تخصص‌گرایی و رشد اقتصادی

گروه اقتصادی
کدخبر: 562420
تخصص‌گرایی و تجارت بین‌المللی به کشورها امکان می‌دهد با تمرکز بر مزیت نسبی خود، اقتصاد و رفاه را ارتقا دهند هرچند چالش‌هایی نیز به‌همراه دارد.
تخصص‌گرایی و رشد اقتصادی

جهان‌صنعت – مبادله و تجارت برای کشورهایی که منابع طبیعی و منابع انسانی کافی در اختیار ندارند، سودآور است. کشورهایی که از منابع طبیعی برخوردارند اما تولید کالا برای آنها توجیه اقتصادی ندارد، ترجیح می‌دهند که کالای موردنیاز خود را از کشورهای دیگر تهیه کنند. کشورهایی که تکنولوژی و منابع انسانی متخصص برای تولید کالایی را نداشته باشند نیز به تجارت و مبادله روی می‌آورند. از فواید مبادله، می‌توان به افزایش وسعت بازار، افزایش تکنولوژی برای کشورها، افزایش قدرت خرید کشورها و ایجاد فرصت‌های شغلی جدید برای نیروی کار اشاره کرد. کشورها می‌توانند با تخصص‌گرایی و بالابردن سطح تکنولوژی کالاهایی تولید کنند که قابلیت رقابت در بازارهای جهانی را داشته باشند و از این طریق می‌توانند وارد تجارت‌های سودآوری شوند؛ اگرچه تجارت نیز می‌تواند اثرات منفی بر وضعیت اقتصادی هر کشوری داشته باشد. به‌عنوان‌مثال، افزایش نابرابری در درآمد کشورهای جهان، کارکردن کودکان و افزایش آلودگی محیط‌زیست را می‌توان از جمله مشکلات تجارت برشمرد. جهانی را با دو کشور آمریکا و چین و دو کالای هواپیما و کفش در نظر بگیرید. به‌عنوان‌مثال، کشور آمریکا برای تولید هواپیما اگر تمام منابع خود، اعم از کارخانه‌ها و منابع انسانی را به کار بگیرد، روزانه شش‌هواپیما تولید می‌کند اما قادر به تولید هیچ کفشی نخواهد بود. عکس این موضوع نیز حالتی است که از تمام منابع خود در جهت تولید کفش استفاده کند که در این صورت قادر به تولید چهار تن کفش است اما هیچ هواپیمایی را نمی‌تواند بسازد.

محدودیت در منابع به آمریکا، اجازه تولید هیچ ترکیبی فراتر از مرز امکانات را نمی‌دهد. بنابراین ساخت روزانه شش‌هواپیما با چهارتن کفش امری غیرممکن است. یا ‌مثالی دیگر، کشور چین قادر به تولید روزانه یک‌هواپیما یا دوتن کفش است. در مثال قبل بیان شد که آمریکا می‌تواند روزانه شش‌هواپیما یا چهار‌تن کفش تولید کند. بر این ‌اساس آمریکا نسبت‌به چین می‌تواند تعداد بیشتری هواپیما و کفش تولید کند. پس در تولید این دو کالا مزیت مطلق دارد. بنابراین آیا دلیلی برای تجارت وجود خواهد داشت؟

طبق نظریه هزینه فرصت، هزینه فرصت تولید هواپیما و کفش، عبارت است از مقدار تولید کفشی که برای تولید یک واحد بیشتر هواپیما، باید از آن صرف‌نظر کرد. آمریکا برای تولید یک فروند هواپیما باید به‌اندازه ۶/‌۴ از تولید کفش خود بکاهد اما هزینه فرصت چین در تولید هواپیما معادل دو است یعنی برای تولید یک فروند هواپیما باید به‌اندازه دو واحد تولید کفش خود را کاهش دهد. باتوجه‌به اینکه هزینه فرصت آمریکا برای تولید هواپیما از چین کمتر است، پس آمریکا طبق قانون مزیت نسبی، با تخصص در تولید هواپیما می‌تواند در ازای واردکردن کفش از چین، هواپیماهای خود را به چین صادر کند. پس با وجود اینکه آمریکا در تولید هر دو کالای هواپیما و کفش، مزیت مطلق دارد اما براساس قانون مزیت نسبی، همچنان دلیلی برای رابطه مبادله و تجارت وجود خواهد داشت. در نتیجه هر دو کشور از تجارت سود خواهند برد.

هر کشور باید در تولید کالا یا خدماتی که در آن مزیت رقابتی دارد، متخصص شود و با کشوری که در تولید کالای دیگری مهارت و تخصص بیشتری دارد، به تجارت بپردازد. در واقعیت، آمریکا بزرگ‌ترین سازنده و صادرکننده هواپیماست و بیشتر از ۴۰‌درصد از هواپیماهای جهان را تولید می‌کند و در مقابل از کشورهای آسیایی کفش وارد می‌کند. هرچند که اعداد مثال‌ها، اعدادی واقعی نبودند اما نظریه‌ها حقیقت دارند.

با وجود مشکلات غیرقابل‌انکاری که تجارت جهانی به وجود می‌آورد، از قبیل کودک کارگری، محیط‌های کاری خطرناک و آلودگی هوا و آب‌ها و زمین، بااین‌حال در دهه‌های اخیر هیچ کشوری بدون مبادله با سایر کشورها در اقتصاد و رفاه پیشرفتی نکرده است.

کشورهایی مثل کوبا و ونزوئلا، زیمباوه و ایران که خواسته یا ناخواسته با کشورهای دیگر ارتباط کم و محدودی دارند، وضعیت اقتصادی بدتری نسبت‌به کشورهای فعال در زمینه تجارت دارند درحالی‌که می‌توانستند با تخصص‌گرایی و تجارت، از اقتصادی بهتر و رفاهی بالاتر برخوردار باشند. در صورتی‌که کشورهایی مانند ژاپن، تایوان، چین و هند با پذیرفتن مبادله، پیشرفت چشمگیری در سطح اقتصاد و رفاه کشور داشتند.

وب گردی