علل و آثار تورم در ایران

جهانصنعت– روزنامه جهانصنعت در راستای اینکه تورم شدید و پایدار در اقتصاد ایران در سالهای اخیر به مساله مهمی برای دولت و آحاد مردم تبدیل شده است، نشستی تخصصی با حضور اساتید و پژوهشگران اقتصادی برگزار کرده است. در این نشست آقایان دکتر نادر مهرگان (استاد بازنشسته دانشگاه بوعلی سینای همدان)، دکتر فرهاد غفاری (عضو هیات علمی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی) و دکتر بهرام وهابی (پژوهشگر اقتصادی و عضو شورای سیاستگذاری «جهانصنعت») حضور داشتند. در این نشست تلاش شده است که دو موضوع اساسی در زمینه تورم یعنی علل تورم و آثار تورم در اقتصاد ایران مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
وهابی: اگر بخواهیم موضوعات مربوط به تورم را طبقهبندی کنیم، یکی از موضوعات اصلی ریشههای تورم در ایران است و اینکه آیا اصولا ریشههای تورم در ایران از مبانی نظری تبعیت میکند یا خیر و به عبارت دیگر آیا نظریههای اقتصادی در این زمینه جواب خواهد داد یا خیر. به عبارت دیگر باید دید عناصری که به لحاظ نظری روی تورم اثرگذار هستند مانند پایه پولی، فشار تقاضا و مانند اینها در این زمینه در کشورمان صادق است یا خیر. بحثهای خاصی هم در ایران وجود دارد که ممکن است منشأ تورم باشد که برای شرایط ایران خاص است. نمونهاش بحرانهایی که ناشی از تحریم است یا ساختار صنعت و ساختار تولید بخشهای واقعی اقتصاد، بازار سرمایه و امثال این موارد به عنوان ریشههای خاص تورم در ایران. موضوع دیگر این است که در حال حاضر ابعاد تورم چیست؟ یعنی با چه وضع موجودی سر و کار داریم؟ اکنون تورم در چه حد است و پیشبینیها در این زمینه چیست؟ صندوق بینالمللی پول برای سال۲۰۲۵ تورم ایران را ۳/۴۳درصد در نظر گرفته اما تورم در برنامه هفتم ۱/۹درصد در نظر گرفته شده است. میان پیشبینی صندوق بینالمللی پول برای ۲۰۲۵ و پیشبینیای که برنامه هفتم ارائه داده است، فاصله زیادی وجود دارد. در زمینه رشد اقتصادی هم پیشبینی صندوق بینالمللی پول با پیشبینی در برنامه هفتم متفاوت بوده و به دلیل آنکه فروض برنامه پنجساله هنوز ارائه نشده است، مشخص نیست که این اعداد برای نرخ تورم، نرخ بیکاری، اشتغال، هدف رشد اقتصادی و سایر اعداد برنامه براساس چه فروضی برآورد شده است. فعلا بحثمان روی تورم است که مبنای پیشبینی تورم برای اقتصاد ایران را به طور کامل و دقیق نمیدانیم. حتی در برنامه هفتم که برنامه توسعه جاری کشور است، گامهای رسیدن به تورم پایینتر را هم نمیدانیم. به عبارت دیگر میدانیم که باید به ۱/۹درصد برسیم اما نمیدانیم در این پنج سال، نرخ تورم با چه فرمولی باید تغییر کند تا به این هدف نهایی برسد. این گامها در برنامه برای تورم به صورت صعودی کاهنده و نزولی است و اینکه با چه شرایطی میخواهیم حرکت کنیم. البته در برنامه پنجم آمده که دولت موظف است این گامها را طراحی و به مجلس ارائه کند اما فعلا که در سال اول برنامه هستیم، این الگو هنوز ارائه نشده است.
