ایران و فروپاشی غرب

جهان صنعت – کریس پتن، رییس کنونی دانشگاه آکسفورد در تحلیلی مینویسد: تصمیم رییسجمهور ایالاتمتحده، دونالد ترامپ مبنیبر بمباران تاسیسات هستهای ایران بهجای پیگیری دیپلماسی، شاید روشنترین نشانه تاکنون از چشمپوشی او از اتحاد غرب باشد. درحالیکه همکاری با متحدان احتمال بیشتری برای ارتقای ثبات جهانی دارد، تحقیر ترامپ نسبت به ارزشهای دموکراتیک این همکاری را غیرممکن میکند.
لندن- در طول قرون، «غرب» به چیزی فراتر از یک منطقه جغرافیایی تبدیل شده است. این واژه اکنون میراث ماندگار یونان باستان و امپراطوری روم، دستاوردهای فرهنگی رنسانس اروپا، تحول اندیشه سیاسی و روحیه کشف و اکتشاف را در بر میگیرد.
با این حال، از پایان جنگ جهانی دوم، این اصطلاح معنای صریحتری در حوزه ژئوپلیتیک و امنیت پیدا کرده است. از اواسط دهه۱۹۴۰ تا سقوط دیوار برلین، اروپا و متحدانش اغلب خود را نهفقط با آرمانهای مشترک بلکه با مخالفت با اتحاد جماهیر شوروی تعریف میکردند.
دونالد ترامپ در یکی از اظهارنظرهای بیپایهاش درباره تاریخ و امور جهانی مدعی شد که اتحادیه اروپا برای «فریب» ایالاتمتحده ایجاد شده است. در واقع حقیقت کاملا برعکس است.
پس از سال۱۹۴۵، اروپاییها مشتاق بودند که آمریکا نقش فعالی ایفا کند و مانند دوران پس از جنگ جهانی اول به انزوا نرود. اگر به حال خود رها میشدند، کشورهای اروپایی در معرض خطر ورود به یک جنگ دیگر قرار میگرفتند؛ جنگی که ممکن بود دوباره آمریکا را وادار به مداخله برای بازگرداندن صلح کند. برای جلوگیری از این وضعیت، رهبران اروپایی از آمریکا خواستند که حضور خود را در قاره حفظ کند تا مانعی در برابر تهدید فزاینده کمونیسم شوروی باشد.
در پاسخ، آمریکا، اروپا را به همگرایی بیشتر اقتصادی و سیاسی تشویق کرد؛ فرآیندی که منجر به تاسیس جامعه زغالسنگ و فولاد اروپا و در نهایت بازار مشترک اروپا شد.
از نگاه آمریکا، هر دو اقدام برای تضمین صلح و رفاه بلندمدت میان متحدان فراآتلانتیکیاش حیاتی بودند و مانع از آن میشدند که قاره اروپا با جنگهای تجاری و سیاستهای حمایتگرایانه خود را به فقر بکشاند. در سال۱۹۴۹، ناتو برای دفاع از اروپا در برابر توسعهطلبی شوروی تاسیس شد. ایالاتمتحده و اروپای در حال همگرایی، با یکدیگر پایههای آنچه امروز «غرب» نامیده میشود را بنا نهادند، مجموعهای از کشورها که با ارزشهای دموکراتیک و تعهدی قوی به همکاری چندجانبه به هم پیوند خوردهاند.
نظم پساجنگ جهانی دوم بر پایه جایگاه آمریکا بهعنوان قدرت برتر اقتصادی و نظامی جهان استوار بود. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی– که عمدتا نتیجه اتحاد و اراده غرب بود– کشورهای کمونیستی سابق با کمترین میزان خشونت، بهجز جنگهای تراژیک بالکان، به دموکراسیهای بازارمحور تبدیل شدند. متاسفانه اما ایالاتمتحده نقشی را که پس از جنگ بهطور طبیعی بهعنوان رهبر جهان آزاد ایفا میکرد، رها کرده چراکه ترامپ همچنان در حال فروپاشی نظم بینالمللی از طریق تضعیف نهادها و ارزشهایی است که نه آنها را درک میکند و نه به آنها احترام میگذارد. از زمان بازگشت به کاخ سفید، ترامپ احترام کمتری به هنجارهای دموکراتیک و حاکمیت قانون نشان داده است حتی نسبتبه دوره اول ریاستجمهوریاش.
