زخمی بر پیکر سینما

پرهام نورافزا- این روزها جوانان بسیاری پا به عرصه بازیگری گذاشتهاند؛ بازیگرانی که استعدادهای خوبی هم در میانشان دیده میشود اما نسل محمدعلی کشاورز، عزتالله انتظامی، داود رشیدی، جمشید مشایخی و امین تارخ دیگر تکرار نمیشود و با درگذشت این بزرگان سینمای ایران نسل طلایی بازیگری در ایران منقرض شد. اینان بازیگران نسل طلایی دیروز و امروز سینمای ایران بودند. بازیگر ویترین هر فیلم سینمایی است. نتیجه تمام تلاشهای گروه تولید قبل و بعد از زمان فیلمبرداری در بازی بازیگرانی که تصویر آنها بر پرده نقرهای میتابد نمود پیدا میکند. از سوی دیگر این بازیگران هستند که محبوبیت آنها اولین عامل جذب مخاطب به گیشه است و در تمام دنیا آنها هستند که باراصلی موضوع برگشت سرمایه به سینما را بهدوش میکشند. سینمای ایران قبل از انقلاب با همین روش مرسوم و با استفاده از بازیگرانی که بیشتر ستاره بودند تا هنرمند فروش بالای فیلمها را در گیشه تضمین میکردند. سینمای قبل از انقلاب از اینگونه ستارگان و هنرپیشگان همچون شادروان محمدعلی فردین، بهروز وثوقی، سعید راد، ایرج قادری، ناصر ملکمطیعی و… کم نداشت و هریک برای خود در آن روزهای سینما به قول معروف «آرتیست» سینما بودند و بازی و حضور هریک از آنها گیشه فیلم را تضمین کرده و تهیهکننده از بابت برگشت سرمایه خود هیچ نگرانی نداشت.
ستارههای دهه۶۰ و ۷۰ تازهواردهای نسل جوان
پس از پیروزی انقلاب بسیاری از بازیگران سینمای قبل از انقلاب ممنوع الکار شده و تنها تعدادی از بازیگران قدیمی که از تئاتر به سینما آمده بودند در عرصه بازیگری باقی ماندند و به همین دلیل در آن دوران چهرههای جدیدی وارد سینما شد. این روند در دهه۷۰ هم کموبیش ادامه داشت ولی اینبار ستارههایی به میدان آمدند که بیشتر جوانپسند بوده و بهنوعی میشد آنها را نسل جدید ستارگان سینمای ایران نامید. نیکی کریمی، امین حیایی، محمدرضا فروتن، بهرام رادان و هدیه تهرانی از جمله ستارگان این دهه بودند که به مدد چهره زیبا یا تواناییهای حرفهای بازیگری وارد عرصه تصویر شدند تا بار گیشه را بر دوش بکشند.
ورود به دهه۸۰ مساله ورود چهرههای جدید به سینما را وارد فاز تازهای کرد. کمکم جذابیتهای ظاهری تبدیل به تنها معیار ورود بازیگر به سینما شد و در کنار آن عدهای بودند که با گرفتن پول از چهرههای علاقهمند به آنها در فیلمهای سینمایی نقش میدادند تا آنها را جلوی دوربین آورده و سپس بعد از یکی، دو فیلم کنار گذاشته میشدند اما بودند جوانانی که به فراخور تواناییهای خود و مستعد بودن در سینما کار کرده و ماندگار شدند. محمدرضا گلزار، الناز شاکردوست، شهاب حسینی، نوید محمدزاده، پیمان معادی، ساره بیات، جواد عزتی و مصطفی زمانی از جمله این بازیگران بودند. در آغاز دهه۹۰ به نظر میرسید بحران بازیگر در سینما ما جدی باشد. تعداد بازیگران کمتر از انگشتان دودست بوده و در تمام پروژهها حضور داشتند و روند تولید بهخاطر لزوم صبر کردن برای خلوت شدن مشغله کاری بازیگران بسیار کند بود. این بازیگران بیشتر در فضای تعاملی سینما و پلتفرمهای نمایشخانگی رشد کرده و اغلب با چهرههای جدیدتر و جوانتر شناخته میشوند. ظهور شبکه نمایشخانگی (مانند فیلیمو، نماوا، فیلمنت و…) باعث شده برخی از این بازیگران فعالیت خود را به این حوزه منتقل کنند. بسیاری از بازیگران دهههای۷۰ و ۸۰ با هدف درآمد بهتر و نقشهای طولانیتر و چالشبرانگیزتر به سمت سریالهای پرهزینه شبکه نمایش خانگی رفته و همین امر حضور آنها را در سینما کمرنگ کرده است.