مهرگان: موضوع تورم یکی از دغدغههای همه ایرانیهاست. بعضی مشکلات اقتصادی است که دغدغه همگانی و عمومی نیست و مربوط به بخشها یا گروههای محدودتری است ولی تورم، دغدغهای همگانی است. یکی از دغدغههای بیش از ۸۰میلیون نفر که در ایران هستند، تورم است و همگان در هر روز این پدیده را لمس میکنند. به این خاطر ممکن است از دیدگاه اقتصاددانها موضوع تورم خیلی مهم نباشد ولی همه افراد با آن درگیر هستند، چه کسی که بیکار است و چه کسی که کار دارد. بدین ترتیب تورم دغدغه همه بوده و به همین خاطر حساسیت روی این شاخص اقتصادی بسیار زیاد است. اقتصاددانان درخصوص اینکه تورم ناشی از چیست، اتفاقنظر دارند یعنی ممکن است در زمینههای دیگر اختلافنظر داشته باشند اما در برخی مسائل اقتصادی اتفاق نظر دارند و این موضوع، یکی از موارد مورد تایید اقتصاددانان است. هم اقتصاددانان کلاسیک و هم اقتصادانان کینزی معتقدند که تورم یک پدیده پولی است. درست است که عوامل دیگری مانند اینکه دولت کسری بودجه را از طریق چاپ پول تامین کرده موثر باشد اما باز این کار از طریق مکانیسم پولی انجام شده است. در واقع اگر دولت کسری بودجه داشت و از شیوههای دیگر کسری بودجه خود را تامین مالی میکرد، ممکن بود تورم ایجاد نشود و این همان اختلافنظر در شیوه اثرگذاری مکانیسم پولی روی تورم است. در این مورد اختلافنظرها خیلی جزئی هستند. برای مثال برخی اقتصاددانان میگویند که نقدینگی اگر زیاد شود، ممکن است در کوتاهمدت آثار تورمی آن کمتر باشد ولی در بلندمدت اثر کامل خود را خواهد گذاشت. اختلافنظر فقط در این حد است که آیا نقدینگی یا پول در کوتاهمدت هم اثر میگذارد یا در بلندمدت اثرگذار است. اینجاست که بحث انتظارات عقلایی طرح میشود و نقدی که مطرح شده این است که گفتند اکنون دیگر مانند گذشته نیست که بنگاهها یا کارگران متوجه نشوند که چه اتفاقی ممکن است رخ دهد. همه این موارد را پیشبینی، رصد و حتی بهتر از دستگاههای دولتی و مسوولان دولتی پیشبینی میکنند که این تورم چقدر خواهد بود و این موارد را در رفتارهای خود لحاظ میکنند و به این خاطر خیلیها معتقدند که اصولا تورم در کوتاهمدت اثر دارد. پس به این ترتیب اختلافنظر بیشتر روی بحث کوتاهمدت و بلندمدت است و به این خاطر باید بحث تورم را از دلایل شروع بحث پولی ببینیم که چرا پول به این شکل دارد تزریق میشود، نقدینگی دارد تزریق میشود و چگونه بانک مرکزی میتواند این تناسب را با تولید حفظ کند تا نقدینگی منجر به پدیده تورم نشود. این اتفاق نظری است که الان در بحث اقتصاد وجود دارد. وقتی دلیل اصلی تورم، هم به لحاظ نظری و هم از نظر مورد خاص اقتصاد ایران مطالعه میشود، میبینید که تورم ارتباط بسیار تنگاتنگی با تزریق نقدینگی در کشور دارد که این ریشه اصلی تورم است.
