تاثیر هنر بر سلامت روان و خلاقیت کودکان بررسی شد:

آموزش هنر؛ غایب بزرگ نظام آموزشی

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 536438
حذف یا تضعیف آموزش هنر در مدارس، آینده روانی، خلاقانه و انسانی کودکان را به خطر می‌اندازد.
آموزش هنر؛ غایب بزرگ نظام آموزشی

گروه فرهنگ و هنر– در کلاس‌های درسی که دیوارهایش خالی از رنگ و خیال‌ هستند، کودکانی نشسته‌اند که ذهن‌شان پر از پرسش و رویاست. کودکانی که نه می‌توانند خشم خود را در قالب شعر فریاد بزنند، نه شادی‌شان را در نقاشی جاری کنند و نه اضطراب‌شان را با صدای موسیقی بیرون بریزند. در سیستم آموزشی امروز ما، هنر همچون یک زنگ تفریح اضافه، در حاشیه نشسته؛ اگر اصلا نشسته باشد. حذف یا تضعیف آموزش هنر در مدارس ایرانی، مساله‌ای است که کم‌کم پیامدهایش را در روان، رفتار و آینده کودکان‌مان آشکار می‌کند، بی‌آنکه چندان دیده شود. در جهانی که بحران‌های روانی، استرس، تنهایی و فروپاشی‌های درونی به سنین پایین رسیده‌اند، هنر می‌توانست ناجی خاموش کودکانی باشد که نمی‌توانند خود را با زبان رسمی و خشک بیان کنند اما به‌جای آن، با باری از آزمون‌های تستی، فشار نمره، مقایسه اجتماعی و فقدان فضای خلاقانه، کودکان را به نقطه‌ای می‌بریم که ذهن‌شان زودتر از قلب‌شان پیر می‌شود.

هنری که دیگر در زنگ هنر هم نیست

در بسیاری از مدارس کشور، به‌ویژه در مناطق پرجمعیت یا کم‌برخوردار، «زنگ هنر» تنها یک اسم است. معلم تخصصی وجود ندارد، برنامه منسجمی طراحی نشده و بیشتر اوقات این ساعت تبدیل می‌شود به فرصتی برای مرور درس‌های دیگر یا نوشتن مشق‌های عقب‌مانده. در برخی مدارس حتی این زنگ حذف شده یا با کلاس‌های فوق‌برنامه علمی جایگزین شده است. چنین رویکردی تنها حذف یک درس نیست بلکه پاک‌کردن بخشی اساسی از رشد ذهنی و روانی کودکان است. هنر در آموزش تنها سرگرمی نیست، زبان مکملی ا‌ست برای آنچه کودک نمی‌تواند با واژگان بگوید. کودک افسرده شاید نتواند علت اندوه خود را بیان کند اما در یک نقاشی می‌توان رنجش را دید. کودک پرخاشگر ممکن است در یک نمایشنامه از خشم درونی‌اش بگوید. کودک مضطرب، پشت ساز دف یا پیانو آرام بگیرد. اینها درس نیستند، اینها بقا هستند.

روانشناسی و هنر؛ پیوندی عمیق و علمی

تحقیقات متعددی در روانشناسی کودک نشان داده‌اند که هنر تاثیر چشمگیری بر سلامت روانی دارد. برای مثال، مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۹ در مجله «Child Psychology & Psychiatry»  منتشر شد، نشان داد کودکانی که در فعالیت‌های هنری (نقاشی، موسیقی، تئاتر و…) شرکت می‌کنند، در مقایسه با دیگران اضطراب کمتری دارند و در مواجهه با بحران‌ها، سازگاری بالاتری نشان می‌دهند. افزون بر آن، هنر یکی از ابزارهای اثربخش در درمان‌های روان‌شناختی است. در «هنردرمانی»، کودکان از طریق رنگ، صدا، حرکت و تصویر با احساسات‌شان مواجه می‌شوند و درمانگر می‌تواند از این طریق به درک عمیق‌تری از وضعیت روانی کودک برسد. به‌عبارتی چیزی که در مدارس نادیده گرفته می‌شود، در مراکز درمانی تبدیل به راه نجات می‌شود؛ این تناقضی تلخ است.

خلاقیتی که می‌میرد و دیده نمی‌شود

خلاقیت، سوخت آینده‌ یک جامعه است اما این سوخت در سایه برنامه‌های خشک و متمرکز بر حفظیات از بین می‌رود. هنر نه‌تنها ذهن را از قالب‌های یکنواخت می‌رهاند بلکه توان حل مساله، تفکر انتقادی و ارتباط بین مفاهیم را افزایش می‌دهد. وقتی کودکی درگیر ساخت یک مجسمه یا طراحی یک لباس می‌شود، در حال تمرین ترکیب ایده‌ها، کار گروهی، برنامه‌ریزی و حتی تاب‌آوری در برابر شکست است. برخی از خلاق‌ترین ذهن‌های جهان از مسیر هنر بالیده‌اند. بی‌جهت نیست که کشورهایی چون فنلاند، نروژ یا ژاپن که در شاخص‌های آموزشی پیشتازند، هنر را یکی از ستون‌های اصلی آموزش می‌دانند. در آنجا کودک نه‌تنها ریاضی و علوم یاد می‌گیرد بلکه از ابتدا با نقاشی، موسیقی، بازیگری و کار دستی آشنا می‌شود. آنها به کودک اعتماد دارند ما اما گویی از تخیل کودک می‌ترسیم.

