اسارت اپل در چین

محمدرضا ستاری- در اوایل دهه ۱۹۹۰، اپل مصمم بود نشان دهد که همچنان میتواند در خاک ایالات متحده به تولید کامپیوتر در راستای بخشی از استراتژی این شرکت برای حفظ کنترل کامل بر تمامی جنبههای طراحی و تولید ادامه دهد؛ اما در سال ۱۹۹۶ با نزدیک شدن به ورشکستگی، اپل کارخانه مک خود در ایالت کلرادو را به یک تولیدکننده قراردادی آمریکایی فروخت و وارد مسیر طولانی برونسپاری ابتدا در ایالات متحده و سپس تولید در آسیا شد؛ به همین دلیل است که اکنون تقریبا تمام محصولات اپل در چین ساخته میشود. در واقع برونسپاری، سود فوقالعادهای برای اپل به همراه داشته و آن را به یکی از سه شرکت ارزشمند جهان از نظر ارزش بازار تبدیل کرده اس. اما در عین حال، این وابستگی سنگین به سیاستهای چین و اولویتهای شی جینپینگ، برای اپل بسیار خطرناک است.
اسارت در بزرگترین کشور جهان
طبق گزارشی که در این خصوص فارین پالیسی منتشر کرده، کتاب «اپل در چین: اسارت در بزرگترین کشور جهان» نوشته پاتریک مکگی، خبرنگار پیشین فایننشالتایمز که سالها اخبار اپل را پوشش داده، داستان این توافق شوم را با نثری پررنگ و شفاف روایت میکند. این کتاب راهنمایی آموزنده برای شناخت واقعی عملکرد اپل و چین است؛ کتابی که رهبران جهانی و غولهای سیلیکون باید به آن توجه کنند.
مکگی مینویسد: بدیهی است که اپل بدون چین به اپل امروزی تبدیل نمیشد اما این کتاب استدلالی جسورانهتر دارد؛ اینکه چین نیز بدون اپل، چین امروزی نبود. اگرچه ممکن است این گزاره اغراقآمیز به نظر برسد اما نویسنده بهخوبی از ادعای خود دفاع میکند.
راز موفقیت اپل در برونسپاری، چیزی است که مکگی آن را فشار اپل مینامد. اپل برای تضمین کیفیت، مهندسان خود را برای آموزش دقیق شرکای محلی به کارخانهها میفرستد تا فناوری جدید را با قیمت پایین و در مقیاس انبوه تولید کنند. این فرآیند باعث انتقال گسترده دانش تولید به شرکتهای طرف قرارداد میشود. در عوض، این شرکتها محصولات اپل را با قیمت بسیار پایین تولید میکنند، حتی گاهی بدون سود.
هرچند اپل بسیار سختگیر است اما شرکتهای زیادی مشتاق همکاری با آن هستند. آنها میدانند همکاری با اپل، اعتبار و دانش فنی ارزشمندی به آنها میدهد که میتواند راهی برای قراردادهای پرسودتر با دیگر شرکتها باشد. پکن نیز از این همکاریها حمایت میکند چراکه درک کرده اپل، بخش عمدهای از دانش تولید پیشرفته را به چین منتقل کرده است. در همین رابطه در طول سالها، اپل هزاران مهندس و مدیر چینی را آموزش داده و میلیونها کارگر چینی توسط شرکای قراردادی آن استخدام شدهاند. در نتیجه مکگی، اپل را بزرگترین تولیدکننده جهان بدون داشتن کارخانه توصیف میکند.
البته کتاب مکگی با نگاهی قهرمانانه به داستان اپل مینگرد؛ از استیو جابز و تیم کوک تا تری گو، مدیرعامل فاکسکان. او مدیران ارشد را نبوغآمیز و سختکوش توصیف میکند و تنها ضعف آنها را در غرور یا غفلت از خانوادهشان میبیند. همچنین در کتاب، اشارهای به نقش اپل و سایر شرکتهای سیلیکونولی در انتقال مشاغل تولیدی از آمریکا به چین نشده است؛ موضوعی که ضربهای جدی به اقتصاد آمریکا وارد کرد. مکگی حتی انتقادات رسانهها از شرایط کاری وخیم در کارخانههای چینی اپل، بهویژه خودکشیها در فاکسکان را بیاهمیت میداند و آن را تمرکز نادرست بر حواشی توصیف میکند. با این حال، روایت رشد اپل در چین و تاثیر آن بر اقتصاد این کشور توسط مکگی، دقیق و جذاب است. او حتی توانسته تصمیمات زنجیره تامین و فرآیند قالبگیری پلاستیک را به شکل داستانی هیجانانگیز بیان کند.