.غفاری: موضوع تورم بسیار مهم است که به نظر میرسد باید در این زمینه با استفاده از یک بررسی مقدماتی کل به جزء به تشریک مساعی برسیم. در واقع پدیده تورم در ایران در یک بستر با ماهیت پولی دیده میشود و در واقع اساس کار بازمیگردد به پشتوانه تغییرات حجم پول و نقدینگی که دامن میزند به این بحث که این تورم در حقیقت در جامعه ایجاد میشود اما وقتی که دقیقتر نگاه میکنیم، در حقیقت پدیده پولی تورم را در نظر داریم. پشت ماجرا را که نگاه میکنیم میبینیم که تورم به عنوان یک پدیده پولی یا ماهیت پولی تورم در ایران در عین حال که ساده است، پیچیدگیهای خاصی هم دارد. سادگی قضیه این مطلب است که تغییرات حجم پول در شرایطی که متناسب با افزایش تولید یا ظرفیتهای تولیدی نباشد میتواند منجر به افزایش قیمت شود. این همان فرمت ساده دستوری اقتصادی است که ما روی آن تمرکز داریم و درسهایی که در دانشگاه تدریس میشود نیز بر همین مبناست اما وقتی وارد اقتصاد ایران شده و به جزئیات نگاه میکنیم، میبینیم در عین این سادگی، پیچیدگیهایی در اجرای این مفاهیم وجود دارد و این مفاهیم وقتی در عمل قرار میگیرند، ماهیت تورم ایران را چند بعدی و پیچیده میکنند. بهعبارت دیگر در عین حال که ماهیت تورم پولی است ولی پیچیدگیهای موجود در بطن این پدیده پولی تورم دیده میشود. برای مثال همه از افزایش حجم نقدینگی و پایه پولی صحبت میکنند. شما در ۴۰سال اخیر با رشد قابل ملاحظهای از افزایش حجم پول، نقدینگی و پایه پولی روبهرو هستید که این قضیه به طور عمومی برمیگردد به بیانضباطیهای مالی که در حقیقت به دلیل کسریهای بودجه و مسائل دیگر توسط مقامات اجرایی دیده میشود. یعنی سادگی قضیه این است که پایه پولی که در اقتصاد گسترش پیدا کرده، با اقتصاد کشور متناسب نیست. به این جهت طبیعی است که پدیده تورم اتفاق میافتد اما این شتابی که تورم میگیرد و نرخهای دو رقمی که وجود دارند، این موارد را در بستر جزئی که نگاه میکنیم میبینیم که در جزئیات، پیچیدگیهای خاصی وجود دارد. این موارد دیگر مختص اقتصاد ایران است.
به عبارت دیگر این شکل از کسری بودجه و روشهای جبران آن، تغییراتی که در پایه پولی در ترازنامه بانک مرکزی ایجاد میشود، بحثهایی که در مورد تامین این کسری بودجه که ناشی از بیانضباطی مالی است که شکل تامین آن سیاست پولی بانک مرکزی را متاثر میکند و در واقع آن را از حالت استقلال خارج میکند مطرح میشوند. اینها پیچیدگیهایی است که خاص ایران خواهد بود. من موافق هستم که در ایران پدیده تورم یک پدیده پولی است ولی در جزئیات و در بلندمدت و کوتاهمدت، پیچیدگیهای خاص خود را دارد.
وهابی: با فرض اینکه به هر حال نظریههای اقتصادی در این زمینه صادق است و در هر کشوری هم رابطه مقداری پول جواب میدهد، به طور طبیعی رابطه مقداری پول نکته دیگری نیز دارد. علاوه بر بحث پول، بحث تولید هم هست چون وقتی در یک طرف نقدینگی افزایش پیدا میکند مثلا فرض کنیم ۸میلیون میلیارد تومان نقدینگی داشته باشیم، اگر این ۸هزار همت بشود ۱۰هزار همت، شاید تورم به صورت فزاینده و غیرقابل مهاری افزایش پیدا کند اما این عدد در کشوری که اقتصاد بزرگتری نسبت به ما دارد، حل میشود و موجب تورم نمیشود. پس در نتیجه این طرف که سرعت گردش پول ضرب در میزان نقدینگی، رابطه مقداری پول را نشان دهد، طرف دیگر قضیه هم مهم است چون ما قیمت را براساس نقدینگی تقسیم بر تولید تعیین میکنیم.
