نقش هنر در سلامت روان بررسی شد:

از ابزار تفریح تا روش درمانی علمی

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 539918
سلامت روان در عصر حاضر به دغدغه‌ای مهم تبدیل شده و هنر به عنوان ابزاری مؤثر در بهبود آن شناخته می‌شود.
از ابزار تفریح تا روش درمانی علمی

گروه فرهنگ و هنر– در جهانی که سرعت تحولات و فشارهای روانی به‌طور مداوم افزایش یافته، سلامت روان به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های فردی و اجتماعی بدل شده است. اضطراب، افسردگی، تنهایی، فرسودگی شغلی و اختلالات اضطرابی، هریک چالش‌هایی هستند که کیفیت زندگی انسان معاصر را تهدید می‌کنند. در این میان، هنر به‌عنوان یکی از قدیمی‌ترین ابزارهای بیان انسانی، نقشی کم‌نظیر در بهبود و حفظ سلامت روان ایفا می‌کند؛ ابزاری که برخلاف درمان‌های پزشکی متعارف، زبان بدن، احساس و تخیل را برای بازسازی روانی به ‌کار می‌گیرد. این گزارش تخصصی با هدف بررسی نقش هنر در سلامت روان، به تحلیل علمی، تجربیات بالینی و کاربردهای عملی هنرهای مختلف در بهبود کیفیت زندگی روانی افراد می‌پردازد. یکی از ویژگی‌های برجسته هنر در زمینه روان، توانایی آن در بیان احساساتی‌ است که از طریق زبان گفتاری یا نوشتاری قابل انتقال نیستند. ذهن انسان، به‌ویژه در هنگام تجربه‌ رنج‌های روانی، معمولا درگیر تنش‌هایی ا‌ست که واژه‌ها برای توصیف آنها ناکافی‌اند. هنر از جمله نقاشی، موسیقی، تئاتر، رقص، نوشتار خلاق و حتی هنرهای دستی، می‌تواند به‌عنوان رسانه‌ای برای تخلیه‌ هیجانی و درک درونیات فردی عمل کند. این زبان غیرکلامی، زمینه‌ساز کاهش فشار روانی و تنظیم احساسات می‌شود. مطالعات متعددی نشان داده‌اند که فعالیت‌های هنری، حتی در ساده‌ترین شکل خود، مانند رنگ‌آمیزی یا شنیدن موسیقی، تاثیر مستقیم بر فعالیت مغزی و ترشح هورمون‌های تنظیم‌کننده مانند سروتونین و دوپامین دارند. این فرآیندها، با فعال‌سازی سیستم پاداش در مغز، حس رضایت و آرامش را تقویت می‌کنند.
در حوزه‌ سلامت روان، «هنردرمانی» به‌عنوان یک شاخه‌ علمی و کاربردی شناخته شده است. این روش بر پایه استفاده از فعالیت‌های هنری برای شناسایی، بررسی و درمان اختلالات روانی بنا شده و توسط روان‌درمان‌گرهای آموزش‌دیده هدایت می‌شود. براساس مطالعات منتشرشده در مجلات، هنردرمانی در درمان اختلالاتی مانند اضطراب، (PTSD) اختلال استرس پس از سانحه، افسردگی و اختلالات خوردن، موفقیت قابل‌توجهی داشته است. به‌عنوان مثال، در یک مطالعه تجربی در سال۲۰۲۰ در دانشگاه‌ هاروارد، بیماران PTSD که تحت موسیقی‌درمانی قرار گرفته بودند، کاهش ۴۰درصدی در نشانه‌های اضطرابی را تجربه کردند. همچنین در یکی از کلینیک‌های روانشناسی کودک در تهران، پروژه‌ای برای استفاده از نقاشی‌درمانی در کودکان مبتلا به اضطراب اجتماعی انجام شد. کودکان طی جلساتی هفتگی، به ترسیم داستان‌ها، کابوس‌ها و آرزوهای‌شان پرداختند. تحلیل تصاویر توسط درمانگر، به شناسایی منشا اضطراب و کار روی آن کمک کرد. بعد از سه ماه، بیش از ۷۰درصد والدین کاهش رفتارهای اجتنابی و بهبود تعامل اجتماعی در کودکان را گزارش دادند. از سویی دیگر در خانه‌های سالمندان در شهر مشهد، پروژه‌ای با همکاری دانشکده هنر و روانشناسی راه‌اندازی شد که طی آن، سالمندان در جلسات موسیقی گروهی شرکت می‌کردند. آنها ضمن نواختن سازهای ساده و شنیدن موسیقی‌های خاطره‌انگیز، با یکدیگر تعامل اجتماعی پیدا کردند. نتایج، کاهش محسوس علائم افسردگی و بهبود عملکرد شناختی را نشان داد. از طرفی در یکی از NGOهای فعال در حوزه نوجوانان در معرض آسیب، کلاس‌های تئاتر با تمرکز بر بیان خود و بازی درمانی تشکیل شد. جوانانی که تجربه طرد اجتماعی، اعتیاد خانوادگی یا خشونت را در گذشته داشتند، با ایفای نقش شخصیت‌های