آیا بازسازی‌های پرهزینه بانک‌های مرکزی نشانه افول است؟:

قانون پارکینسون و تجمل‌گرایی

گروه فناوری
کدخبر: 548470
بازسازی پرهزینه ساختمان مرکزی فدرال رزرو ایالات متحده در واشنگتن، آن هم در بحبوحه خصومت های سیاسی و ناکارآمدی مالی، شاید جدیدترین نمونه ای از قانون پارکینسون باشد که نشان می دهد نهادها اغلب در حال افول به ساخت ساختمان های مجلل و پرهزینه می پردازند.
قانون پارکینسون و تجمل‌گرایی

جهان‌صنعت– ‌هارولد جیمز، استاد تاریخ و روابط بین‌الملل در دانشگاه پرینستون و متخصص در تاریخ اقتصادی آلمان و جهانی ‌شدن، در مورد قانون پارکینسون و استقلال سیاست‌های پولی در پروجکت سندیکیت گزارشی نوشته است. تازه‌ترین کتاب او «هفت سقوط: بحران‌های اقتصادی که جهانی ‌شدن را شکل دادند» (انتشارات دانشگاه ییل، ۲۰۲۳) است. در این گزارش آمده است: «در دهه ۱۹۵۰، طنزپرداز بریتانیایی، سی.‌نورث‌کوت پارکینسون، مشاهده کرد که نهادها اغلب زمانی به ساخت ساختمان‌های مجلل و پرهزینه روی می‌آورند که در حال ورود به دوره‌ای از افول هستند. بازسازی پرهزینه ساختمان مرکزی فدرال‌رزرو ایالات متحده در واشنگتن، آن‌ هم در بحبوحه خصومت‌های سیاسی و ناکارآمدی مالی، شاید جدیدترین نمونه از این پدیده باشد.

استقلال بانک مرکزی که از مهم‌ترین انقلاب‌های سیاستی در اواخر قرن بیستم به شمار می‌رود، منجر به کاهش نرخ تورم در سراسر جهان شد اما امروزه، پایه‌های این پارادایم نهادی در حال فرسایش است، به‌ویژه در کشورهایی که زمانی نماد آن بودند: بریتانیا و ایالات متحده آمریکا.

در حالی که حملات لفظی دونالد ترامپ، رییس‌جمهور ایالات متحده، به جروم پاول، رییس فدرال‌رزرو، به طرز غیرمعمولی زننده و توهین‌آمیز بوده‌اند اما تنش میان فدرال‌رزرو و کاخ سفید پدیده‌ای جدید نیست، به‌ویژه هنگامی که «امنیت ملی» به مساله غالب سیاستگذاری تبدیل می‌شود. در جریان جنگ کره، هری ترومن از فدرال‌رزرو خواست تا نرخ بهره را پایین نگه دارد تا هزینه‌های دفاعی تامین شود. ریچارد نیکسون نیز آشکارا به آرتور برنز، رییس وقت فدرال‌رزرو، فشار می‌آورد. حتی رونالد ریگان نیز نارضایتی‌اش از سیاست‌های انقباضی پاول ولکر را پنهان نمی‌کرد.

پس از پایان جنگ سرد، چیزی که به آن «سود صلح» گفته می‌شد و بهبود قابل‌توجه وضعیت مالی دولت، باعث شد سیاستگذاری اقتصادی در ایالات‌متحده دوره‌ای نسبتا هماهنگ را طی کند اما اکنون، با وجود کسری بودجه مزمن و چشم‌انداز یک جنگ سرد جدید با چین، تنش بنیادی میان قوه مجریه و فدرال‌رزرو دوباره شعله‌ور شده است. حملات بی‌وقفه ترامپ به پاول- از جمله اینکه او را «احمق»، «قاطر لجوج» و «همیشه دیرکار» خوانده- رابطه میان رییس‌جمهور و رییس بانک مرکزی را طعم خاصی داده است. جدیدترین هدف ترامپ، هزینه‌های مربوط به بازسازی ساختمان مرکزی فدرال‌رزرو در واشنگتن است که آن را «کاخ‌گونه»، افراطی و فراتر از حد تصور می‌داند.

