چرا اصلاحات اقتصادی در ایران به نتیجه نمی‌رسد؟

نادر کریمی‌جونی
کدخبر: 539560

سال‌هاست که در جمهوری اسلامی ایران موضوع ایجاد و اعمال اصلاحات اقتصادی مورد توجه مقامات، ناظران و روزنامه‌نگاران، دست‌اندرکاران و کارگزاران نظام و بالاخص دولت‌هاست. در مواردی مانند بودجه، گاهی این اصلاح به بهبود وضعیت بودجه‌نویسی و تغییر بودجه‌نویسی به بودجه‌نویسی عملیاتی و مبتنی ‌بر فعالیت و عملکرد تخصیص داده شده و گاهی همگان اذعان کرده‌اند که اصلاح اقتصاد ایران، اصلاح ساختار اقتصاد است که یکی از بخش‌های آن می‌تواند اصلاح نظام بودجه‌ریزی کشور و تبدیل آن به نظام بودجه‌ریزی مبتنی بر عملکرد باشد. در هر صورت اگرچه هر یک از مقام‌های ریز و درشت نظام و کارشناسان و ناظران برداشت ویژه خود را از مفهوم اصلاحات اقتصادی بیان می‌کند اما در همان حال دیدگاه نسبتا مشترکی میان این کارگزاران، مقامات، ناظران و اصحاب مطبوعات وجود دارد که ضرورت تدوین، ایجاد و اعمال اصلاحات اقتصادی را لازم و ضروری برمی‌شمارد و بر اجرای هرچه سریع‌تر آن تاکید می‌ورزد. به این ترتیب می‌توان لزوم ایجاد اصلاح ساختار اقتصاد کشورمان را فصل مشترک همه دست‌اندرکاران و کارگزاران و کارشناسان داخلی دانست که البته برخی ناظران بی‌طرف خارجی نیز بر این لزوم صحه گذاشته‌اند.

پرسش مهم اما آن است که با وجود این هم‌نظری و هم‌سویی دیدگاه‌ها که بر الزام اصلاح ساختار و رفتار اقتصاد ایران تاکید می‌ورزد، چرا این اصلاح تاکنون صورت نگرفته یا باوجود تلاش برای ایجاد و اجرای آن، تا امروز نتایج امیدوارکننده و قابل ذکری درباره نظام اقتصادی ایران مشاهده نشده است؟ همین که وضعیت کنونی ساختار و رفتار اقتصادی ایران در امور مهمی مانند برقراری عدالت اقتصادی، رانت‌زدایی، مبارزه با فساد و برقراری جریان سالم و متوازن ثروت و تولید ثروت مطلوب نیست و انتقادهایی قابل توجه درباره آن مطرح و اذعان می‌شود که برخی از این انتقادها مسبوق به سابقه و قدیمی هستند، می‌تواند به این معنی باشد که اصولا هیچ اصلاحی در ساختار و رفتار اقتصاد ایران اعمال نشده یا اصلاح انجام شده نتیجه‌بخش نبوده یا دست‌کم اصلاح ایجاد شده نتیجه کامل و مطلوب در بر نداشته است.

اگر درباره ضرورت اعمال و ایجاد اصلاحات اقتصادی میان همه عناصر ارشد و میانی نظام، هم‌نظری و هم‌سویی وجود داشته چرا این اصلاحات تا امروز به نتیجه نرسیده تا جایی که اکنون و در راهروهای مجلس شورای اسلامی، نمایندگان موضوع اصلاحات ساختار و رفتار اقتصادی را با وزیر پیشنهادی امور اقتصادی و دارایی مطرح می‌کنند و برنامه وی را در این خصوص جویا می‌شوند. نکته جالب در این‌باره آن است که مدنی‌زاده در این خصوص هیچ قولی به نمایندگان نداده چرا که به خوبی می‌داند تدوین، اجرا و به ثمر رساندن ماموریتی بزرگ به نام اصلاحات اقتصادی و به عبارت دقیق‌تر، اصلاح ساختار و رفتار اقتصاد و نظام اقتصادی ایران، وظیفه‌ای نیست که یک نفر یا حتی یک دولت بتواند از عهده اجرای آن بربیاید.

به همین دلیل این دانش‌آموخته دانشگاه‌ بسیار معتبر که رتبه علمی او را تا حد نخبه ارتقا داده، آ‌نقدر باهوش است که بداند دادن چنین تعهد یا قولی به بدنامی ناتوانی در اجرای آن نمی‌ارزد.

