از خاورمیانه تا کارائیب

محمدرضا ستاری
کدخبر: 592235

محمدرضا-ستاری

محمدرضا ستاری

در شرایطی اغلب تحلیلگران از احتمال حمله قریب‌الوقوع ایالات‌متحده به ونزوئلا و سرنگونی حکومت مادورو در این کشور صحبت‌ می‌کنند  که آمریکایی‌ها روز گذشته سومین کشتی حامل نفت در آب‌های سرزمینی ونزوئلا را هدف تعقیب قرار دادند. این اتفاق در حالی صورت گرفته که روز شنبه نیز ایالات‌متحده یک نفتکش که گفته می‌شود حامل نفت ونزوئلا به مقصد چین بوده را توقیف کرده است. در این میان مطابق با برآوردهای صورت گرفته در حدود ۷۰‌شناور حامل نفت در نزدیکی آب‌های ونزوئلا وجود دارند و حجم تخمینی نفت آنها نیز ۱۲میلیون بشکه برآورد می‌شود. در همین رابطه نکته حائز اهمیت این است که نفتکش‌هایی که اخیرا توقیف شده‌اند در لیست تحریم‌های ایالات‌متحده قرار ندارند در نتیجه می‌توان گفت که آمریکایی‌ها محاصره دریایی ونزوئلا را با رویکرد و تاکتیکی جدید دنبال کرده و دیگر در چارچوب مقررات فشار حداکثری سابق عمل نمی‌کنند. در واقع عملی که اکنون دولت ترامپ در کارائیب در قبال ونزوئلا انجام می‌دهد را می‌توان در راستای نظامی‌سازی تحریم‌ها تحلیل کرد؛ موضوعی که عینا در سال گذشته در قبال ایران نیز از سوی دولت ترامپ دنبال شد، یعنی همزمان با اتخاذ سیاست فشار حداکثری و تشدید تحریم‌ها، تهدید و نمایش قدرت نظامی نیز در دستور کار واشنگتن قرار گرفت و در نهایت به جنگ ۱۲روزه ختم شد. به همین دلیل است که وقایع مرتبط با ونزوئلا را نمی‌توان چیزی جدا از مسائل خاورمیانه به صورت عام و ایران به صورت خاص از منظر واشنگتن دانست.

برای این منظور تحلیل و بررسی راهبرد جدید امنیت ملی ایالات‌متحده در دولت ترامپ که چند هفته قبل منتشر شد بسیار حائزاهمیت است. مطابق با متن این سند، آمریکایی‌ها رسما اعلام کرده‌اند که اولویتشان تمرکز بر نیمکره غربی است. در نتیجه اعمال فشار بر ونزوئلا و همزمان شدن آن با روی کار آمدن دولت‌های همسو در شیلی و آرژانتین نشان می‌دهد که ایالات‌متحده قصد دارد در کوتاه‌مدت حیاط‌خلوت سنتی خود را دوباره احیا کرده و بازیگران غیر همسو را به ترتیب اولویتشان یا کنار بزند یا مجبور به همکاری کند.

در همین سند در مورد خاورمیانه نیز گفته شده که دیگر این منطقه در اولویت ایالات‌متحده قرار ندارد؛ امری که بسیاری از تحلیلگران به اشتباه تصور می‌کنند که منظور آمریکایی‌ها خروج یا نادیده گرفتن منطقه است در حالی که وقتی به روندها و فرآیندهای صورت گرفته در منطقه خاورمیانه به‌خصوص از سال گذشته به این‌سو دقت کنیم درمی‌یابیم که منظور واشنگتن نه رها کردن منطقه بلکه مدیریت آن به سبک و سیاقی جدید است.

در واقع به نظر می‌رسد که آمریکایی‌ها به‌خصوص در دولت دوم ترامپ در نظر دارند همانطور که در اروپا نیز نشان داده‌اند از تضمین‌کننده امنیت به تامین‌کننده خدمات امنیتی گذار کنند، یعنی با کمک به بازیگران همسو، راهبردی را دنبال کنند تا متحدان منطقه‌ای در چارچوب منافع مشترک با واشنگتن روندها و نظم مطلوب آنها را دنبال کرده و پیش ببرند. در همین راستا هرکدام از بازیگران باتوجه به تقسیم کاری که صورت گرفته در قبال پرداخت هزینه و دریافت امتیاز، کنش‌های مرتبط با خود را اتخاذ خواهند کرد بنابراین اگر این چارچوب تحلیلی را مدنظر قرار دهیم، می‌توان گفت که در قبال ایران، آمریکایی‌ها نشان داده‌اند که رژیم صهیونیستی را به عنوان نوعی پیمانکار در جهت نظامی‌سازی راهبرد فشار حداکثری به کار گرفته و با تل‌آویو در این جهت هماهنگ هستند.

در واقع جمع‌بندی راهبرد آمریکایی‌ها بر‌اساس تحلیل سند جدید امنیت ملی نشان می‌دهد که آنها در محیط پیرامونی اصلی یعنی قاره آمریکا مستقیم اقدام کرده و در سایر مناطق مهم و حیاتی با بهره‌گیری را متحدان به دنبال پیشبرد سیاست‌های خود هستند؛ امری که در نهایت از منظر واشنگتن باید به تثبیت نظم بین‌المللی بر‌اساس منافع آمریکا منجر شود و تنها مساله از نظر آنها زمان‌ و اولویت‌بندی نحوه مواجهه با بازیگران رقیب است.

وب گردی