پس روی بخش واقعی تولید اقتصاد هم باید تاکید کرد چون ما ساختارهای تولیدمان نیز ضعف دارند. به عبارت دیگر الان اگر نقدینگی۱۰درصد افزایش پیدا کند و ما انتظار داشته باشیم تولید ثابت باشد، روی تورم اثر خواهد گذاشت. اگر رشد تولید یا ساخت بخش واقعی اقتصاد بیشتر از نقدینگی افزایش پیدا کند، حتی منجر به کاهش تورم هم خواهد شد و قیمتها کمتر تغییر پیدا خواهد کرد. در نتیجه سمت چپ رابطه مقداری پول، هر دو عامل یعنی هم آن قیمت که اسمی بوده و هم آن بخش تولید که بخش ساختاری است اهمیت دارند. ما در بخش تولید هم ضعف داریم یعنی الان با توجه به ناترازیهای که در کشور وجود دارد و این ناترازیها به بخش تولید منتقل شده، ناترازی برق و آب و مانند اینها که به بخش تولید منتقل شده باعث میشود میزان تولید هم ضعیف شود. وقتی تولید ضعیف میشود، تمام بار رابطه مقداری را قیمت به دوش میکشد و تورم هم افسارگسیخته خواهد شد و این موضوع به خاطر آن است که تولید نمیتواند در این زمینه کمک کند. از طرف دیگر درخصوص انتظارات تورمی، در یکسال اخیر کاملا حس میشود که حداقل نرخ ارز از نظر الگوی رفتاری مردم، در قالب انتظارات عمل میکند. فرض کنیم زمانی که نرخ ارز ۸۰ هزار تومان است و به ۸۵هزار تومان افزایش پیدا میکند، نظریه اقتصادی میگوید وقتی قیمت بالا رفته تقاضا باید کم شود اما در ایران تقاضا بیشتر میشود. مردم بیشتر میخرند و این مساله به خاطر همان مفهوم انتظارات است یعنی میگویند الان قیمت ارز قرار بوده ۹۰هزار تومان شود و ۸۵هزار تومان، نرخ مناسب است در صورتی که نرخ مناسب نسبت به ۸۰هزار تومان سنجیده نمیشود. طبیعی هم هست زیرا به هر حال بخشخصوصی و مردم دارند واقعیات را نگاه میکنند و براساس واقعیات اقدام میکنند. در نتیجه انتظارات تاثیر میگذارد و ساختارهای انتظارات و خصوصا انتظارات عقلایی، ساختارهای سنتی تحلیل اقتصادی را از بین میبرد. بحث دیگر الگوی تسری تورم بین شاخصهای مختلف است. برای مثال فرض پیشرو بودن یا تعیینکننده بودن قیمتها در بخشهای خاص وجود دارد. میدانیم در همه کشورهای دنیا و حتی در نظریههای اقتصاد کلان وقتی بحث سیکل تجاری و نوسانات تجاری مطرح میشود، یکی از عواملی که معمولا گفته میشود در سیکل تجاری موثر است، بخش ساختمان است یعنی در بسیاری از سیکلهای تجاری در کشورهای دنیا هر وقت بخش ساختمان رونق داشته است، اقتصاد جامعه را به سمت خودش برده چراکه بخش ساختمان اولا صنایع وابسته زیادی دارد و این صنایع به نوبه خود دارای صنایع وابسته به خود هستند. در واقع این امر زنجیره تولید و زنجیره ارزش را ایجاد میکند. از طرف دیگر یک نظریه با عنوان قیمت مبنا وجود دارد که اصولا یک نرخی به عنوان مرجع قرار میگیرد که معمولا شاخص قیمت مصرفکننده این نقش را ایفا میکند اما در کشور ما نمیتوانیم ادعا کنیم قیمت تولیدکننده دارد از قیمت مصرفکننده یا قیمت مصرفکننده از شاخص بهای ساختمان دارد تبعیت میکند. کل قیمتها انگار ایستادهاند تا شلیک اصلی از جانب قیمت ارز وارد شود. با توجه به شرایط موجود و انتظاراتی که وجود دارد، به نظر میرسد که این جلودار بودن قیمت ارز وقتی وجود دارد، دیگر نمیتوانیم به طور دقیق بگوییم شاخص قیمت مصرفکننده بازیگر اصلی است زیرا انتظارات دارد کار اصلی را انجام میدهد. پس در اینجا یک برنامهریزی مشخصی باید در زمینه انتظارات ایجاد کرد تا باورهای موجود در اقتصاد به سمت بخش واقعی اقتصاد حرکت کند. یک جریان در دهههای اخیر در کشورهای توسعهیافته که بیشتر در ساختار اقتصادی آنها جواب میدهد و میشود آن را مطرح کرد، بحث خوب بودن یا خوب نبودن موضوع مالیسازی در اقتصاد است. اینکه ما اقتصاد را بیشتر به سمت مالی بودن هدایت کنیم (به جای اینکه به بخش تولید واقعی برویم) مثلا سفتهبازی در بازار سرمایه، به معنای مالیسازی در اقتصاد است که بنده در مقالهای با عنوان مخاطرات مالیسازی در اقتصاد ایران به این موضوع پرداختهام.
