اقتصاد کلان در مرز بیتصمیمی

جهانصنعت- اقتصاد خانواده، اقتصاد دولت و اقتصاد بنگاهها به مثابه اصلیترین نهادهای اقتصاد که روی هم اقتصاد کلان را شکل میدهند در ایران همین امروز با دشواریهایی دستبهگریبان شدهاند. زخمهای اقتصاد ایران در این سالها یکی پس از دیگری سر باز کردهاند اما هر زخم را با مرهمی ساده درمان کردهایم اما آن را کامل درمان نکردهایم تا روزی دیگر با قدرتی فزایندهتر دوباره سر باز کند. زخمهای بنیادینی که اکنون خون از تن اقتصاد ایران میریزند پرشمار و ژرف و گسترده شده است.
دولت که در ایران بازیگر اصلی اقتصاد به حساب میآید و اقتصاد سیاسی ایران را در چنگ میفشارد با چالشهای بزرگ که دستاورد دههها سیاستگذاری ناکارآمد است و از سال۱۳۹۰ و با تشدید تحریمها برشمارشان افزوده شده اکنون به نفسنفس زدن رسیده و دولت برای انجام امور روزمره نیز این کلاه آن کلاه کرده و با وصلهپینه کردن اقتصاد روزگار میگذراند. خانوادههای ایرانی که باید قلب تپنده اقتصاد باشند و با خرج کردن بخش مهم درآمد و نیز پسانداز بخشی دیگر از درآمدهای خود بخش تقاضا را از رکود بیرون آورند با بدترین دوره روبهرو شدهاند. روند فزاینده شمار خانوادههایی که هر روز به خط فقر نزدیک شده یا به زیر خط فقر میروند این مزیت را از اقتصاد کلان گرفته است.
بنگاهها که باید چرخ تولید را به حرکت درآورده و بخش واقعی اقتصاد را به رشدهای مناسب برسانند نیز به روزهای توقف نزدیک شدهاند. بنگاههای ایرانی توانایی رقابت با کالاهای وارداتی را از دست داده و حتی خانوادههای کمدرآمد نیز از پیرامون آنها دور شدهاند. رشد نزدیک به یک درصدی تولید صنعتی و نیز ناتراز شدن تجارت خارجی بدون لحاظ کردن صادرات نفت و نیز ناترازی انرژی که بخش تولید را به کما برده است این ادعا را به خوبی نمایش میدهد.
خطر دهشتناک
اگرچه درمان همه دردهای بنیادین اقتصاد کلان ایران به سادگی امکان ندارد و برای سپری کردن چالشهای بزرگ و رسیدن به جادهای که دیگر به بیراهه راه ندارد و گام نخست برای رسیدن به اقتصاد عادی است، باید کارهای بزرگی انجام شود. باید اقتصاد خانواده رونق بگیرد و نیز اقتصاد بنگاهها از خمودی و رخوت دور شوند و اقتصاد دولت باید به لحاظ ساختارها اصلاح شوند اما این همه کارهایی نیست که باید انجام شود. خطر دهشتناک اقتصاد ایران رسیدن به مرز بیتصمیمی است. اکنون با نگاهی دقیق به اقتصاد سیاسی میتوان فهمید دیگر کاری از نهادهای قدرت درون سرزمینی برای گذر از چالشها و ابربحرانها بر نمیآید. نهاد دولت، نهاد مجلس، نهاد قضایی و نهادهای بالادست اینها همه نیروی خود را به کار گرفتهاند تا اقتصاد به اینجا نرسد اما رسیده است. اقتصاد ایران در مرز بیتصمیمی ایستاده و توانایی برای دور شدن از این مرز خطرناک را از دست داده است.
بازدارنده خارجی
واقعیت این است که مقامهای سیاسی ایران به این نتیجه قطعی رسیدهاند که دلیل اصلی رسیدن به این نقطه بازدارندههای خارجی است. قدرت سیاسی همچنین به این نتیجه رسیده است که بدون برطرف کردن صخرهها و راهبندانهای بزرگی که از سوی سیاست خارجی و به ویژه تحریمها بر سرراه اقتصاد گذاشته شده نمیتوان این وضعیت را ادامه داد. به همین دلیل است که جمهوری اسلامی تن به گفتوگو با آمریکا داده است تا شاید بشود از مسیر دادن امتیازهایی به رفع تحریم رسید. کارنامه دولت سه ساله رییسی که از سوی همه نهادها پشتیبانی میشد نشان داد با استفاده از نیروهای داخلی نمیتوان از مرز بیتصمیمی در اقتصاد دور شد و ادامه این وضعیت یعنی دور خود چرخیدن و درجا زدن و عقبگرد.
