«جهان‌صنعت» به بررسی نقش شبکه‌های اجتماعی در بازار‌های مالی می‌پردازد:

تحلیل یا تلقین؟

احسان کشاورز
کدخبر: 537830
رواج سیگنال‌دهی در شبکه‌های اجتماعی و غلبه هیجان بر تحلیل، بازار سرمایه را به سمت تصمیم‌گیری‌های غیرعقلانی و زیان‌آور سوق داده است.
تحلیل یا تلقین؟

احسان کشاورز– در روزگاری که اطلاعات مالی تنها در اختیار نهادهای رسمی نیست و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی با چند کلیک در معرض داده‌های لحظه‌ای قرار دارد، بازارهای سرمایه با پدیده‌ای تازه‌ مواجه شده‌اند: تاثیرگذاری رسانه‌های غیررسمی و شبکه‌های اجتماعی بر رفتار سرمایه‌گذاران. بسیاری از معامله‌گران، به‌ ویژه تازه‌واردان، پیش از آنکه به تحلیل بنیادی یا فنی رجوع کنند، سیگنال‌های خرید و فروش را از کانال‌های تلگرامی، صفحات اینستاگرامی یا حتی نظرات ناشناس در توییتر دریافت می‌کنند. این رفتار که در ادبیات مالی رفتاری با مفاهیمی چون رفتار توده‌ای ‌(herding)، ترس از جا ماندن (FOMO) و اثر چارچوب‌بندی تحلیل می‌شود، باعث شده مرز میان تحلیل واقعی و تلقین بازارآفرینانه روزبه‌روز مبهم‌تر شود. در چنین فضایی، فقدان سواد مالی، نبود نهادهای مشاوره رسمی گسترده و خلأ چارچوب‌های نظارتی برای محتواهای تحلیلی، زمینه‌ساز تصمیم‌هایی شده‌اند که نه بر پایه داده، بلکه بر مبنای حس ‌و حال بازار و وعده سودهای چشمگیر شکل می‌گیرند. این گزارش تلاش می‌کند ضمن بررسی سازوکار روانی این تصمیم‌گیری‌ها، به چگونگی تاثیر رسانه‌های غیررسمی بر روند معاملات بپردازد و تاکید کند که بازگشت به تحلیل، آموزش و شفافیت، تنها مسیر پایدار برای حفظ اعتماد عمومی در بازار سرمایه است.

وقتی بازار از شایعه خط می‌گیرد

بازار سرمایه به‌ طور ذاتی بر پایه اطلاعات و انتظارات شکل می‌گیرد اما آنچه در سال‌های اخیر توجه تحلیلگران رفتاری را جلب کرده، افزایش سهم اطلاعات غیررسمی در شکل‌گیری انتظارات و تصمیمات سرمایه‌گذاران است. در دوره‌ای که شبکه‌های اجتماعی جایگزین رسانه‌های تخصصی شده‌اند، مسیر انتقال اطلاعات نیز متحول شده و گاه تحلیل‌ جای خود را به برداشت‌های سریع و هیجانی داده است. در این فضا، یک جمله کوتاه، یک پست در شبکه اجتماعی یا حتی یک تصویر دستکاری‌شده، می‌تواند به شکل‌گیری موجی از تقاضا یا عرضه منجر شود. پدیده‌ای که در علم مالی رفتاری، با اثر شایعه(rumor effect)  یا رفتار گله‌ای توضیح داده می‌شود، در شرایطی تشدید می‌شود که سرمایه‌گذاران دچار نوعی ابهام ادراکی درباره وضعیت بازار هستند. شایعه برخلاف تحلیل، نیازی به پشتوانه عددی یا شفافیت ندارد و با تکیه بر کلی‌گویی، جذابیت زبانی و زمان‌بندی هوشمندانه، می‌تواند به سرعت به ابزار موثری برای تحریک بازار تبدیل شود. اگرچه بسیاری از این پیام‌ها عمر کوتاهی دارند اما اثرات آنها بر قیمت‌ها و انتظارات می‌تواند ماندگار باشد. در چنین شرایطی، فقدان تحلیلگری عمومی و نهادهای رسمی آموزش‌دهنده، بستر را برای رشد تحلیل‌ نماها و تاثیرگذاری رسانه‌ای بر قیمت‌ها فراهم می‌کند.