مالیسازی بدان معناست که اتفاقی در تولید نمیافتد اما تامین مالی برای تولید به سمت سفتهبازی میرود. در واقع باید بازار سرمایه به جای اینکه به سمت بخش تولید برود (مثل شرکتهای تولیدی که تامین مالی برای آنها انجام میشود، سهام شرکتها خریداری شود، افزایش سرمایه اتفاق بیفتد)، به جای این موارد اگر پول به سمت مالیسازی حرکت کند، به قول کینز تقاضای سفتهبازی زیاد میشود یعنی من فقط سهام را میخرم و میفروشم و سود میبرم نه اینکه تامین مالی تولید صورت گیرد چون امروز که سهام را خریدم، آن را فردا خواهم فروخت. پس شاید ارتباط زیادی به تامین مالی آن شرکت نخواهد داشت. البته در اینجا بحثهای روز رمزارز و ارزهای مجازی هم مطرح میشود. همه این موارد بیشتر به بحث مالیسازی اقتصاد و کسب سود مربوط است یعنی کسی که ظرف دو ساعت سودی کسب میکند، چرا با پول خودش برای کشاورزی یکسال صبوری کند و ریسکهای مختلفی را به جان بخرد یا همچنین در فرآیند تولید نیز با عوامل تولید و تشکیل سرمایه ثابت خالص چنین مواردی را انجام دهد یا ندهد. فرد به جای اینها میرود سمت مالیسازی کردن و این باعث شده علاوه بر انتظارات، نقش تغییر قیمت به جای نقش تغییر بهرهوری جایگزین شود. اگر ما بتوانیم سیاستگذاری را به سمتی ببریم که اقتصاد به سمت بخش واقعی اقتصاد مثل زنجیره تولید حرکت کند، به نظرم خواهیم توانست اقدامات مفیدی برای حرکت نقدینگی به سمت تولید و دوری از آثار مالیسازی داشته باشیم.
غفاری: وقتی ما به منابع تامین مالی در کشور نگاه میکنیم، در سالهای گذشته معمولا منابع تامین مالی ما بانکمحور بودهاند یعنی بانک نقش تامین و توزیع سرمایه را در منابع مالی برای تشکیل سرمایه ثابت ناخالص به عهده داشته است. حال به طور سنتی که شاید در بسیاری از کشورهای پیشرفته از مکانیسمهای مالیسازی، منبع تامین سرمایه را در بازار سرمایه جستوجو میکنند اما در ایران منبع تامین مالی ما بانکمحور بوده است. این امر به این علت است که بازار سرمایه ما درست کار نمیکرد و این بازار سرمایه آن نقشی را که باید داشته باشد جهت تامین سرمایه به درستی انجام نداده و نتوانسته آن وظیفهای را که به عهدهاش بوده به درستی انجام دهد. در این قضیه میتوان وارد جزئیات شد و گفت که چرا و چگونه و برپایه چه عللی است که تامین مالی در ایران بانکمحور بوده ولی در واقع اگر که ما به سمت تامین مالی از طریق بازار سرمایه تغییر جهت دهیم (که کشورهای پیشرفته نیز چنین میکنند)، این میتواند بسیار موثر باشد اما متاسفانه به علت اینکه بازار سرمایه ما ناکارآمد عمل میکند و نمیتواند وظیفهای که دارد را در تامین سرمایه، در تامین وجوه خرد و کانالیزه کردن به سمت فرآیندهای سرمایهگذاری شکل دهد و بانکهای ما نیز به طور سنتی نتوانستند به خوبی آن سازوکارهای تامین سرمایه را ایجاد کرده و در اقتصاد پیاده کنند، پیامد و نتیجه این چرخه موجب کمبود سرمایهگذاری و کاهش تولید به علاوه کاهش بهرهوریها و در نهایت عدم تعادل بین تغییرات حجم پول و تورم شده است. تغییرات نقدینگی، عدم انسجام مناسبی که در پایه پولی و اجزای آن وجود دارد همراه با سازوکار تولید، به این ماجرا دامن زدهاند بنابراین دریافت من این است که ما اگر بخواهیم به سمت مالیسازی برویم باید ابزارهای بازار سرمایه را که در جهت تامین سرمایه میرود اصلاح کنیم و بانکها با یک برنامه منسجم از این تامین سرمایه بانکمحور با یک برنامه درست به سمت تامین سرمایه یا تامین مالی از طریق بازارهای مالی حرکت کنند.