راهبرد مبارزه سیاسی
سد و ترمز بزرگ دیگر در راه اقتصاد سیاسی کارآمد و برای عبور دادن اقتصاد ایران از تلهای که در آن گرفتار شده تغییر راهبرد مبارزه سیاسی در داخل نیروهای ایرانی است. مبارزه سیاسی در ایران برای به دست آوردن قدرت پس از دهه۷۰ به مرور به سویی رفت که شمار قابل اعتنایی از ایرانیان از مبارزه سیاسی برای رسیدن به دولت و مجلس و شورای شهر و روستا کنار کشیدند زیرا هزینه مبارزه سیاسی روندی طاقتفرسا به خود گرفت. سرند کردن باقیمانده مبارزان سیاسی درون سرزمین که هوادار حفظ نظام بوده و هستند نیز در اولویت قرار گرفت و به این ترتیب و با ریزتر شدن غربال در هر دوره عده کمتری از آن عبور کردند. در چنین وضعیتی بوده و هست که جامعه از نیروهایی که میتوانستند در بخشهای گوناگون راه را برای اقتصاد باز کنند خود را کنار کشیده و تنها یک طیف سیاسی در زمین بازی ماندهاند. فرجام کار این گروه نشان داده است کارآمدی ندارند و هرچه بیشتر بمانند روزگار بدتر خواهد شد.
عبور از ابرچالشها
حالا و در حالی که اقتصاد ایران به مرز بیتصمیمی رسیده است و توقف در این نقطه میتواند به فشارهای چند سویه به نهادهای اصلی اقتصاد منجر شود و آن را منفجر کند چه باید کرد؟
تجربه ماههای تازه سپریشده نشان میدهد نهادهای قدرت به این نتیجه رسیدهاند که باید در گفتوگو با آمریکا راه را برای عبوراز وضعیت فعلی باز کرد. حالا اما این گفتوگوها باوجود ادامه داشتن به جایی رسیده است که شاید متوقف شود. فعالان اقتصادی، اقتصاددانان و نیز سیاستورزان باور دارند نباید این گفتوگوها با این راهبرد یعنی مذاکره برای مذاکره در همین جا رها شود. جمهوری اسلامی نیک میداند باید امتیاز دهد و امتیاز بگیرد اما تفاوت ایران با آمریکا این است که آمریکا در نقطه صفر نایستاده است اما ایرانیان شوربختانه درنقطه ایست تصمیمگیری اقتصادی قرار دارند. ادامه نه جنگ، نه صلح که در دوران جو بایدن به سود ایران بود اکنون دیگر معلوم نیست به سود ایران باشد. اقتصاد ایران نیاز اساسی دارد بتواند گرههای کور تنیده شده بر دست و پایش را به ترتیب باز کند. جامعه ایرانی باید تصمیم بگیرد راه خود را از مسیر طی شده سالهای پیشین جدا کند یا اینکه در همین راه برود و هر روز به مرز بیتصمیمی مطلق نزدیک شود.
واقعیت تلخ این است که بیرون راندن آرام و پیوسته نیروهای دارای اندیشههای باز و سپردن اداره اقتصاد و سیاست به نیروهایی که با رانت به مقامهای اقتصادی و سیاسی رسیدهاند توانایی ایران را برای عبور از چاه ژرف بیتصمیمی و بد تصمیمی به طور فاحشی کاهش داده است.
عبور نکنیم چه میشود
تجربه دولتهایی مثل ونزوئلا نشان میدهد ماندن در بیتصمیمی راهبردی یا گرفتن تصمیمهای ناکارآمد و نیز افتادن در چاله رشدهای اندک و تورمهای بالا به ناتوانی ابدی در عبور از چاهها میرسد. تجربه دولت یونان نشان میدهد ناتوانی مالی در فراهم کردن منابع پایدار برای بودجه میتواند به آشوبهای اجتماعی منجر شده و فرار از ریاضتهای کوچک جایش را به ریاضتهای بزرگ دهد. تجربه ژاپن بزرگ نشان میدهد ماندن در تله رکود میتواند به از دست دادن جایگاه در نظام رتبهبندی جهانی و جلو زدن رقبا منجر شود.
تجربه این ماههای تازه سپریشده ایران نیز نشان میدهد اگر امروز نتوانیم تورم را مهار کنیم فردا دیر است. اگر امروز نشود رشد اقتصادی را به اندازه میانگین رشد کشورهای رقیب منطقه برسانیم باید منتظر باشیم از بازیگر درجه یک به بازیگر معمولی تبدیل شویم. ایرانیان را نمیتوان تا ابد در بیم و هراس نگه داشت.