وقتی جمع درمان میشود

امیر لطفیحقیقت*– این روزها خستگی را میشود از چهره آدمها خواند؛ خستگیای که فقط از کار و گرانی نیست، از تنهایی است. از اینکه هرکس در دنیای خودش گم شده و کمتر فرصتی برای دیدن و شنیدن دیگری پیدا میکند. در چنین وضعی حرف زدن از «سلامت روان» فقط به نسخه و دارو خلاصه نمیشود. ما بیش از هر چیز، به بازگشت به جمع نیاز داریم. سلامت روان یعنی حس بودن در میان دیگران؛ احساسی که در شلوغیهای بیروح شهرها کمرنگ شده است. وقتی آدمی احساس کند بخشی از جمعی است. خانواده، دوستان، همکاران یا حتی گروهی کوچک از همدلها، آرام میشود. این حس تعلق مثل پناهگاهی است در میانه طوفان زندگی. برای بهبود سلامت روان مردم باید از جایی شروع کرد که ساده به نظر میرسد: از زیبایی زندگی جمعی. شهری که در آن خنده شنیده شود، موسیقی در خیابان جاری باشد و مردم بدون ترس از قضاوت با هم گفتوگو کنند، کمتر بیمار میشود. فضاهای عمومی اگر به جای عبور، محل مکث و گفتوگو شوند، میتوانند حال جامعه را دگرگون کنند. ما در ایران فرهنگی غنی از آیین، شادی و خلاقیت داریم اما گاهی فراموش کردهایم که همین عناصر ساده ریشه سلامت روحی ما هستند. جشنهای محلی، موسیقیهای مردمی، روایتها و قصههای قدیمی، حتی شبنشینیهای خانوادگی چیزی بیش از سرگرمیاند؛ آنها رشتههایی هستند که روان جمعی را به هم پیوند میدهند. هرجا که مردم کنار هم میخندند،آش میپزند، ساز میزنند یا قصه میگویند، تکهای از امید و آرامش دوباره زنده میشود. افسردگی و اضطراب در بسیاری از مواقع از احساس بیمعنایی میآیند. وقتی انسان دیگر نتواند در زندگی روزمرهاش معنا بیابد، خسته میشود. بازگرداندن معنا به زندگی یعنی زنده کردن تخیل جمعی. این تخیل در هنر خیابانی، در شعر و موسیقی، در کنشهای داوطلبانه و در هرجایی که انسانها به هم لبخند میزنند، جان میگیرد. سلامت روان را نمیشود با فرمان اداری بالا برد. این کار از دل روابط انسانی برمیآید، از اعتماد، از حس دیده شدن و شنیده شدن. جامعهای سالم، جامعهای است که مردمش بتوانند در آن احساس کنند «باهم» هستند، حتی در سختترین روزها. بازگرداندن شور زندگی به شهرها یعنی بازگرداندن امید. باید اجازه داد مردم در خیابان بخندند، برقصند، آواز بخوانند، هنر بیافرینند. باید از زندگی، از دوستی و از لحظههای کوچک دوباره جشن ساخت. در نهایت سلامت روان یعنی توان لذتبردن از زیستن یعنی باور کنیم آرامش از تنهایی نمیآید؛ از باهمبودن میآید. هرچقدر پیوندهای انسانی محکمتر شود، روح جامعه سالمتر خواهد بود. شاید وقت آن رسیده است که به جای تمرکز بر درمان فردی، به درمان جمعی فکر کنیم. به ساختن فضاهایی که در آن انسانها بتوانند احساس کنند بخشی از یک رویای مشترک هستند. هرجا که مردم با هم میخندند، خیال میسازند و دستبهدست هم میدهند، همانجا، نخستین جرقه سلامت روان روشن میشود.
* رواندرمانگر و روانتحلیلگر، پژوهشگر و مدرس مطالعات میانرشتهای