اجبار به حاشیهنشینی
پویا اصلباغ- چندسالی است که مشکلات اقتصادی مصائب گوناگونی را برای طبقات مختلف جامعه بهوجود آورده است. شاید بتوان گفت یکی از اساسیترین و پرهزینهترین مسالهای که بیشتر خانوادهها با آن درگیر هستند تهیه مسکن مناسب است. آمارها نشان میدهد که بهطور میانگین ۴۰تا۵۷درصد از حقوق ماهیانه و درآمد خانوار که عمدتا جزو طبقه متوسط جامعه هستند صرف بخش مسکن میشود. ازسوی دیگر این موضوع برای دهکهای پایین و افراد کمدرآمد به حدود ۷۰درصد رسیده است. متاسفانه بهدلیل تورم مزمن و عدم هماهنگی میان درآمد و مخارج طی چندسال اخیر طبقه متوسط کشور توانایی تهیه مسکن در شهرها را ازدست داده و به حاشیهنشینی روی آورده است.
کارشناسان هشدار دادند که این امر میتواند معیشت طبقه متوسط را تهدید و از سمتی دیگر موجب افزایش بزهکاری شود. با این حال این مساله را نمیتوان یک انتخاب دانست بلکه اجباری بوده که به افراد تحمیل شده است. موضوع مسکن و حاشیهنشینی سبب شده که بسیاری از کارمندان، دانشآموزان و بخشهای مختلف جامعه بهخاطر مسافت زیاد بین منزل و محلکارشان با دشواری روبهرو شوند که بهباور بسیاری از جامعهشناسان رشد حاشیهنشینی و مصائب آن برای طبقات مختلف جامعه مخصوصا طبقه متوسط میتواند باعث بروز نارضایتی در کشورها شود. برای بررسی این موضوع با دوتن از جامعهشناسان دراینباره به گفتوگو بپردازیم.
حاشینهنشینی اجتماعی
در همین راستا احمد بخارایی، عضو انجمن جامعهشناسی ایران درخصوص حاشیهنشینی طبقه متوسط به «جهانصنعت» گفت: حاشیهنشینی دومعنا دارد: یکی حاشیهنشینی فیزیکی یا جغرافیایی و دیگری حاشیهنشینی اجتماعی. حاشیهنشینی فیزیکی همان سکونتگاههایی است که در اطراف شهرها شکل میگیرد. گروهی از مردم از شهر عقبنشینی کرده و به حاشیهها میروند یا مهاجرانی از خارج شهرها بهسمت شهرها حرکت کرده و در حاشیهها ساکن میشوند اما حاشیهنشینی اجتماعی در داخل شهر رخ میدهد؛ جایی که طبقات فقیر زیر خط فقر با شرایط نابسامان زندگی میکنند. این افراد ممکن است اجارهنشین بوده یا در محلههای ارزاننشین شهر حضور داشته باشند؛ به این معنا که آنان حاشیهنشین اجتماعی محسوب میشوند. امروز بخشی از طبقه متوسط در حاشیههای جغرافیایی و بخشی دیگر در حاشیههای اجتماعی شهرها مستقر شدند.
وی افزود: برای سنجش طبقه متوسط دو بعد مطرح است: بعد مادی(درآمد و دارایی) و بعد غیرمادی(جایگاه و منزلت اجتماعی). طبقه متوسط در هردو زمینه جایگاه خود را ازدست داده است. دهکهایچهارتا هفت تقریبا ازبین رفته و به دهکهای یک تا سه تقلیل یافتند. مهمتر از بعد مادی بعد غیرمادی است. معلمان، اساتید دانشگاه، هنرمندان و اهالی رسانه همگی در طبقه متوسط وظیفه داشتند بازتولید فرهنگی کرده، پیامرسان بوده، خلاقیت ایجاد کرده، جامعه را رصد و مهارتها را منتقل کنند. آنان گروه مرجع جامعه و موتور محرکه آن محسوب میشدند. اگر جامعه طبقه متوسط نداشته باشد به دو طبقه بالا و پایین تقسیم میشود و آموزشوپرورش نیز طبقاتی خواهد شد. امروز شاهدیم که میانگین معدل دبیرستانیها زیر۱۰ است. این فاجعهای بزرگ و ریشهدار است که اثرات آن تا دههها گریبان جامعه را خواهد گرفت.
