نوسازی بنیادین یا سقوط اقتصادی
بنیادهای اقتصاد ایران پس از ۱۳۹۰ به آرامی درهم فرورفته و با فشارهایی که بههم آوردهاند تابآوریشان از دست رفته است.
این روزگار ترسناک در چند شاخص مثل نرخ تورم سالانه ۴۰درصدی، نرخ رشد پایین و میانگین صفردرصدی تولید ناخالص داخلی و نیز سقوط رشد سرمایهگذاری نمایش داده میشود.
کاهش قدرت خرید خانوار و نیز افول تولید صنعتی و همچنین کسریهای بودجه سرسامآور نیز نشاندهنده استیصال اقتصاد ایران است. در چنین وضعیتی است که زیرساختهای فرسوده آب و برق و گاز به شهروندان فشار میآورد. از سوی دیگر سقوط تواناییهای صندوقهای بازنشستگی و ورشکستگی بانکها با بررسیهای کارشناسانه و تجارت خارجی اسیر در چنگ چین به ویژه درآمد ارزی ابعاد دیگر بحران را نشان میدهند. در این حالت چه میتوان کرد؟ یک کار که در حال حاضر نیز در حال اجراست وصلهپینه کردن اقتصاد و از این جیب به آن جیب کردن و بدهکارتر شدن دولت زیر بار کسری بودجه و نیز تامین یارانهها از مسیرهای شگفتانگیز است که به سقوط کل اقتصاد و کشور منجر خواهد شد.
یک راه دیگر اما این است که نهادهای دولتی و حزبهای سیاسی و باندهای مافیایی به خود آیند و دست از دستکاری اقتصاد بردارند. باید مشخص شود بین صیانت از وضع موجود و تیره و تارتر شدن اقتصاد شهروندان و نوسازی بنیادین کدام راه قرار است انتخاب شود.
نوسازی بنیادین در چند سو در دسترس است: نوسازی در سیاست داخلی و آزادسازی و بازگشایی راه ورود همه نیروهای میهندوست به میدان سیاست برای کسب قدرت با ارائه برنامههای کارآمد.
نوسازی دوم باید در سیاست خارجی انجام شود. تعادل و موازنه میان غولهای قدرت در برقراری ارتباط با آنها باید صورت پذیرد. نمیتوان تا آخر دنیا با یک بلوک اصلی قدرت در حال جنگ بود.
نهادهای دولتی باید میان برخی خواستههایی که گویا بدون آنها زندگی ناممکن است و پایداری کشور یکی را انتخاب کنند.
این روزها دیگر تکنرخی کردن ارز اصلاح بانکداری، توسعه صنعت و معدن و خودکفایی کشاورزی و… پاسخگوی وضعیت موجود نیست. بدون نوسازی و بازسازی بنیادین و همهسویه چیزی درست نخواهد شد.
شاید اگر در ایران میشد همهپرسی واقعی و کارشناسانه درباره اولویتهای مردم برگزار و از شهروندان پرسید چه میخواهند بسیاری از تاریکیها برطرف میشد. ادامه این وضعیت دیگر ناممکن است.