خط حمله جدید ترامپ بازتابی از مشاهده‌ای کلاسیک از طنزپرداز بریتانیایی، سی.‌نورث‌کوت پارکینسون است. پارکینسون در دهه ۱۹۵۰ نوشت که ساخت مقرهای جدید و مجلل، اغلب نشانه‌ای از آغاز زوال یک نهاد است. به ‌قول او: «نظم کامل در طراحی فضاها، تنها توسط نهادهایی محقق می‌شود که در آستانه فروپاشی قرار دارند.» برای توضیح «قانون ساختمان‌ها»، پارکینسون به مثالی تاریخی اشاره می‌کند: لویی چهاردهم که در سال ۱۶۸۲ در حالی دربار خود را به ورسای منتقل کرد که فرانسه پس از رشته‌ای از شکست‌های نظامی، در وضعیت نابسامانی قرار داشت. پارکینسون همچنین به جامعه ملل در دوران میان دو جنگ جهانی اشاره می‌کند؛ این نهاد در سال ۱۹۲۹، همزمان با آغاز رکود بزرگ، ساخت کاخ پرزرق‌وبرق خود موسوم به پاله دناسیون در ژنو را آغاز کرد و در سال ۱۹۳۸، زمانی که دیگر نقش مؤثری در نظم جهانی نداشت، آن را به پایان رساند.

بانکداری مرکزی نیز نمونه‌های گویایی در این زمینه ارائه می‌دهد. در دهه ۱۹۳۰، بانک انگلستان که در آن زمان خصوصی بود پروژه بازسازی عظیمی را به‌دست معمار هربرت بیکر آغاز کرد. این پروژه که در سال ۱۹۳۹ به پایان رسید، با کاهش اعتبار بانک همزمان بود؛ اعتباری که درپی شکست‌های سیاستی در دوران رکود بزرگ از بین رفته بود. تا سال ۱۹۴۶، منتقدان بانک موفق شدند آن را ملی کنند. به‌طور مشابه، دولت آلمان در فاصله سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۸، مقر جدیدی برای «رایشس‌ بانک» ساخت؛ درست زمانی که این نهاد در حال تبدیل ‌شدن به ابزاری برای مخارج دولتی و بازتسلیحاتی بود. در مقابل، مستقل‌ترین بانک‌های مرکزی دوران پس از جنگ جهانی دوم، در ساختمان‌هایی ساده و بی‌زرق‌وبرق باقی ماندند: بانک ملی سوئیس همچنان در مقر اصلی خود فعالیت می‌کند و بانک مرکزی آلمان (بوندس‌بانک) در ساختمانی زمخت با سبک بروتالیستی که در دهه ۱۹۶۰ ساخته شده، باقی مانده است.

بانک مرکزی اروپا اما این سنت را شکست. ساختمان چشمگیر این نهاد در فرانکفورت که توسط شرکت معماری Coop Himmelb(l)au طراحی و در سال ۲۰۱۴ تکمیل شد قرار بود نماد «شفافیت، ارتباط، کارایی و ثبات» باشد اما تنها یک سال بعد، این بانک برنامه بزرگ خرید دارایی (QE) را با شفافیت اندک آغاز کرد و بدین ‌ترتیب، ساختمان پرزرق‌وبرق آن جایگزینی نمادین برای کارآمدی واقعی سیاستگذاری شد. در طول همه‌گیری کووید-۱۹، بانک‌های مرکزی جهان سیاست‌های انبساطی را دنبال کردند و موج جدیدی از خرید دارایی‌ها را آغاز کردند. این روند باعث افزایش چشمگیر ترازنامه‌های آنها شد و بستر چالش‌های ساختاری را فراهم کرد؛ به‌ویژه در بریتانیا و آمریکا که با در اختیار گرفتن مقادیر زیادی بدهی بلندمدت، بانک‌های مرکزی در برابر زیان‌های ناشی از افزایش نرخ بهره آسیب‌پذیر شدند.