نابرابری در دسترسی به هنر کودک در حاشیه

فقدان هنر در مدارس دولتی در کنار هزینه‌های بالای آموزش خصوصی هنر باعث شده که فقط کودکان طبقه‌ خاصی از جامعه فرصت پرورش استعدادهای هنری خود را داشته باشند. این نابرابری آشکار در دسترسی فرهنگی، آینده‌ای نابرابرتر می‌سازد؛ جایی که تنها برخی کودکان می‌توانند از مزایای روانی، شناختی و اجتماعی آموزش هنر بهره‌مند شوند. آیا حق دسترسی به آموزش هنری، تنها برای خانواده‌های مرفه است؟ آیا کودک در روستا یا حاشیه شهر نباید تجربه کار با ابزار هنری یا اجرای یک نمایش را داشته باشد؟ اینجاست که بحث عدالت فرهنگی به میان می‌آید؛ مفهومی که اغلب در سیاستگذاری‌ها فراموش شده است.

دیوار کوتاه آموزش، قربانی فرهنگ «تست‌محور»

سایه سنگین کنکور و نظام آموزشی رقابت‌محور، هر فعالیتی را که به سنجش عددی در آزمون نهایی نینجامد، بی‌ارزش جلوه می‌دهد. هنر، قربانی بزرگ این فرهنگ شده است. در ذهن بسیاری از والدین و حتی مدیران، هنر وقت‌تلف‌کنی محسوب می‌شود چون نتیجه‌اش در رتبه کنکور دیده نمی‌شود اما آنچه دیده نمی‌شود، گاهی مهم‌ترین است. این فرهنگ عدد‌زده، کودک را به ماشین حل مساله بدل می‌کند، نه انسانی با احساس و تخیل. فراموش کرده‌ایم که «هوش» فقط در ریاضی و فیزیک خلاصه نمی‌شود. هوش عاطفی، بصری، حرکتی و موسیقایی نیز بخش مهمی از توانمندی انسان هستند اما در مدرسه‌های ما جایی ندارند و بعد تعجب می‌کنیم از اینکه نسل جوان نمی‌تواند احساساتش را مدیریت کند، از تنهایی رنج می‌برد یا نمی‌تواند نوآور باشد.

راهی به‌سوی بازسازی؛ باید از کودکی آغاز کرد

اگر قرار است نسلی سالم، خلاق و متعادل پرورش دهیم باید هنر را به قلب مدرسه برگردانیم. آموزش هنر نباید یک گزینه اختیاری یا لوکس باشد، باید بخشی جدایی‌ناپذیر از برنامه درسی باشد. این آموزش نیز باید توسط معلمانی صورت گیرد که تخصص، عشق و درک هنری دارند، نه آموزگاری که از سر اجبار چند نقاشی کلیشه‌ای به بچه‌ها یاد می‌دهد، همچنین باید نظام ارزیابی را بازبینی کرد. چرا هنر نباید معیاری برای سنجش رشد کودک باشد؟ چرا نباید نمایش‌های کلاسی، کنسرت‌های کوچک دانش‌آموزی یا کارگاه‌های هنری در مدرسه‌ها رایج باشند؟ مدرسه نباید فقط جای حفظ فرمول‌ها باشد؛ باید جایی برای ساختن انسان هم باشد. پیشنهادها باید فراتر از دیوارهای مدرسه هم بروند. شهرداری‌ها، نهادهای فرهنگی و رسانه‌ها باید برای پرورش ذوق هنری کودکان برنامه‌ریزی کنند. ایجاد مراکز فرهنگی رایگان یا کم‌هزینه در محله‌ها، برگزاری جشنواره‌های هنری کودک، حمایت از پویانمایی‌های بومی و آثار کودک‌محور می‌تواند مکمل آموزش رسمی باشد، همچنین رسانه‌های جمعی باید نقش خود را در تربیت فرهنگی کودکان جدی‌تر بگیرند. در کشوری با این همه تنوع هنری، چرا برنامه‌های تلویزیونی کودک نباید فضایی برای آموزش نقاشی، موسیقی و تئاتر فراهم کنند؟ این فضا نه‌تنها خلاقیت کودک را برمی‌انگیزد بلکه خانواده‌ها را نیز با اهمیت این موضوع آشنا می‌سازد.

پایانی برای آغاز

ما با نسلی روبه‌رو هستیم که در جهانی آشفته بزرگ می‌شود. جهانی که پر از فشارهای عاطفی، بحران‌های هویتی و اضطراب‌های پیچیده است. در چنین جهانی، هنر یک ابزار لوکس نیست، یک ضرورت است. کودکی که هنر را تجربه می‌کند، یاد می‌گیرد خودش را بیان کند، با دیگران ارتباط داشته باشد، جهان را از دریچه‌ای انسانی‌تر ببیند و از درون قوی‌تر شود. اگر به هنر به چشم یک زنگ اضافی نگاه کنیم، تنها آینده فرهنگی‌مان را نمی‌سوزانیم، آینده روانی نسل‌های بعد را نیز تهدید می‌کنیم. بازگشت هنر به مدرسه، بازگشت کودک به خودش است. باید این مسیر را دوباره ساخت، نه از روی اجبار که با این باور که هر خط نقاشی کودک، فریادی ا‌ست از درونش که شنیدن می‌خواهد.

وب گردی