شروع ماجرا
از اواسط دهه ۱۹۸۰، اپل شروع به آزمایش با امضای قراردادی در خارج از کشور کرد. این شرکت برای تولید نخستین چاپگر لیزری خود به شرکت کانن در ژاپن رجوع کرد. شرکتهای ژاپنی همچنین برخی از لپتاپهای اپل و دستگاه نیوتن را تولید کردند؛ نیوتن محصولی ناموفق بود که با قلم نوری برای یادداشتبرداری و ارسال ایمیل طراحی شده بود. با این حال، تنها زمانی که اپل در اواسط دهه ۱۹۹۰ به آستانه ورشکستگی نزدیک شد، بهطور کامل به برونسپاری روی آورد. این شرکت در کشورهایی مانند کرهجنوبی، سنگاپور، ایرلند، ولز و مکزیک تولیداتی را آزمایش کرد اما نهایتا با فاکسکان در تایوان به موفقیت بزرگی رسید؛ شرکتی که مدیرعامل آن، تری گو، به اندازه استیو جابز وسواسی و کمالگرا بود.
با این حال، جمعیت کارگری تایوان محدود و فضای فیزیکی برای گسترش کارخانهها نیز اندک بود. تریگو که یکی از پیشگامان نسل مدیران تایوانی سرمایهگذار در چین محسوب میشود، تولید اپل را به سرزمین اصلی چین منتقل کرد. در آنجا، نیروی کار به نظر نامحدود میرسید و دولت چین نیز مشوقهایی همچون یارانه، زیرساخت و شرایط کاری موردنیاز برای موفقیت را فراهم میکرد؛ از جمله سرکوب اتحادیههای مستقل کارگری و چشمپوشی از کار کودکان و اضافهکاریهای شدید. در همین شرایط بود که اپل تولیدات پراکنده خود در سراسر آسیا را در چین متمرکز کرد.
در واقع به گفته کارشناسان، وجود نیروی کار ارزان و فراوان، عنصری حیاتی بود. کارهای تکراری و خستهکننده و رقابت شدید برای استخدام نیروی کار باعث میشد نرخ ترک شغل در کارخانههای الکترونیک قراردادی، به ۳۰۰ تا ۴۰۰درصد در سال برسد. البته بسیاری از شرکتهای غربی دیگر نیز در کنار اپل به چین کشیده شدند؛ اغلب در قالب قراردادهای مشارکت مشترک که به ابزارهایی برای سرقت فناوری غربی توسط شرکای محلی تبدیل شدند. اپل هم تلاش زیادی کرد تا از گرفتار شدن در این دام پرهیز کند.
در نتیجه در کالیفرنیا، طراحان اپل محصولات نوآورانهای مانند آیپاد و آیفون را توسعه دادند که از قطعات آماده بازار استفاده نمیکردند. اپل به شرکتهای محلی آموزش داد تا قطعات پیشرفته را با مقیاس بالا و قیمت پایین تولید کنند اما همزمان توانایی آنها برای کپیبرداری از محصولات اپل را محدود کرد. یکی از راهها این بود که تجهیزات پیشرفته و گرانقیمت لازم برای تولید محصولات اپل را برای کارخانههای قراردادی خریداری و اطمینان حاصل کرد که این تجهیزات تنها برای تولید محصولات اپل استفاده میشوند.
مهندسان اپل سعی کردند کمالگرایی اپل را به تولیدکنندگان چینی منتقل کرده و در عین حال از مالکیت فکری شرکت محافظت کنند. مکگی مینویسد: بهجای استفاده از قطعات آماده، اپل قطعات اختصاصی طراحی میکرد، فرآیند ساخت آنها را تدوین و مونتاژ آنها را در سیستمهایی بسیار پیچیده سازماندهی میکرد؛ سیستمهایی که تقلید از آنها بسیار دشوار بود. در واقع ایده این بود که اپل خندقی دفاعی پیرامون نوآوریهای تولیدی خود ایجاد کند.