سیگنال‌هایی بیرون از تحلیل

در فضای پرشتاب بازارهای مالی، تحلیل همواره نیازمند داده، زمان و تخصص است اما آنچه در بسیاری از مواقع به‌ عنوان «سیگنال» میان سرمایه‌گذاران دست‌به‌دست می‌شود، گاه هیچ‌یک از این مولفه‌ها را ندارد. در این میان، گروه‌های سیگنال‌دهی و صفحات بورسی در شبکه‌های اجتماعی، با لحنی مطمئن و واژگانی جذاب، توصیه‌هایی ارائه می‌دهند که بیشتر به قضاوت‌های شهودی و برداشت‌های شخصی شباهت دارند تا تحلیل حرفه‌ای.

از نگاه مالی رفتاری، بخشی از این استقبال را می‌توان با مفاهیمی چون اثر اطمینان بیش‌ازحد (overconfidence)وتکیه‌گاه‌سازی شناختی(anchoring)  توضیح داد؛ جایی که سرمایه‌گذار صرفا با دیدن یک نمودار یا عبارت «سهم طلایی»، دچار احساس کشف یک فرصت خاص می‌شود. این سیگنال‌ها نه‌تنها با تحلیل دقیق پشتیبانی نمی‌شوند، بلکه گاه از سوی افرادی منتشر می‌شوند که ارتباط مشخصی با پروژه‌های تبلیغاتی، بازیگران سهم یا اهداف کوتاه‌مدت دارند. مشکل اصلی اینجاست که بسیاری از این توصیه‌ها در بستری منتشر می‌شوند که اثربخشی‌شان تنها به دامنه پخش وابسته است، نه صحت محتوا. هرقدر سیگنال بیشتر دیده شود، احتمال اثرگذاری آن بالاتر می‌رود، ولو اینکه پایه تحلیلی نداشته باشد. از همین ‌رو، رفتار بازار در برخی موارد نه بازتابی از ارزش واقعی دارایی، بلکه نتیجه‌ یک جریان اطلاع‌رسانی جهت‌دار است؛ جریانی که گاه منافع جمعی را فدای بازی کوتاه‌مدت گروهی محدود می‌کند.

از هیجان تا زیان

هیجان بخشی جدایی‌ناپذیر از رفتار انسانی در بازارهای مالی است اما زمانی که تصمیم‌های سرمایه‌گذاری بر پایه هیجان، شایعه یا پیروی از دیگران شکل می‌گیرد، احتمال تبدیل این هیجان به زیان، به ‌مراتب بیشتر می‌شود. تجربه بازارهای مالی- چه در ایران و چه در سایر کشورها- نشان داده که ورود شتاب‌زده، خروج دیرهنگام و تصمیم‌گیری بدون تحلیل، سه ضلع یک مثلث خطرناک در رفتارهای هیجانی هستند. در ادبیات مالی رفتاری، چنین الگوهایی تحت عنوان‌هایی چون رفتار گله‌ای (herding)، سوءگیری تاییدی (confirmation bias)  و ترس از جا ماندن (FOMO) بررسی می‌شوند. سرمایه‌گذاران خرد، به‌ ویژه تازه‌واردان، وقتی می‌بینند که یک سهم با استقبال گسترده مواجه شده، گمان می‌کنند اگر به آن نپیوندند، فرصتی بزرگ را از دست می‌دهند. این در حالی است که بسیاری از این تحرکات، صرفا بازتابی از موج‌سازی کوتاه‌مدت هستند. چنین روندهایی معمولا در دو مرحله زیان‌آفرین می‌شوند: اول، هنگام ورود در قیمت‌های بالا و دوم، هنگام تردید در خروج، با امید بازگشت. در نهایت، آنچه باقی می‌ماند، نه سود حاصل از سرمایه‌گذاری هدفمند، بلکه تجربه‌ای تلخ از اعتماد بی‌پایه به منابع غیررسمی و تحلیل‌های سطحی است. شاید بتوان گفت که هیجان در بازار، گرچه گریزناپذیر است اما وقتی بدون پشتوانه دانش و آگاهی هدایت شود، سرانجامی جز زیان نخواهد داشت.