تاثیر هزینهها و اجارهبها
بخارایی تشریح کرد: امروز در شهرها ۶۰تا۷۰درصد درآمد خانوادهها صرف اجارهبها میشود درحالی که بهطور طبیعی باید یکسوم درآمد را شامل شود. علاوه بر اجارهبها هزینههای آموزشی، بهداشتی، درمانی و زندگی روزمره نیز سنگین است و همین امر طبقه متوسط را به سمت دهکهای پایین سوق میدهد. این مساله تنها به بحث مادی مربوط نمیشود بلکه جایگاه و منزلت اجتماعی طبقه متوسط نیز تضعیف شده است.
این جامعهشناس اضافه کرد: طبقه متوسط بخشی نقاد، خلاق و پیشرو است و معمولا از سوی برخی دولتها تحمل نمیشود زیرا نگاه انتقادی به جامعه و دولت دارد. توجه داشته باشید که اگر طبقه متوسط ضعیف شود جامعه موتور محرکه خود را ازدست میدهد. این یک فاجعه بزرگ است زیرا گروههای مرجع از میان میروند و جامعه دچار شرایط آنومیک یا بیهنجارانه میشود؛ جامعهای که در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در خلأ رها شده و نمیتواند هدفی برای خود ترسیم کند یا حرکت روبهجلو داشته باشد.
مسکن به یک آرزو تبدیل شده
در همین زمینه مصطفی آبروشن، جامعهشناس نیز درخصوص حاشیهنشینی طبقه متوسط به «جهانصنعت» گفت: حاشیهنشینی طبقه متوسط و ناتوانی آنها در تامین مسکن مناسب درنتیجه مجموعهای از فشارهای اقتصادی و ساختاری است که همزمان و بهتدریج بر هم انباشته شدند. در سالهای اخیر قیمت مسکن و زمین با سرعتی بسیار بیشتر از رشد دستمزدها افزایش یافته و نسبت درآمد خانوار به قیمت مسکن را به شکلی غیرقابلتحمل بالا برده است. تا جایی که حتی با وامهای سنگین و بازپرداختهای طولانی نیز امکان خانهدارشدن برای بسیاری از خانوادههای طبقه متوسط عملا از بین رفته است. این وضعیت با سیاستگذاریهای شهری سودمحور تشدید شده؛ جایی که مسکن نه یک حق اجتماعی بلکه کالایی سرمایهای تلقی شده و بخش عمده عرضه دراختیار سازندگان و سرمایهگذاران قرار دارد. از سوی دیگر بیاطمینانی شغلی، کاهش امنیت درآمدی، تورم مزمن و نبود امکان برنامهریزی بلندمدت باعث شده طبقه متوسط توان پسانداز و سرمایهگذاری در مسکن را از دست داده و ناچار به انتخاب مناطق پیرامونی با هزینه کمتر شود.
وی افزود: ضعف سیاستهای حمایتی دولت از ناکارآمدی وامها گرفته تا نبود الگوی مسکن استیجاری حرفهای و فقدان مالیاتهای تنظیمگر نیز شکاف بین توان خرید و قیمت واقعی را بیشتر کرده است. تمرکز فرصتهای اقتصادی در کلانشهرها مهاجرت به شهرهای بزرگ را افزایش داده، فشار تقاضا را بالا برده و قیمتها را به شکلی غیرقابلکنترل بالا کشیده است. همزمان افزایش هزینههای زندگی و تغییر الگوی مصرف طبقه متوسط از آموزش و سلامت گرفته تا حملونقل و فناوری بخش قابلتوجهی از درآمد را میبلعد و امکان پسانداز برای خرید خانه را ناممکن میکند. حاصل این شرایط سرریز طبقه متوسط به حاشیه شهرها، گسترش اجارهنشینی ناپایدار و شکلگیری نوعی فرسایش منزلتی بوده که نه فقط بر کیفیت زندگی بلکه بر احساس امنیت اجتماعی و آیندهنگری این طبقه نیز سایه انداخته است.