بازی برنده پکن
در تعامل با سیستم سیاسی پیچیده چین، اپل ابتدا به تری گو یا همان «عمو تری» در داخل اپل متکی بود. تری گو با نحوه عملکرد پکن بهخوبی آشنا بود و مهارت زیادی در دریافت زمین رایگان، زیرساختها و سایر یارانههایی داشت که دولتهای محلی به تولیدکنندگان اعطا میکردند. عملکرد موفق این کارخانهها در استخدام نیروی کار محلی به پیشرفت شغلی مقامات محلی کمک میکرد و اهداف دولت مرکزی برای توسعه صنعت الکترونیک را محقق میساخت. بنابراین، جلب رضایت پکن برای آن مقامات مساوی با ترفیع بود.
در ابتدا، گو بهعنوان واسطهای میان اپل و دولت چین عمل میکرد اما با گسترش فعالیتهای اپل در چین، این شرکت تصمیم گرفت مستقیما با مقامات چینی در ارتباط باشد. تیم کوک، جانشین استیو جابز، این مسیر را ادامه داد و روابط مستحکمی با پکن برقرار کرد. او بارها با مقامات ارشد دولتی دیدار، وعده سرمایهگذاریهای جدید داد و تعهداتی مبنی بر پایبندی به قوانین و خواستههای دولت چین ارائه کرد.
توافق اپل با دولت چین، معاملهای دوسویه بود: اپل فناوری، سرمایهگذاری و اشتغال را به چین آورد؛ در مقابل، چین محیطی حمایتی، از جمله یارانه، نیروی کار ارزان و زیرساختهای گسترده در اختیار این شرکت گذاشت اما این رابطه ساده باقی نماند. با گذشت زمان و افزایش قدرت دولت چین، محدودیتها و ملاحظات بیشتری بر اپل تحمیل شد. برای مثال، دادههای کاربران چینی باید در مراکزی داخل خاک چین ذخیره شوند که تحت کنترل نهادهای حکومتی هستند. همچنین اپل مجبور به حذف برخی اپلیکیشنها از فروشگاه خود شد؛ از جمله برنامههایی که اطلاعات غیرقابل تایید یا مورد نظر دولت را ارائه میدادند.
منتقدان میگویند که اپل در ازای دسترسی به بازار چین، اصول آزادی بیان و حریم خصوصی را قربانی کرده است. از سوی دیگر، مدیران اپل معتقدند که حفظ حضور در چین و همکاری با دولت این کشور، بهترین راه برای تداوم فعالیت و تاثیرگذاری است. آنها استدلال میکنند که خروج کامل از بازار چین نهتنها از نظر اقتصادی زیانبار است، بلکه ممکن است برای کاربران چینی نیز دسترسی به فناوری پیشرفته را دشوارتر کند.
در مجموع، رابطه اپل و چین به نوعی وابستگی متقابل پیچیده تبدیل شده است. چین به سرمایهگذاری، فناوری و اعتبار جهانی اپل نیاز دارد و اپل به توان تولیدی، مهارت نیروی کار و بازار مصرف عظیم چین متکی است. این رابطه اگرچه در ابتدا برد-برد به نظر میرسید اما اکنون با چالشهای جدی از جمله رقابت ژئوپلیتیکی، افزایش کنترل دولتی و نگرانیهای حقوق بشری روبهرو است.
به همین دلیل است که پاتریک مکگی در پایان کتاب خود هشدار میدهد که این مدل وابستگی که طی دو دهه ساخته شده، ممکن است در معرض فروپاشی ناگهانی قرار گیرد زیرا با شدت گرفتن تنشهای آمریکا و چین، خطر تحریمها، محدودیتهای صادرات فناوری و حتی مصادره داراییها وجود دارد. در چنین شرایطی، اپل باید راهی برای بازتعریف رابطه خود با چین بیابد؛ راهی که نهتنها سودآور باشد، بلکه پایدار، اخلاقی و انعطافپذیر نیز باقی بماند.