بازار در کمند شایعه

شایعه برخلاف تحلیل، نه به عدد متکی است و نه به منطق. کافی‌ است با زمان‌بندی مناسب و زبانی تحریک‌آمیز منتشر شود تا تاثیرش را در بازار بگذارد. در بسیاری از بازارهای مالی، به‌ ویژه در شرایطی که سطح شفافیت پایین و میزان سواد مالی در میان عموم سرمایه‌گذاران محدود باشد، شایعه به محرکی قوی در تصمیم‌سازی سرمایه‌گذاران تبدیل می‌شود. از منظر نظریه‌های مالی رفتاری، شایعه را می‌توان ابزار برانگیختن سوءگیری‌های شناختی دانست. سرمایه‌گذار ممکن است صرفا به دلیل انتشار یک پیام، پستی در یک گروه بورسی یا تکرار یک جمله در چند کانال تلگرامی، تصمیمی بگیرد که هیچ پشتوانه تحلیلی ندارد. این تصمیم‌ها معمولا تحت تاثیر عواملی چون اثر تکرار (mere exposure effect)  یا خطای در دسترس بودن(availability bias)  هستند؛ یعنی چیزی که بیشتر شنیده می‌شود، واقعی‌تر به ‌نظر می‌رسد. در چنین فضایی، عدم شفافیت درباره منبع اطلاعات، نبود نظام رتبه‌بندی و اعتبارسنجی تحلیلگران و خلأ رسانه‌های آموزشی، همه به کارآمدی شایعه در شکل‌دهی انتظارات بازار کمک می‌کند. در مقابل، تقویت سواد مالی و رسانه‌ای، می‌تواند نقش شایعه را کمرنگ کند و تصمیم‌گیری‌ها را به مسیر عقلانی بازگرداند.

تحلیلگری در عصر هشتگ

در روزگاری که روایت‌ها در قالب توئیت، استوری و هشتگ شکل می‌گیرند، مفهوم تحلیل نیز دستخوش بازتعریف شده است. دیگر برای بسیاری از سرمایه‌گذاران، بررسی نسبت‌های مالی، تحلیل جریان وجوه نقد یا خواندن صورت‌های مالی، نخستین مرجع تصمیم‌سازی نیست بلکه هشتگی که ترند می‌شود یا پستی که چند هزار بار دیده شده، جای تحلیل سنتی را گرفته است. عصر هشتگ، عصر سرعت و سطح است. جایی که فضاهای اجتماعی با ارائه گزاره‌های ساده‌شده، گاه توانسته‌اند جای منابع تحلیلی رسمی را بگیرند. در این محیط، سرمایه‌گذار با انبوهی از داده‌های خام، اغلب بدون فیلتر یا اعتبارسنجی، مواجه می‌شود. تصمیم‌گیری بر پایه این محتوا، به‌ ویژه برای سرمایه‌گذاران کم‌تجربه، بیش از هر زمان دیگری مستعد خطاهای شناختی است. از نگاه مالی رفتاری، این وضعیت منطبق با مفاهیمی مانند اثر جمعی (social proof)  و اطمینان کاذب

(illusion of validity) است، یعنی بسیاری گمان می‌کنند چون اطلاعات بارها بازنشر شده یا توسط فردی شناخته‌شده مطرح شده، پس معتبر است. در حالی ‌که اعتبار تحلیل، نه در تعداد لایک و بازدید، بلکه در روش‌شناسی، داده‌محوری و بی‌طرفی آن نهفته است. تحلیلگری در عصر هشتگ، اگر به‌ درستی مدیریت نشود، نه‌تنها به تصمیم‌های سطحی منجر می‌شود، بلکه می‌تواند اعتماد عمومی به تحلیل حرفه‌ای را نیز تضعیف کند.

راه برون‌رفت، نه انکار رسانه‌های اجتماعی، بلکه افزایش سواد تحلیلی و تقویت نقش نهادهای تحلیلی شفاف در کنار آموزش مستمر سرمایه‌گذاران است.

وب گردی