مختلف، شروع به بازسازی عزت نفس و اعتماد به نفس خود کردند. برخی از آنها بعدها وارد تحصیلات آکادمیک در حوزه هنر شدند. در زمان بحران، هنر به‌عنوان یک واکنش انسانی و روانی قدرتمند پدیدار می‌شود. از نقاشی‌های کودکان پناهجو تا سرودهای اعتراضی در تظاهرات، هنر بستری برای حفظ هویت و روان در شرایط دشوار فراهم می‌کند. در بیمارستان‌ها نیز، پروژه‌هایی برای به‌کارگیری هنر در درمان بیماران مزمن شکل گرفته‌اند. دیوارهای نقاشی‌شده، موسیقی زنده در بخش‌های بستری، یا فعالیت‌های خلاقانه برای بیماران سرطانی، همگی نشان‌دهنده پذیرش نقش مکمل هنر در سلامت روان و جسم هستند.
در مجموع در عصری که بحران‌های روانی به یکی از بزرگ‌ترین تهدیدهای سلامت عمومی در جهان بدل شده‌اند، هنر دیگر یک انتخاب لوکس یا سرگرمی جانبی نیست بلکه به ابزاری حیاتی برای زیستن، زیبا زیستن و زنده ماندن در طوفان‌های درونی انسان تبدیل شده است. نگاه به هنر به عنوان یک «رویکرد درمانی»، نه‌تنها پاسخی به نیازهای روان‌شناختی فردی است بلکه گامی در جهت ساختن جوامعی سالم‌تر، همدل‌تر و متعادل‌تر خواهد بود. برخلاف داروهایی که اثرگذاری‌شان محدود به مکانیزم‌های زیستی است، هنر با ورود به لایه‌های نیمه‌هوشیار ذهن، فضایی برای تخلیه، بازسازی و ترمیم روان فراهم می‌کند. این ویژگی، آن را از سایر درمان‌ها متمایز می‌سازد. هنر با فرد نه از طریق دستور بلکه از طریق ارتباط همدلانه سخن می‌گوید؛ زبانی که نه می‌ترساند، نه تحمیل می‌کند بلکه دعوت به کشف خود است. از طرف دیگر، آنچه هنر را برای سلامت روان موثر می‌کند، همین طبیعت تعاملی، سیال و غیرخطی آن است.
درمان با هنر هیچ‌گاه یک مسیر مستقیم از «بیمار» به «درمان‌شده» نیست بلکه فرآیندی اکتشافی است که خود فرد در آن نقش فعال دارد. این امر، به فرد احساس کنترل، خلق و معنا می‌دهد؛ مولفه‌هایی که در میان بحران‌های روانی به‌شدت کمرنگ می‌شوند. هنر، خصوصا در دوران‌های بحران جمعی- از همه‌گیری کرونا گرفته تا جنگ، مهاجرت و بحران‌های اقتصادی- همواره نقش یک سپر روانی را ایفا کرده است. شعر، موسیقی و تصویر به افراد و جوامع امکان داده‌اند که در دل بحران، روایت‌های خود را شکل دهند، زخم‌ها را با واژه یا رنگ ترمیم کنند و از خشم یا اندوه، پُل‌هایی به‌سوی معنا بسازند. در حقیقت، هنر نه‌تنها فرد را نجات می‌دهد بلکه حافظ حافظه جمعی و پادزهر فراموشی و بی‌هویتی است. از منظر تخصصی نیز، نباید از نقش مکمل و حتی گاه مستقل هنر در برابر درمان‌های روان‌پزشکی چشم‌پوشی کرد. بسیاری از بیماران، به‌ویژه در فرهنگ‌هایی که هنوز نسبت‌به بیماری‌های روانی دچار برچسب‌زنی هستند، از پذیرش جلسات روان‌درمانی یا دارودرمانی امتناع می‌کنند. در چنین شرایطی، هنر به‌عنوان مسیری نرم و غیرمستقیم، می‌تواند همان تاثیر روان‌درمانی را بدون مقاومت روانی ایجاد کند. با این حال، در کنار همه مزایا، واقعیت آن است که استفاده ساختارمند از هنر در درمان روان هنوز با چالش‌هایی روبه‌رو است.
کمبود متخصصان هنردرمان‌گر، نبود جایگاه مشخص این رشته در نظام سلامت و فاصله چشمگیر میان آموزش‌های آکادمیک و نیازهای واقعی جامعه، بخشی از این موانع هستند. به همین دلیل، لازم است تا سیاستگذاران حوزه سلامت روان، دانشگاه‌ها، و نهادهای هنری دست به دست هم دهند تا چارچوبی علمی، در دسترس و استاندارد برای به‌کارگیری هنر در سلامت روان ایجاد کنند. در نهایت، شاید بتوان گفت اگر ذهن انسان همچون یک باغ پر از گل و خار است، هنر همان آب و نور و نوازشی‌ است که می‌تواند این باغ را زنده نگه دارد. زندگی بدون هنر، چیزی فراتر از فقر فرهنگی است؛ نوعی از بی‌صدایی روانی‌ است که انسان را از درون فرسوده می‌کند. پس هنر را جدی بگیریم، نه‌فقط برای زیبایی بلکه برای بقا.

وب گردی