عدم قدرت ریسک روی چهرههای ناشناس
باید اذعان داشت سینمای ایران در مسیر بازیگرپروری حرکت نکرده است. چند بازیگر ثابت از دهههای قبل همچنان هستند اما مدتهاست چهره جدیدی وارد این گروه نشده است. البته ناگفته نماند که ریشهیابی این مساله به این سادگیها هم نیست. به علت هزینه بالای تولید فیلم قدرت ریسک تهیهکنندگان برای وارد کردن چهره جدید به سینما کم شده چون همه دوست دارند به مدد بازیگر شناخته شده فروش فیلم را بالا ببرند پس با این اوصاف نمیتوان به سادگی چهره جدیدی را وارد سینما کرد چون سرمایهگذار و تهیهکننده از بازگشت سرمایه خود هراس دارند.
چرخه معیوب ورود بازیگر به سینما در ایران
متاسفانه چرخه ورود بازیگر به سینما در سینمای ایران درست طی نشد و اجازه ندادند بازیگران مستعد تئاتر رشد کرده و به سینما بیایند. همین مساله به نوعی باعث ضعف تکنیک در مقوله بازیگری در سینمای ایران شده است. متاسفانه این روزها افراد زیادی به مدد پول یا پارتی بدون کمترین توانایی یا حتی استعدادی در عرصه بازیگری جلوی دوربین میروند که این مساله بسیار دردناک است. یکبازیگر در طول دورانی که بازیگری تئاتر را میآموزد کار تیمی، مسوولیتپذیری و توانایی تحلیل نقش را یاد میگیرد و پس از طی همه این مراحل آماده حضور جلوی دوربین میشود اما ورود او به عرصه تولید فیلم صورت نمیگیرد و حتی ممکن است حضورش در همان تئاتر هم با مشکل روبهرو باشد. به نظر میرسد یکی از راههای برونرفت از این بحران این است که باید تئاتر را تقویت کرد و با شناسایی بازیگران مستعد آن تنوع بازیگر در سینما را بالا برد. هرکس که تئاتر بداند و بهواقع خاک صحنه بخورد و روی سن تئاتر دستوپایش نلرزیده و جو سالن و حضور و نفس مخاطبان در ایفای نقش و بازیاش خللی وارد نکند و بدون کوچکترین توپوقی به ایفای نقشاش بپردازد میتوان آن را بازیگر نامید.
منابع رسمی تربیت بازیگر نیز در ایران دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر و دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشگاه سوره هستند اما به یکدلیل مشخص تعداد کمی از فارغالتحصیلان بازیگری از این مراکز وارد کار سینما میشوند: به دلیل رابطه نداشتن مراکز آکادمیک با فضای حرفهای سینما در ایران. مسیر یک فارغالتحصیل از این مراکز رسمی و دولتی برای رسیدن به جلوی دوربین سینما سخت است چون در این مراکز برای دانشجویان دوره کارورزی نمیگذرانند تا مجبور به حضور در
پشت صحنه فیلمهای سینمایی و تئاترها شده و کار را در فضای واقعی یاد بگیرند و این ناشی از همان عدم ارتباط است. در خصوص آموزشگاههای سینمایی بخش خصوصی هم باید گفت حدود دهها مدرسه بازیگری و آموزشگاه سینمایی معتبر در استان تهران فعالیت کرده که سیستم و بودجه دولتی در آنها دخیل نیستند. در نتیجه این مدارس و موسسات ناچارند برای جذب هنرجو و کسب درآمد خدمات مناسب با اساتید خوب و امکانات جانبی دیگر بدهند تا هنرجویان جذب شوند. حضور معلمان خوب و معتبر کیفیت آموزش را بالا میبرد و از سوی دیگر آنان پلی برای ارتباط این شاگردان با دنیای حرفهای سینما هستند که این پل در مراکز آموزشی دولتی وجود ندارد.
