دردهایی که دکتر تشخیص نمیدهد اما شما خوب حسشان میکنید

دکتر الهام باقری یکتا*– شاید برایتان پیش آمده باشد که کمرتان بیدلیل درد بگیرد، یا دل درد و سردردی مداوم سراغتان بیاید که هیچ آزمایشی دلیل قانعکنندهای برایش پیدا نکند. دکتر میگوید آزمایشها خوب است، عکسبرداری هم چیز خاصی نشان نمیدهد اما شما هنوز رنج میبرید. اینجاست که پای واژهای نسبتا غریب به میان میآید: «درد سایکوسوماتیک» یعنی همان حالتی که ذهن و بدن با هم به صحنه میآیند و نتیجهاش چیزی میشود به نام «درد واقعی» اما با ریشهای بیشتر روانی.
خیلیها تصور میکنند چنین دردهایی توهم است یا آدم «خودش را لوس میکند» ولی حقیقت علمی دقیقا برعکس است. تحقیقات نشان میدهد استرس، اضطراب یا فشارهای عاطفی میتوانند سیستم عصبی و هورمونی بدن را آنقدر به هم بریزند که پیامهای درد واقعی به مغز فرستاده شود. به زبان ساده: وقتی ذهن تحت فشار است، بدن ترجمهاش میکند به درد. این درد همانقدر واقعی است که یک دندان درد یا کشیدگی عضله.
از کجا اما بفهمیم درد ما سایکوسوماتیک است؟ هیچکس جز پزشک نمیتواند به طور قطعی تشخیص دهد ولی چند نشانه ساده برای خودآزمایی وجود دارد. مثلا درد وقتی شدت میگیرد که استرستان بالا میرود و وقتی آرامتر میشوید فروکش میکند. یا اینکه شدت درد خیلی بیشتر از چیزی است که از یک آسیب کوچک انتظار میرود. بعضی وقتها هم آزمایشها و عکسبرداریها طبیعیاند ولی درد مثل مهمان سمجی میماند. اگر چنین الگویی را در خود میبینید، احتمالا پای روان به ماجرا باز است.
حالا سوال اصلی: چه باید کرد؟ اول از همه قبول کنید که درد سایکوسوماتیک واقعی است، حتی اگر علتش در عکس MRIپیدا نشود. بعد سراغ روشهای درمان بروید. روان درمانی یکی از مسیرهای اصلی است. جلسات مشاوره به شما کمک میکند افکار و هیجانهایی را که در ناخودآگاهتان روی بدن اثر گذاشتهاند بشناسید. پژوهشهای علمی نشان دادهاند که درمانهای مبتنی بر ذهن آگاهی و شناختی–رفتاری میتوانند شدت این دردها را کم کنند. در کنار اینها، گاهی داروهای ضدافسردگی یا ضداضطراب هم به دستور پزشک لازم میشود اما هیچ دارویی به تنهایی معجزه نمیکند.
و اما برسیم به بخش جذاب ماجرا: بدن خودتان. تحقیقات تازه نشان میدهد تمرینهای جسمی ملایم، مثل همان پیادهروی آرام یا ورزشهای کششی ساده میتوانند نقش بزرگی در بهبود دردهای سایکوسوماتیک داشته باشند. دلیلش هم روشن است؛ وقتی بدن حرکت میکند، هم هورمونهای شادی آزاد میشوند، هم سیستم عصبی یاد میگیرد پیامهای درد را کمتر جدی بگیرد. اینجاست که فیزیوتراپی به میدان میآید.
فیزیوتراپی فقط دستگاه و تمرین برای دیسک کمر نیست. در سالهای اخیر رویکردی در دنیا شکل گرفته که به آن «فیزیوتراپی روان حرکتی» میگویند یعنی کار کردن روی بدن برای آرام کردن ذهن. تمرینهای ساده تنفسی، آموزش آگاهی از وضعیت بدن، یا حتی تمرین در حالت خوابیده و نشسته میتواند به مغز یاد بدهد دوباره آرام شود. جالب اینجاست که در بسیاری از پژوهشها، وقتی درمان روانشناختی در کنار فیزیوتراپی انجام شده، بیماران خیلی زودتر و پایدارتر بهبود پیدا کردهاند.
اگر بخواهیم سادهتر بگوییم: تصور کنید بدن شما بلندگوی ذهنتان است. اگر صدا را کم کنید، خشخش میافتد؛ اگر زیاد کنید، گوشخراش میشود. فیزیوتراپی کمک میکند ولوم را روی حالت «متعادل» نگه دارید. با تمرینات آرام، کششهای ملایم و یادگیری درست حرکت کردن، بدن به ذهن پیام میدهد که «خطری در کار نیست»، همین پیام به ظاهر کوچک میتواند چرخه درد را بشکند.
البته تغییر سبک زندگی هم بخشی جداییناپذیر است. خواب کافی، تغذیه سالم، روابط اجتماعی رضایت بخش و پیدا کردن سرگرمیهایی که به شما لذت بدهد، همه نقش محافظ دارند. هرقدر ذهنتان فرصت بیشتری برای ریلکس شدن داشته باشد، احتمال اینکه به زبان درد سخن بگوید کمتر میشود.
پس دفعه بعد که دچار سردرد یا کمردرد بیدلیل شدید، قبل از آنکه بدبین شوید یا به خودتان برچسب «خیالی بودن» بزنید، به یاد بیاورید شاید ذهن و بدنتان فقط دارند پیام میفرستند: «یکم به ما هم استراحت بده!» درد سایکوسوماتیک شاید کمی پیچیده باشد اما قابل مدیریت است. با ترکیبی از آگاهی، مشاوره، تمرین بدنی و تغییر سبک زندگی میتوان نهتنها درد را کنترل کرد بلکه کیفیت زندگی را هم بالا برد.
و اگر هنوز تردید دارید که آیا چنین چیزی واقعا علمی است یا نه، خیالتان راحت باشد: مجلات معتبر پزشکی سالهاست دربارهاش تحقیق میکنند. بدن و ذهن، دو همسفر قدیمی هستند. اگر یکی حالش بد باشد، دیگری هم دیر یا زود خودش را نشان میدهد. این را باور کنید چون همانطور که یک شکستگی دست بدون گچ گرفتن درست نمیشود، یک ذهن خسته هم بدون مراقبت، بدن را آرام نمیگذارد.
* دکترای تخصصی فیزیوتراپی و توانبخشی