اقدامات اخیر او یادآور توصیف معاون رییسجمهور، جی.دی. ونس، از ترامپ بهعنوان «هیتلر آمریکایی» است (البته پیش از آنکه از فرصت استفاده کرده و با حمایت از ترامپ، به سنای آمریکا و سپس به معاونت ریاستجمهوری برسد).
اگرچه شخصا از چنین زبان تندی استفاده نمیکنم اما تردیدی نیست که ترامپ فردی خودکامه و یک گردنکلفت فاسد است. او مانند یک پادشاه قرون وسطایی بهنظر میرسد که تصور میکند هرچه بخواهد، حق اوست. با توجه به گرایشهای استبدادیاش، جای تعجب ندارد که ترامپ به نظم دموکراتیک لیبرال علاقهای ندارد.
از نگاه او، رهبران دیگر کشورها صرفا باید دستور بگیرند، نه اینکه با آنها مشورت شود. کوچکترین نشانهای از مخالفت ممکن است منجر به اقدامات تلافیجویانه اقتصادی شود؛ معمولا در قالب اعمال تعرفه بر صادرات کشورها به آمریکا.
نشست اخیر گروه هفت نمونه روشنی از این رویکرد است. این گروه که شامل قدرتهای صنعتی پیشرو جهان است، زمانی عضو هشتمی به نام روسیه داشت اما پس از آنکه رژیم ولادیمیر پوتین در سال۲۰۱۴ به طور غیرقانونی کریمه را ضمیمه خاک خود کرد، سایر اعضای گروه بهدرستی روسیه را اخراج کردند و گروههشت دوباره به گروههفت تبدیل شد.
با این حال، ترامپ در حالی که جنگ روسیه در اوکراین همچنان ادامه دارد، نشست سران را با درخواست برای بازگشت روسیه آغاز کرد، درست مانند برخورد تندی که در فوریه در دفتر بیضیشکل با رییسجمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی داشت، ترامپ همچنان اوکراین را مقصر تجاوز به خودش میداند. بهنظر میرسد که سوابق روسیه در تجاوزات بیدلیل برای او اهمیتی ندارد.
امروز تشخیص اینکه چه ارزشهایی میان اکثر رهبران دموکراتیک لیبرال و ترامپ هنوز مشترک است، دشوار شده است. در نتیجه متحدان آمریکا باید با واقعیتی تلخ روبهرو شوند: ایالاتمتحده- که زمانی رهبر بیچونوچرای جهان آزاد بود- دیگر شریک قابل اعتمادی نیست. در گذشته این باور وجود داشت که کشورهای قدرتمند وظیفه دارند منافع کشورهای ضعیفتر را نیز در نظر بگیرند اما ترامپ جهان را بهگونهای دیگر میبیند.
از نظر او، قدرت آمریکا به این کشور اجازه میدهد هرآنچه میخواهد انجام دهد و دیگر کشورها باید صرفا تبعات آن را بپذیرند. این طرز فکر تا حد زیادی دلیل تصمیم ترامپ برای بمباران تاسیسات هستهای ایران بهجای استفاده از دیپلماسی برای متقاعد کردن جمهوری اسلامی به کنار گذاشتن جاهطلبیهای هستهایاش را توضیح میدهد اما هرچند ترامپ از «حمله بسیار موفقش» تجلیل کرده، این اتحاد و همکاری غرب است که احتمال بیشتری دارد ایران را به ایفای نقشی سازندهتر و صلحآمیزتر در عرصه بینالمللی ترغیب کند، البته رژیم فعلی ایران دستکم تا حدی نتیجه اشتباهات بزرگی است که کشورهای غربی در طول ۷۰سال گذشته در برخورد با ایران مرتکب شدهاند.
بارزترین نمونه آن، بدون شک، کودتای سال۱۹۵۳ است که با حمایت آمریکا علیه اولین دولت دموکراتیک ایران صورت گرفت. اکنون پرسش این است که آیا تصمیم ترامپ برای بمباران ایران، این اشتباهات تاریخی را تشدید و غربِ از پیش تقسیمشده را وارد جنگ خونین دیگری در خاورمیانه کرده است یا نه. اگر چنین باشد، نمیتوان چندان به این امید بست که ثبات جهانی و نظم بینالمللی در دستان رهبری چنین بیثبات و خطرناک حفظ خواهد شد.