جوان و مستقل عملا از چرخه تولید فرهنگی کنار گذاشته میشوند. این روند در بلندمدت به یکنواختی و بیتنوعی فرهنگی منتهی خواهد شد.
حمایت از فرهنگ و هنر شاخصی از بلوغ اجتماعی و مدیریتی هر کشور است. در حالی که بسیاری از کشورها با سیاستهای هدفمند، نظاممند و شفاف از هنرمندان خود پشتیبانی میکنند ایران همچنان درگیر ساختارهای پیچیده، تصمیمگیریهای سلیقهای و نبود نظارت موثر بوده و نتیجه این وضعیت سرخوردگی بخش بزرگی از جامعه هنری و کندی جریان خلاقیت فرهنگی است. اصلاح این چرخه نیازمند اراده سیاسی، شفافیت اداری و باور به نقش بنیادین هنر در توسعه ملی است. اگر سیاستگذاران فرهنگی به جای نگاه ابزاری به هنر آن را بهعنوان یکی از ارکان هویت و قدرت نرم کشور در نظر بگیرند حمایت از هنرمندان نه هزینه بلکه سرمایهگذاری بلندمدتی برای آینده فرهنگی و اجتماعی ایران خواهد بود.