مهرگان: در رابطه با آثار تورم نکته مهمی وجود دارد. شاید تعجب کنیم که برخی مواقع دیده شده است که بربعضی افراد چقدر خوشحال هستند از اینکه تورم وجود دارد. برخی میگویند تورم بد نیست. مثلا یک فروشنده کالایی دارد و قبل از سالنو آن را تقریبا به قیمت ۱۰۰تومان خریده و الان ۱۵۰تومان میفروشد و اتفاقا خیلی هم با خوشحالی میگوید که تورم برای همه یک نفعی داشته. این مورد سبب ایجاد توهم در برخی افراد شده اما بعضیها هم واقعا اینگونه هستند. واقعیت این است که همه از تورم متضرر نمیشوند.
معمولا تورم فقرا را فقیرتر و اغنیا را غنیتر میکند. واقعا همین نکته است که نابرابری را در مطالعات تجربی و… کاملا تایید میکند که تورم نابرابری را تشدید میکند و فقرا فقیرتر و اغنیا غنیتر میشوند. تقریبا مطالعات انجامشده در اغلب کشورها این نکته را تایید کردهاند که تورم روی نابرابری اثر خواهد گذاشت به ویژه آنهایی که درآمدهای ثابت دارند. وضعیت کارگران و کارمندان معمولا باعث تغییر در ضریب جینی و نسبت دهکهای درآمدی میشود. تورم شاخصی است که در واقع نابرابری را تشدید میکند. این یکی از آثار بد تورم است یعنی وقتی برنامههای مدون کشور را نگاه کنید، حداقل به عنوان شعار به این موضوع توجه دارند، حالا چه به عنوان اهداف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی. یکی از هدفهایی که دنبال میشود در واقع بحث کاهش نابرابری است و چون این موضوع اهمیت دارد، معمولا وقتی نابرابری تشدید میشود، آستانه تحمل مردم جامعه هم کاهش پیدا میکند و وقتی برابری هست و توزیع درآمد مناسبتر است، آستانه تحمل مردم در مقابل فشارهای اقتصادی و… نیز خیلی بیشتر میشود ولی وقتی نابرابریها افزایش مییابد، به طور معمول این آستانه تحمل کمتر میشود. در واقع اولین آثار سوئی که معمولا تورم در جامعه میگذارد همین نکته است. نکته دوم این است که تورم همه محاسبات را بههم میزند. قیمتها همواره در اقتصاد نقش تخصیص منابع را بازی میکنند و همه از طریق قیمتها سیگنال میگیرند که چه تصمیمی بگیرند و کجا سرمایهگذاری کنند ولی به خصوص در کشورهایی که سرکوب مالی دارند این اتفاق صورت نمیگیرد. طبیعتا آن کالاهایی هم که بیشتر مورد توجه مردم است مانند نان و سایر کالاهای اساسی، معمولا دولتها در قیمتگذاری آنها دخالت میکنند تا قیمتها را کنترل کرده و این باعث میشود که نسبت قیمتها در بازار تغییر کند. برای مثال در زمان جنگ با عراق قیمت بسیاری از محصولات کشاورزی تثبیت شده بود ولی قیمت سایر محصولات آزاد بود. به این خاطر همه کشاورزها به جای تولید گندم و برنج و سیبزمینی، به تولید کالاهای جانشین مانند خربزه و هندوانه روی آوردند زیرا دولت قیمت خربزه یا هندوانه را تثبیت نکرده بود و آنها معمولا سهم و وزن خیلی کمتری دارند و تخصیص منابع را بههم میزنند خصوصا در ایران که دولتها معمولا در سرکوب قیمتها دخالت میکنند و این موضوع، منابع را به سمت کالاهایی میبرد که خیلی استراتژیک و حیاتی نیستند به طوری که از ورود کالاهایی که در سبد مصرفی خانوارها وجود دارند آنها را تثبیت میکنند که در این راه شاید