در همه جای دنیا تئاتر سینما را تغذیه میکند
تئاتر جایی است که بازیگر تربیت میکند اما ارتباط بین این دو در سینمای ایران قطع است. منابع مورد نیاز برای تامین بازیگر در سینما مشخص و در دسترس بوده اما به دلیل عدم رابطه بین سینما و تئاتر و مراکز رسمی آموزشی و فضای تولید در سینما ورود یا کشف بازیگر جدید در سینما به سختی انجام میگیرد. کارگردانان به نام سینمای آمریکا با رفتن به تئاتر و دیدن بازی بازیگران مستعد آن برای حضور در فیلمهای خود آنها را کشف کرده و باید گفت بسیاری از بازیگران سینمای آمریکا اینگونه به سینمایهالیوود راه پیدا میکنند. کرک داگلاس، مارلون براندو، آل پاچینو، آنتونیهاپکینز و مریل استریپ نمونههای درخشانی از بازیگران تئاتر در سینما هستند که همگی به پیشینه تئاتری خود افتخار میکنند. کارگردانانهالیوودی هنوز هم به همین شیوه بازیگر کشف میکند اما متاسفانه این رابطه در ایران ناقص است چون اکثر تهیهکنندهها و کارگردان ما حوصله رفتن به تئاتر و کشف بازیگر جدید را ندارند. بیشتر به همان بازیگران قدیمی چسبیده و اگر بازیگری هم در نقشی خوب بازی کند در بهترین حالت در آن کلیشه میشود. کلیشه شدن خود نیز آفت بزرگی بوده و به این خاطر است که تهیهکننده و کارگردان آن کلیشه را نمیشکند که چهرهای جدید از یک بازیگر کشف کند و ترجیح میدهد بدون ریسک از همین نمونههای ۱۰۰بارآزموده شده استفاده کند.
آیا میتوان از این بحران خارج شد؟
لذت شهرت و دیده شدن در ضمیر هر انسانی به صورت بالقوه و نهفته وجود دارد که با گرویدن به برخی از کسوتها و مشاغل فرصت ظهور و بروز به هر صاحب ذوقی را در این وادی میدهد. ورود هنرمندان به مشاغلی غیر از آنچه به آن شهره هستند امروزه به یکرسم نامانوس متداول تبدیل شده است. ورود یکباره به دیگر حوزههای هنری و فیلمسازی توسط بسیاری از بازیگران سینما و تلویزیون در کشورما نیز به تاثیر از دیگر همکاران بینالمللی دنیای هنر مقبول این دسته از هنرمندان واقع شده است. در این رابطه بسیارند افرادی که در ابتدا بازیگر بوده اما هماکنون به دلایل مختلف به عرصههایی همچون خوانندگی و مجریگری در مسابقات تلویزیونی روی آوردهاند. راه برونرفت از این جریان و به راهاندازی جریان تربیت بازیگر در ایران در گرو ایجاد ارتباط سازنده بین سینما و تئاتر در کنار فعال کردن قواعد اقتصادی بخش خصوصی در عرصه این دو هنر است. وقتی سینما و تئاتر در دست بخش خصوصی باشد به دلیل رقابت برای داشتن تولید بهتر به شکل خودکار یک چرخه تربیت بازیگر خوب به وجود میآید چون سینما و تئاتر لازم و ملزوم یکدیگرند و اگر منصفانه بخواهیم بنگریم این تئاتر است که میتواند بیشتر به سینما کمک کند. بنابراین سینما برای ادامه حیات خود به خون تازه نیاز دارد. ورود بیشمار کارگردانان جوان در کنار کمبود متخصصان جوان در سایر رشتههای سینما لطمه زیادی به موازنه نیروها در سینما میزند و ادامه این روند قطعا سینما را به لبه پرتگاه نابودی خواهد برد.