آیا یک سنتز چین-آمریکا ممکن است؟

گروه تحلیل
کدخبر: 554142
جی. برادفورد دلانگ، استاد اقتصاد دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، درباره کتاب جدید دن وانگ نوشته است که این کتاب راهنمای غیرقابل جایگزینی برای فهم حرکت امروز چین و آمریکا است.
آیا یک سنتز چین-آمریکا ممکن است؟

جهان‌صنعت– جی. برادفورد دلانگ، استاد اقتصاد در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی در مقاله‌ای نوشت که «اگر می‌خواهید بدانید چه چیزی امروز چین یا آمریکا را به حرکت درمی‌آورد، کتاب جدید تحلیلگر چینی-کانادایی دن وانگ، راهنمایی غیرقابل جایگزین است. وانگ نشان می‌دهد که فوری‌ترین و چالش‌برانگیزترین وظیفه قرن بیست‌ویکم ممکن است ساختن یک سنتز از بهترین‌های چین و آمریکا در حالی که از بدترین‌های هر یک اجتناب شود، باشد.

همه ما باید انتشار کتاب جدید تحلیلگر چینی-کانادایی دن وانگ با عنوان شتاب دیوانه‌وار: جست‌وجوی چین برای مهندسی آینده (Breakneck: China’s Quest to Engineer the Future) را خوشامد بگوییم.

بله، من جانبدار هستم، چون وانگ دوست من است اما اگر او را هم نمی‌شناختم همین حرف را می‌زدم و من تنها نیستم. اقتصاددان تایلر کوئن این کتاب را «احتمالا بهترین کتاب سال، بدون هیچ اما و اگر» خوانده است. جان تورنهیل از فایننشنال‌تایمز آن را «جذاب، تحریک‌کننده و به‌شدت شخصی» توصیف کرده است. پاتریک کولیسان، مدیرعامل Stripe می‌گوید: وانگ «چین را روشن می‌کند به شکلی که هیچ‌کس دیگر نمی‌کند.» تریسی آلوی از بلومبرگ او را «یکی از بهترین نویسندگان در حوزه چین» می‌نامد.

در هفت سالگی، خانواده وانگ از یون‌نان، در جنوب غربی چین- جایی که گویش محلی به همان اندازه با ماندارین پکن فرق دارد که انگلیسی کاجون در لوئیزیانا با انگلیسی مین شرقی- مهاجرت کردند. او اکنون بین پالو آلتو و اَن‌آربر در رفت‌وآمد است و در تورنتو، اتاوا، فیلادلفیا، راچستر، فرایبورگ، سن‌فرانسیسکو، کونمینگ، هنگ‌کنگ، پکن، شانگهای و نیوهیون زندگی کرده است.

به‌عنوان یک «خودی-بیگانه» در کانادا، چین و ایالات متحده، وانگ هر دو کشور چین و آمریکا را «هیجان‌انگیز، دیوانه‌کننده و عجیب» می‌بیند. در هر دو کشور که رانندگی کنید جاهایی خواهید دید که به نظر نامتعادل می‌آیند. او این را به‌عنوان سرزنش نمی‌گوید. برخلاف کانادای مرتب و آرام، جایی که احساس آسایش می‌کند، چین و آمریکا هر یک نشانه‌های یک موتور تغییر جهانی را به نمایش می‌گذارند.

وانگ چین را کشوری «با پتک» و آمریکا را کشوری «با چکش قاضی» توصیف می‌کند. نخبگان مهندسی تکنوکراتیک چین مشکلات را با بتن، فولاد و مقیاس حل می‌کنند با جاده‌ها، پل‌ها، نیروگاه‌ها و پروژه‌های عظیم دیگر. همین انگیزه به جامعه هم کشیده می‌شود، بازتاب آن در سیاست نامدار تک‌فرزندی و سرکوب تبت و شین‌جیانگ دیده می‌شود. تکنوکراسی چین به نظم، کنترل و دستاوردهای قابل‌مشاهده بها می‌دهد.

در مقابل نخبگان حقوقی آمریکا مشکلات را با اعطای حقوق مالکیت و امنیت حل می‌کنند. این کار شرایطی فراهم می‌کند تا مردم همانگونه که می‌خواهند زندگی کنند و به‌طور طبیعی، ابتکار و نوآوری شکوفا می‌شود. واکنش غریزی به هر مشکلی، ایجاد یک حق یا امتیاز تازه است و افراد بیشتری را وارد چارچوب‌هایی می‌کند که برای توافق و تایید لازم است.

