بورس در دام نرخها

جهان صنعت – بازارهای بورس در دهههای اخیر دیگر تنها به دادههای واقعی مانند سود شرکتها، نرخ فروش یا حتی گزارشهای عملکرد اقتصادی واکنش نشان نمیدهند بلکه این روزها «انتظارات» نقش مهمتری ایفا میکنند. در قلب این انتظارات، تصمیمها و سیگنالهای بانکهای مرکزی قرار گرفتهاند. سیاستگذاران پولی با ابزاری چون نرخ بهره، عملیات بازار باز، کنترل کلامی و حتی تاخیر در اعلام سیاستهای خود نهفقط سیاست اقتصادی بلکه روان بازار را هدایت میکنند. در ظاهر هدف بانکهای مرکزی کنترل تورم، ثبات قیمتها و جلوگیری از رکود است اما در عمل، این نهادها بهمرور تبدیل به بازیگرانی شدهاند که با «بازی با ذهن» سرمایهگذاران، نوعی از دام رفتاری در بازارها ایجاد میکنند. واکنشهای افراطی یا بیدلیل بازار به یک جمله کوتاه از رییس بانک مرکزی آمریکا، یا واکنش زنجیرهای بازارهای نوظهور به تصمیمات سیاستی اروپا از نشانههای این تغییر بنیادین است. این گزارش به دنبال آن است که از این زاویه پنهان به ماجرا بنگرد: چطور بانکهای مرکزی با استفاده از ابزارهای غیراقتصادی، بازارها را درگیر یک بازی انتظاراتی کردهاند؟ آیا این فرآیند کنترل است یا دستکاری؟ و مهمتر از آن، سرمایهگذاران چگونه میتوانند در این میدان پیچیده، بین تحلیل واقعی و واکنش احساسی تمایز قائل شوند؟
وعدههای نرخ بهره و سراب رشد
در سالهای اخیر، نقش بانکهای مرکزی در هدایت بازارهای مالی بیش از هر زمان دیگری پررنگ شده است. نرخ بهره به یکی از مهمترین ابزارهای تاثیرگذار بر رفتار سرمایهگذاران، تخصیص منابع و قیمتگذاری داراییها بدل شده است. بانکهای مرکزی، به ویژه فدرالرزرو آمریکا و بانک مرکزی اروپا، از این ابزار برای مقابله با تورم، تحریک رشد اقتصادی و ایجاد ثبات مالی استفاده میکنند اما آنچه در عمل دیده میشود، گاه فاصلهای معنادار با اهداف اعلامی این نهادها دارد.
وقتی بانک مرکزی وعده تثبیت نرخ بهره یا کاهش آن را میدهد، بازارها با خوشبینی واکنش نشان میدهند؛ قیمت سهام رشد میکند، تقاضا برای داراییهای پرریسک افزایش مییابد و شاخصها صعودی میشوند اما این حرکتها اغلب بر پایهای از انتظارات ساخته میشود، نه واقعیتهای بنیادین. در چنین شرایطی، بازارها دچار نوعی «سراب رشد» میشوند. گمان میرود که روند بهبود در راه است اما دادههای اقتصادی هنوز آن را تایید نمیکنند.
از سوی دیگر تغییرات سیاستی ناگهانی یا بازنگری در مواضع پیشین بانکهای مرکزی میتواند روند بازارها را معکوس کند. سرمایهگذارانی که بر مبنای سیاستهای پولی تصمیم گرفتهاند، در مواجهه با چرخشهای پیشبینینشده، بهسرعت از بازار خارج میشوند و افت شاخصها را رقم میزنند.
در مجموع هرچند سیاستگذاری پولی ابزاری ضروری برای ثبات اقتصادی است، اتکای بیش از حد بازار به وعدههای نرخ بهره، خود به یکی از منابع ناپایداری بدل شده است. این پدیده «دام نرخ بهره» را شکل میدهد: جایی که بازارها بیشتر از اقتصاد واقعی، از سیاستگذاران خط میگیرند.