شاید برای بسیاری از مخاطبان شگفت‌آور باشد که چگونه در مورد یک موضوع مورد وفاق همه، چنین ناکامی بزرگی رخ داده و اصلاح ساختار اقتصاد ایران، هیچ‌گاه به نحوی که لازم بوده به انجام نرسیده و به همین علت این ساختار هیچ‌وقت اصلاح نشده و نتایج اصلاح هم بالطبع هیچ زمانی مشاهده نشده است. این پرسش بزرگ اما پاسخی ساده دارد؛ برای تشریح علل این ناکامی بهتر است داستان خالکوبی یک پهلوان‌نما که مولوی آن را نقل می‌کند یادآوری شود. در آن داستان کسی که خود را پهلوان می‌دانست برای اینکه این ادعا را به رخ دیگران بکشاند، تصمیم گرفت روی بازوی خود نقش شیری را خالکوبی کند. برای همین به نزد دلاکی رفت و خواسته‌‌اش را با وی در میان گذاشت. وقتی دلاک مشغول به کار شد و خواست دم شیر را روی بازوی مرد ترسیم کند، از درد داد مرد به هوا رفت و پرسید که چه می‌کنی؟ دلاک گفت دارم نقش دم شیر را ترسیم می‌کنم. مرد به دلاک گفت که اگر شیر من دم نداشته باشد اتفاقی نمی‌افتد. جای دیگر شیر را خالکوبی کن. دلاک به سراغ یال شیر رفت و همان اتفاق افتاد. داستان پیش می‌رود و مولوی تعریف می‌کند که فرد طاقت ترسیم اندام شیر را نداشته و در هر مورد به دلاک می‌گفته که از ترسیم آن قسمت منصرف شود. تا جایی که دلاک عصبانی می‌شود و با گفتن این جمله اعتراضی که «شیر بی‌یال و دم و اشکم که دید؟» فرد را اخراج می‌کند.

داستان تدوین و اجرای اصلاح ساختار اقتصاد ایران دقیقا بر همین داستان مولوی منطبق است یعنی در گام اول و در نقطه‌ای که باید نیروهای انسانی برای آسیب‌شناسی و رفع آسیب انتخاب شوند، به جای آن که فردی دانشمند، حرفه‌ای تاثیرناپذیر و مستقل انتخاب شود، فردی در مصدر امور قرار می‌گیرد که سرسپرده دولت و رییس‌جمهور باشد و با دیدگاه‌های نادرست مقابله نکند و در مجموع با اصولگرایی و ایستادگی بر اصول و ضوابط، برای دیگران زحمت پدید نیاورد. از همین نقطه شکست فرآیند اصلاح آغاز و آثار شکست نیز مشاهده می‌شود. به این نکته توجه کنید که چند‌ درصد از دانش‌آموز و فارغ‌التحصیلان ایرانی برنده جوایز معتبر جهانی و علمی مانند المپیاد هم‌اکنون در ایران زندگی می‌کنند و آموخته‌های خود را در جهت توسعه کشور به کار گرفته‌اند؟ از این مهم‌تر چند ‌درصد از دانش‌آموزان ایرانی برنده جوایز معتبر علمی هم‌اکنون در وزارتخانه و مراکز دولتی و حکومتی فعال هستند و از ثمرات دانش و توان حرفه‌ای ایشان، مردمان کشورمان و حکومت بهره می‌برند. پرسش عمیق‌تر آن است که اگر یکی از این نخبگان بخواهد به ایران بیاید و در امری از امور دولتی اصلاح انجام دهد تا هم خودش و هم جامعه از این اصلاح بهره‌مند شود، آیا همکاری لازم با وی مبذول می‌شود؟ آیا در اینگونه موارد گفته نمی‌شود که حالا از انجام این اقدام و جذب این کارشناس صرف‌نظر کنید تا در سایر موارد تلافی شود؟

البته رویکرد حکومت و دولت‌ها به مقوله اصلاح اقتصادی نیز عجیب است و چندان پذیرفته نیست. مثلا سال‌هاست که کارکرد و ساختار نظام بانکی کشور محل انتقاد بسیاری از دست‌اندرکاران است و روزی حسن روحانی در این‌باره گفته بود که اگر ما بتوانیم مشکل بانک‌ها را حل کنیم مشکل اقتصادمان حل می‌شود. از گذشته دور تاکنون این نتیجه حاصل شده که اگر امکان حل مشکل بانک وجود ندارد لااقل جلوی بنگاه‌داری آنان گرفته شود اما در جریان بررسی وام‌های اعطایی بانک‌ها به صنایع، مشاهده شد که بانک‌ها به جای دادن وام به بنگاه‌های واقعی، به کارمندان و شرکت‌های تحت پوشش و تابع خود وام داده‌اند.

گاهی چنین استنباط می‌شود که ساختار دولت‌ها و نظام حکمرانی کشور هم در بروز این ناکامی در تدوین و اجرای اصلاحات اقتصادی بی‌تاثیر نبوده است. در واقع شایسته سالاری در ساختار کشور چنانکه باید وجود ندارد و اگر شایسته‌ها در مقابل رفتارهای دولت و سیستم حکومتی قرار گیرند و زبان به انتقاد از آن بگشایند، به جای آنکه حرف‌شان شنیده و به آن توجه شود، به سرعت کنار گذاشته و حذف می‌شوند.

در مجموع باور عمومی آن است که تمام شعارهایی که در جهت مطالعه، تدوین، تصویب و اجرای اصلاح ساختار و رفتار اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران داده می‌شود در مرز شعار متوقف می‌شود و دست‌اندرکاران در هر سطح راضی به اجرای اصلاح حوزه فعالیت و اختیارات‌شان نیستند. گویی که مانند ضرب‌المثل «مرگ خوب است اما برای همسایه»، اصلاحات خوب است اما برای دیگران.

وب گردی