پیامدهای حاشیهنشینی طبقه متوسط
آبروشن درباره پیامدهای حاشینهنشینی تشریح کرد: گسترش حاشیهنشینی در میان طبقه متوسط پیامدهایی عمیق و چندلایه دارد که مستقیما بر کیفیت زندگی، مناسبات اجتماعی و حتی ساختار آینده شهر تاثیر میگذارد. وقتی خانوادههای طبقه متوسط از مرکز و بافت رسمی شهر رانده میشوند عملا دسترسی آنها به خدمات باکیفیت شهری از آموزش و درمان گرفته تا حملونقل و فضاهای عمومی کاهش مییابد و این کاهش دسترسی بهتدریج به افت سرمایه اجتماعی و فرصتهای رشد فردی و حرفهای منجر میشود. فاصله گرفتن از محیطهای شهری استاندارد حس محرومیت نسبی را در این خانوادهها تشدید کرده و احساس بیعدالتی، ناامیدی و بیثباتی را افزایش میدهد که خود زمینهساز نارضایتی اجتماعی و فرسایش اعتماد عمومی به نهادهای رسمی است.
او ادامه داد: ازسوی دیگر تمرکز طبقه متوسط در مناطق پیرامونی باعث افت ارزش نمادین منزلت اجتماعی آنان شده و شکافی روانی میان زندگی مطلوب و زندگی ممکن ایجاد میکند. شکافی که خود را در اضطراب، فشارهای روانی، کاهش مشارکت اجتماعی و میل به مهاجرت نشان میدهد. حاشیهنشینی همچنین چرخهای از هزینههای پنهان ایجاد میکند: افزایش زمان رفتوآمد، کاهش دسترسی به فرصتهای شغلی بهتر، فرسایش زمان مفید زندگی خانوادگی و در بلندمدت کاهش بهرهوری و کیفیت سرمایه انسانی. در سطح کلان گسترش حاشیهنشینی طبقهای که زمانی ستون ثبات شهری و موتور توسعه بود توازن اجتماعی شهر را برهم زده و منجر به شهری دوپاره میشود.
درآستانه فرسودگی کامل
این جامعهشناس در خصوص ادامه این روند گفت: اگر این روند ادامه پیدا کند طبقه متوسط بهتدریج از جایگاه تاریخی خود که ستون ثبات، تعادل و موتور توسعه جامعه بوده فاصله گرفته و به طبقهای فرسایشیافته تبدیل میشود؛ طبقهای که نه توان بازتولید موقعیت اقتصادی خود را داشته و نه میتواند نقش سنتیاش در حفظ توازن اجتماعی را ادامه دهد. در چنین وضعی بخش قابلتوجهی از طبقه متوسط بهسمت متوسطروبهپایین حرکت میکند. این فرسایش اقتصادی با فرسایش روانی همراه خواهد بود: افزایش اضطراب، ناامیدی، کاهش اعتماد به آینده و افول انگیزه برای سرمایهگذاری در آموزش و مهارت. در نتیجه جامعه با پدیدهای مواجه میشود که طی آن مهمترین نیروی مولد و خلاق که معمولا حامل ارزشهای مدنی، مشارکت سیاسی، مطالبهگری و نوآوری است دچار انفعال و بیتفاوتی شده و یا رو به مهاجرت میآورد. ادامه این وضعیت همچنین شکاف اجتماعی را عمیقتر میکند. طبقه بالا ثروتمندتر و دور از واقعیتهای عمومی شده، طبقه پایین آسیبپذیرتر و بیپناهتر و طبقه متوسط که باید پل میان این دو باشد از میان خواهد رفت. در بلندمدت چنین جامعهای به سمت قطبیشدن، بیثباتی اجتماعی، کاهش اعتماد عمومی و فرار سرمایه انسانی حرکت میکند.
حاشیهنشینان را دریابید
حال که حاشیهنشینی در کشور رشد پیدا کرده و روزبهروز نیز تشدید میشود دولت باید این موضوع را درک کند که این مساله خطر بزرگی است. از منظر جامعهشناختی این امر سبب نارضایتی عمومی گسترده میشود و برای دولت چالش برانگیز است. اگر برای یکبار هم که شده مسوولان به خارج از شهرها مخصوصا پایتخت سفر کنند متوجه میشوند که حاشیهنشینی دیگر یک انتخاب نبوده بلکه امری اجباری و دائم درحال گسترش است. امروزه تهیه مسکن در شهرها و نزدیک به ادارات و محلکار به یک آرزو تبدیل شده و اقدام موثری نیز انجام نمیشود. گرانی افسارگسیخته و کمبود مسکن مناسب سبب شده که طبقه متوسط در کشور رو به افول گذاشته شود و امروزه عملا چنین طبقهای دیگر وجود ندارد.