در عین حال آمریکایی‌ها و چینی‌ها در ژرف‌ترین لایه‌ها شبیه هم هستند موضوعی که وقتی آنها را با ژاپنی‌ها و کره‌ای‌ها یا آمریکایی‌ها را با کانادایی‌ها و اروپایی‌ها مقایسه کنید آشکار می‌شود. هر دو ملت بی‌قرار و نوآورند. هر دو مادی‌گرایی سطحی را با تحسین کارآفرینان درهم می‌آمیزند. هر دو ابتذال را تحمل می‌کنند. هر دو عاشق رقابت هستند. هر دو عمل‌گرا هستند و برای «تمام کردن کار» عجله می‌کنند. هر دو کشور پر از دلالان و فرصت‌طلبانی هستند که مسیرهای سریع به سلامتی و ثروت می‌فروشند. هر دو شیفته والایی فناورانه هستند پروژه‌های عظیمی که مرزها را جابه‌جا می‌کنند. نخبگان و توده‌ها در هر دو کشور اعتقاد مشترکی به «عظمت ملی» دارند؛ در آمریکا، این باور در سخنان جان وینتروپ و رونالد ریگان درباره «شهری بر فراز تپه» تجسم یافته و در چین در نوشته‌های «کشور مرکزی» بر کاسه‌های آیینی شراب عصر ژو. هر دو کشور همچنین گرفتار کلافی از نواقص هستند و اغلب بدترین دشمن خود می‌شوند. برچسب‌های قدیمی مانند «سوسیالیست»، «دموکراتیک» یا «نئولیبرال» دیگر چندان مناسب نیستند. چین پیشرفت مادی سریع و مشهود ارائه می‌دهد اما به بهای حقوق و با خطر افراط. تکنوکراسی لنینیستی آن در مهندسی اجتماعی از عمل‌گرایی به پوچ‌گرایی منحرف می‌شود.

آمریکا با صرف وقت بیش ‌از حد برای تعریف و اثبات حقوق از مسیر خارج می‌شود و به یک وتو-کراسی فوق‌العاده قضایی تبدیل می‌شود. سازوکارهای حفاظتی جلوی افراط را می‌گیرند اما رکود و هدررفت آرزوها را هم به همراه دارند.

چین از احترام بیشتر به حقوق و قواعد غیرشخصی سود می‌برد. با این ‌حال نخبگان چین جذابیتی در سیستمی نمی‌بینند که بتواند فردی مانند دونالد ترامپ را به‌جای شی جین‌پینگ بالا بیاورد. به همین ترتیب، ایالات متحده زمانی جاه‌طلبانه ساخت‌وساز می‌کرد، به‌ویژه بین اواخر قرن نوزدهم تا پس از جنگ جهانی دوم اما اکنون نیازمند بازپس‌گیری همان روحیه مهندسی و سازندگی است.

سختی و رکود آمریکایی حتی در مرز اقتصاد جهانی هم آشکار است. سیلیکون‌ولی می‌گوید: اختراع را ارزش می‌نهد اما با اثرات شبکه‌ای و چانه‌زنی حقوقی برای خود خندق می‌سازد. چین در مقابل، مقیاس و تولید را ارزش می‌نهد و اخلاق کاری اندی گروو، مدیرعامل پیشین اینتل را در آغوش می‌گیرد. اگر سیلیکون‌ولی یا دلتای رودخانه مروارید بتوانند مقیاس و جاه‌طلبی مهندسی را با حقوق و قواعد قوی حقوقی ترکیب کنند، نیرویی توقف‌ناپذیر خواهند بود.

آنچه کتاب را ویژه می‌سازد، ترکیب نظریه، داده‌های اقتصادی، جامعه‌شناسی و مشاهدات شخصی است. امروزه بسیاری از بحث‌های مربوط به چین ترکیبی از گزارش‌های دست‌چندم دور و انتزاع‌های اندیشکده‌ای هستند اما وانگ زندگی‌اش را در این داستان گذاشته است. او با غذا، خیابان‌ها، شهرها و سیاست در چین، آمریکا و کانادا آشناست و هم چشم‌انداز یک بومی و هم نگاه یک بیگانه را به هر یک می‌آورد و به خوانندگان امکان می‌دهد مکان‌هایی را ببینند، لمس کنند و بچشند که دنیای معاصر را به حرکت درمی‌آورند. جزئیاتی که در ظاهر رنگ و لعاب به نظر می‌رسند، به جوهر درک بدل می‌شوند.

یکی از فوری‌ترین و چالش‌برانگیزترین وظایف قرن بیست‌ویکم ممکن است ساختن یک سنتز از بهترین‌های چین و آمریکا باشد در حالی که از بدترین‌های هر یک اجتناب شود. کتاب را هم برای گزارش‌های آن بخوانید و هم برای استدلالش و برای تاملی بر موازنه میان جاه‌طلبی و خویشتن‌داری، ساختن و سد کردن، پتک‌زدن و چکش‌قضایی زدن.

وب گردی