اثر روانی سیاست پولی بر بورس
نقش سیاست پولی در بازارهای مالی تنها به تغییر نرخ بهره یا تنظیم نقدینگی محدود نمیشود. آنچه بیش از هر چیز بازار را تحتتاثیر قرار میدهد، «سیگنال»های روانی است که از دل تصمیمها و سخنان بانکهای مرکزی بیرون میآید. این سیگنالها میتوانند فضای ذهنی سرمایهگذاران را بهکلی دگرگون کنند، بدون آنکه در کوتاهمدت، تغییری واقعی در متغیرهای اقتصادی رخ داده باشد.
نمونه بارز این پدیده را میتوان در واکنش بازارها به سخنرانیهای روسای بانکهای مرکزی دید. جملهای مبهم درباره «احتمال کاهش تورم» یا «لزوم صبر در تصمیمگیری» کافی است تا بازارهای سهام نوسانی چشمگیر را تجربه کنند. این واکنشها حاصل تفسیرهای روانی و انتظارات آتی است، نه لزوما تغییر در سودآوری شرکتها یا چشمانداز واقعی اقتصاد.
در بسیاری از مواقع، این انتظارات بیش از حد خوشبینانهاند. به ویژه در دورههایی که سیاست پولی انبساطی با رشد اقتصادی همراه نیست، بازارها وارد فاز حبابی میشوند. در واقع بورسها در مسیری قرار میگیرند که بیش از آنکه بازتابدهنده عملکرد شرکتها یا دادههای واقعی اقتصاد باشند، بازتابدهنده لحن و جهتگیری بانکهای مرکزیاند.
این شرایط، چالشهایی مهم برای سرمایهگذاران خرد ایجاد میکند چراکه تحلیل سنتی بر مبنای متغیرهای بنیادی، دیگر کافی نیست و برای موفقیت در بازار، باید دقتی دوچندان به پیامهای پنهان در سیاستگذاری پولی داشت.
در چنین فضایی «اثر روانی» سیاست پولی، گاه پررنگتر از خود سیاست میشود؛ اثری که ممکن است تا مدتی، واقعیات بازار را پشت پردهای از انتظارات نگه دارد.
نقشه پنهان بانکها برای مهار تورم
در ظاهر بانکهای مرکزی با ابزارهایی مشخص همچون افزایش نرخ بهره، عملیات بازار باز و کنترل نقدینگی برای مقابله با تورم وارد میدان میشوند اما در لایههای زیرین، سیاستهای آنها اغلب حامل پیامهایی پنهان و چندلایه است که نهتنها هدف کنترل تورم را دنبال میکند بلکه به طور ضمنی میتواند بر جریان سرمایه در بازارهای مالی نیز اثرگذار باشد. نرخ بهره بالا به طور کلاسیک با هدف کاهش تقاضا طراحی شده اما در عمل میتواند نقش یک سد روانی برای بازار سهام ایفا کند. زمانی که بازده بدون ریسک افزایش مییابد، سرمایهگذاران تمایل کمتری به پذیرش ریسک در بازار بورس دارند اما بانکهای مرکزی گاهی از این ابزار به عنوان سیگنالی استفاده میکنند تا بدون اقدام عملی فوری، صرفا انتظار بازار را مدیریت کنند. در برخی کشورها، بانکهای مرکزی حتی با تغییر زمانبندی اعلام سیاستها، بازارها را در وضعیت بلاتکلیف قرار میدهند تا حرکات شتابزده متوقف شود. در واقع، گاهی هدف نه کاهش فوری تورم بلکه کنترل رفتارهای تورمساز از طریق مدیریت روانی بازار است.بهعبارتی بانک مرکزی با استفاده از ابزارهای غیرمستقیم و سیگنالدهی هدفمند سعی دارد «تورم انتظاری» را مهار کند. این راهبرد هرچند در کوتاهمدت ممکن است موفق باشد اما اگر با اصلاحات ساختاری و واقعی همراه نشود، منجر به انباشت فشارها و جهشهای بعدی در بازار میشود. بازار سرمایه، به ویژه در اقتصادهایی با وابستگی بالا به تورم و نوسان ارزی به سرعت به این نشانهها واکنش نشان میدهد. در چنین شرایطی سرمایهگذاران باید بیش از گذشته به تحلیل سیاستهای پولی به عنوان ابزاری برای «راهبری ذهنی بازار» توجه کنند، نه فقط به عنوان سازوکار کنترل تورم.