کوتاهمدت نتایج مثبتی داشته باشد ولی در بلندمدت این محصول اصلا تولید نمیشود در حالی که در دنیا راههای استراتژیک و ابزار سیاسی وجود دارد که در بلندمدت از آن کالاها وارد کنند اما به این طریق آثار سوء خیلی مهمی که معمولا با تورم همراه است، سیگنالهایی که تولیدکنندگان و مصرفکنندگان از قیمتها میگیرند، این سیگنالها دیگر درست نیستند. اطلاعات غلط دارد و تخصیص منابع بههم میخورد، همچنین یکی از شاخصهایی که در واقع روی سرمایهگذار خارجی اثر دارد تورم است. سرمایهگذار خارجی وقتی که در داخل سرمایهگذاری میکند با افزایش تورم داخلی محاسبات آن هم بههم میخورد یعنی معمولا سرمایهگذارها وقتی میخواهند در یک کشور سرمایهگذاری کنند اول به شاخصهای بیثباتی آن اقتصاد توجه میکنند که یکی از شاخصهایی که معمولا در بیثباتی اقتصادی مورد توجه قرار میگیرد بحث تورم است که باز به خاطر همین سیگنالهای غلط، هم در داخل و هم در خارج از کشور، این آثار معمولا پیشبینیپذیری اقتصادی را تحتالشعاع قرار میدهد.
غفاری: یکی از مهمترین آثار تورم در حقیقت ایجاد نابرابری است یعنی نابرابری در سیستم درآمدی جامعه و بهطور کلی در شکل توزیع درآمد به شدت افزایش پیدا میکند کما اینکه شما الان میبینید تورم پنج یا شش سال اخیر که با نرخ فزایندهای همراه بوده، تقریبا دهکهای درآمدی را جابهجا کرده و قسمتی از آن به طبقه متوسط و پایین منتقل شده بنابراین اولین اشکالی که ایجاد میشود این است که نابرابری ایجاد میشود. شما میبینید که طبقه متوسط به طبقه ضعیف منتقل شده و ما در حقیقت داریم در اثر این تورم بالا، آن بخش اقتصادی متوسط را از دست میدهیم و جامعه عملا دارد صرفا به دو بخش ثروتمند و فقیر تقسیم میشود و آن قشر میانی دارد حذف میشود. مورد دوم نیز در خود دهکهاست. یک مساله که برای مرکز آمار ایران وجود داشت این بود که فشار تورمی در بین دهکها آثار متفاوتی دارد یعنی فشار تورمی که دو دهک بالایی جامعه دارند احساس میکنند با آن فشار تورمی که دو دهک پایین دارند حس میکنند متفاوت است و فشار بیشتر بر دو دهک پایین جامعه تحمیل میشود. حال شما این را در نظر بگیرید که خود تورم باعث شده که این قشر وسط یا قشر متوسط به بخش پایین منتقل شود و در نتیجه فشار تورمی در جامعه بیشتر احساس میشود. آدمهای زیادی از این افزایش تورم احساس ناملایمت بیشتری دارند و در حقیقت در زندگی خودشان با اختلالات جدیتری روبهرو هستند.
وهابی: در نظریههای اقتصادی بخش عمومی، دولت چهار نقش اساسی در اقتصاد دارد که شامل نقش تنظیم، تثبیت، تخصیص منابع و توزیع. در حال حاضر با مباحثی که مطرح شد، تورم در اقتصاد ایران حداقل در سه بخش اثر مستقیم دارد یعنی روی تثبیت اقتصادی که قطعا تاثیر اولیه و مستقیم دارد. بر توزیع درآمد که مربوط به جابهجایی دهکهای درآمدی است نیز اثر دارد و روی تخصیص منابع هم آثار قابلتوجهی دارد که این مورد بسیار مهم است. با توجه به اینکه در این نشست بیش از آثار تورم، بر علل تورم تمرکز داشتیم، امیدوارم در نشستی دیگر بتوانیم تمرکز بیشتری روی آثار تورم که به طور مختصر مطرح شد صورت گیرد.