این ریسک را می‌توان از طریق تضمین رسمی دولت مدیریت کرد؛ همان‌طور که در بریتانیا، خزانه‌داری زیان‌های پرتفوی بانک انگلستان را به‌طور رسمی جبران می‌کند. در ایالات متحده نیز این موضوع به‌طور ضمنی پذیرفته شده است که فدرال‌رزرو هیچ‌گاه اجازه شکست نخواهد یافت. در همین حال، کسری بودجه دولت‌ها افزایش یافته و موجب شده تا دولت‌ها به بدهی‌های کوتاه‌مدت روی بیاورند که هزینه بهره آنها بسیار بالاتر است. در ایالات متحده، پرداخت بهره بر بدهی ملی از ۲۲۳‌میلیارد دلار در سال ۲۰۱۵ به ۳۴۵‌میلیارد دلار در سال ۲۰۲۰ افزایش یافت. پیش‌بینی می‌شود این رقم تا سال ۲۰۲۶ به بیش از یک تریلیون دلار حتی بیشتر از بودجه دفاعی برسد. در بریتانیا نیز ارقام مشابهی دیده می‌شود؛ از ۱۴۳‌میلیارد پوند نیاز به استقراض، ۱۱۰‌میلیارد پوند صرف پرداخت بهره بدهی‌های موجود می‌شود.

در نتیجه، دولت‌ها و بانک‌های مرکزی بیش ‌از پیش به یکدیگر وابسته شده‌اند و این، ایده استقلال واقعی سیاستگذاری را تضعیف کرده است. ایالات متحده، که همزیستی و وابستگی متقابل بین دولت و فدرال‌رزرو در مرکز بحران سیاستگذاری کنونی آن قرار دارد، نمونه‌ای بارز از این وضعیت است. در این زمینه، لحن تند ترامپ احتمالا پیش‌نمایشی از رفتار دولت‌های آینده است. اسکات بسنت، وزیر خزانه‌داری، در واکنش به این تنش‌ها خواستار تحقیق درباره «کل نهاد فدرال‌رزرو» شد. او در پستی در شبکه اجتماعی ایکس هشدار داد که استقلال سیاستی فدرال‌رزرو «در معرض تهدید ناشی از گسترش مداوم ماموریت‌ها به حوزه‌هایی فراتر از وظایف اصلی‌اش قرار دارد.» اصطلاح «گسترش ماموریت» توصیف دیگری است از درهم‌تنیدگی نهادهای پولی و مالی که هر دو تحت محدودیت‌های یک ترازنامه دولتی سنگین فعالیت می‌کنند. اگرچه اظهارات بسنت از لحاظ تاریخی دقیق است اما راه‌حلی ارائه نمی‌دهد جز یک انضباط مالی تهاجمی که از نظر سیاسی، امری بسیار بعید است.

معماری، نمایی نمادین برای درک رابطه در حال تحول بین دولت‌ها و بانک‌های مرکزی ارائه می‌دهد. جالب آنکه در حالی که دولت ترامپ از ابعاد و تجمل بازسازی ساختمان فدرال‌رزرو انتقاد می‌کند، خود نیز برنامه‌ای پرهزینه برای ساخت‌وساز در پیش دارد. یکی از اولین اقدامات ترامپ پس از بازگشت به کاخ سفید، فراخوانی برای بازطراحی ساختمان‌های فدرال بود تا «با احترام به میراث معماری منطقه‌ای، سنتی و کلاسیک» طراحی شوند؛ هدفی که به گفته او، ارتقای فضاهای عمومی، زیباسازی کشور و بزرگداشت نظام خودگردانی ایالات متحده است. در این صورت، آیا دولت فدرال خود قربانی قانون پارکینسون شده است؟ آیا این شیفتگی به معماری نئوکلاسیک، نشانه‌ای از ورود دولت به فاز پایانی لویی چهاردهمی، با ویژگی‌هایی چون تجمل‌گرایی و خطر مالی است؟ تمام نشانه‌ها به این جهت اشاره دارند.

وب گردی