آیا نفوذ خود در خویشتن ممکن است؟

پرهام نورافزا
کدخبر: 555067
فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی ایران این روزها بیشتر به موضوعاتی مانند خشونت و خلافکاری پرداخته‌اند که باعث کاهش جذب مخاطب و فرار آنها به سمت رسانه‌های خارجی شده است.
آیا نفوذ خود در خویشتن ممکن است؟

پرهام نورافزا– خشونت طلبی، توطئه‌گری، انتقام‌جویی، خلافکاری، مصیبت‌زدگی، درماندگی و‌… محور این روزهای فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی شده که همراه با خانواده، آنها را در سینما یا شبکه خانگی یا در شبکه‌های گوناگون رسانه ملی به نظاره می‌نشینیم. در چند سال اخیر تلویزیون با سوژه‌های ناب و قصه‌های داستانی که مخاطب را جذب و او را با قصه و داستان آن سریال همراه کند، فاصله گرفته و اساسا برای تهیه‌کنندگان آن به خواب و خیال تبدیل شده است چرا که با برخورد قهری که این سازمان با فیلمنامه‌نویسان و نویسندگان نام‌آشنا و توانمند انجام داده دیگر میلی برای همکاری با رسانه ملی باقی نگذاشته است و دیگر از آن دست سریال‌های تلویزیونی‌ای که به قول معروف خیابان خلوت کن بودند، خبری نیست.

از حق نگذریم در این سال‌ها چندین سریال پلیسی و ژانر هیجان‌آور همچون «گاندو»، «نوار زرد»، «گشت ویژه»، «آمین»، «ماتادور»، «خانه امن»، «۶۰ کیلومتر» و… با اینکه هرکدام نیز از دیگر شبکه‌های رسانه ملی بازپخش هم داشتند اما به‌گونه‌ای تم سریال‌های تلویزیونی را بر دوش کشیده و نگذاشته‌اند که مخاطب به کل دست از رسانه ملی بشوید و عطایش را به لغایش ببخشد و اینها همه نشأت‌گرفته از فقر داستان ناب و بکر و نداشتن سوژه و قصه‌های اصیل و استخوان‌دار است که باعث ریزش مخاطب از رسانه ملی و فرار آنها به‌سوی ماهواره‌های آن سوی آب و به‌خصوص فیلم و سریال‌های ترکی که مدام دم از جدایی، خیانت همسران، ارتباطات نامشروع و بی‌بندوباری اجتماعی که در آخر بنیان خانواده را سست و از دست رفته می‌پندارد، می‌کشد.

کافی است هنرمندان و نویسندگان خوش‌ذوق و خلاق – البته با سیر مراحل قانونی- نگاهی به پرونده‌های مفتوح و بایگانی‌شده، آگاهی‌ها، دادسراها یا پزشکی قانونی بزنند و با تورق زدن پرونده آنها سوژه‌های بکر و داستان‌های درامی را بیابند و براساس ایده گرفتن از آنها یا براساس واقعیت قلم‌فرسایی کنند و داستان‌ها و قصه‌های استخوان‌داری را از آنان در قالب فیلمنامه درآورند و سپس با کارگردانان سینما و تلویزیون فیلم‌ها و سریال‌های تماشاگر پسندی را تولید کنند.

اگر دهه‌های۷۰ و۸۰ را به یاد داشته باشید سریال‌هایی چون: «شلیک‌نهایی» محسن شاه‌محمدی، «پلیس جوان» سیروس مقدم، «کارآگاه علوی» حسن هدایت، «سرنخ» کیومرث پوراحمد، «خواب و بیدار» مهدی فخیم‌زاده، «کلانتر» محسن شاه‌محمدی، «حس سوم» مهدی فخیم‌زاده، سریال‌هایی بودند که با داشتن تم حادثه‌ای و هیجان‌آور پلیسی و با داستان‌های قوی و دنباله‌دار، مخاطبان را با هر سلیقه‌ای پای تلویزیون میخکوب می‌کردند؛ چنانکه هریک از این سریال‌ها اگر هفته‌ای یکبار از تلویزیون پخش می‌شد باز هم مخاطب را برای تماشای قسمت‌های بعدی آن ترغیب می‌کرد اما هر سال به‌دلیل فقدان سوژه و قصه ناب و عدم چنین سریال‌هایی باعث شد تا مخاطبان این رسانه ریزش چشمگیری داشته باشند و باعث شود صداوسیما از رسالت خطیر خود فاصله بگیرد. اگرچه رسانه ملی سعی کرده با داشتن برنامه‌های شاد و مفرح و همچنین مسابقه‌های تلویزیونی با وجود مجریان بازیگر و سلبریتی‌هایی همچون «خندوانه» رامبد جوان، «دورهمی» مهران مدیری، «عصر جدید» احسان علیخانی، «مسابقه بزرگ» محمدرضا گلزار، «مافیا»ی محمدرضا علیمردانی دوباره بتواند مخاطبان خود را به دست آورد ولی اینها هم افاقه نکرد و این ترفند هم نگرفت.

اینچنین شد که تلویزیون‌های فارسی‌زبان آن سوی آب به تلاش و تکاپو افتادند تا آن مخاطب از دست‌رفته رسانه ملی را به سوی خود جلب کنند و با برنامه‌های خود و اخبارهای جنجالی و بعضا فیلم‌ها و سریال‌های روز تا حدودی آنها را به آرمان‌های خود نزدیک کنند که البته تا حدودی هم موفق شدند. این وضعیت البته تنها مختص مجموعه‌های تلویزیونی نیست. نگاهی به فیلم‌های جشنواره فیلم فجر در چند دوره گذشته نیز نشان می‌دهد که برای کارگردانان ایرانی، اکنون درام کلا برمبنای «قتل» و «دسیسه» و «مواد مخدر» شکل می‌گیرد.

در نتیجه حتی کارگردانان توانمند سینما و تلویزیون ما هم به‌خصوص وقتی قرار است فیلمی در شبکه خانگی ساخته شود یا سریالی را برای تلویزیون کارگردانی کنند، یا به‌خاطر سفارش کارفرما و آنچه از آنها خواسته می‌شود، یا به‌دلیل ساده‌تر بودن کار، درام را حول یک یا چند قتل شکل می‌دهند. به‌‌خصوص در مجموعه‌های تلویزیونی و شبکه خانگی. از این رهگذر شخصیت‌های بد داستان را می‌توان  به‌شکل افراطی هم بسط داد تا به وجهه درام کار کمک شود. همچنین این نوع شکل‌دهی با این سوگیری انجام می‌شود که مثلا در قسمت پایانی کار که پخش برخی از آنها هم ممکن است مصادف با پایان ماه رمضان یا ایام ماه محرم قرارگیرد، شخصیت‌های بد داستان را متنبه کنیم تا بعد بتوانیم مدعی شویم معنویت را از این طریق تبلیغ و تشویق کرده‌ایم.

با این اوصاف، دو حالت بیشتر نمی‌توان متصور بود؛ نخست اینکه سینما و رسانه ملی راوی واقعیت هستند، آیا مردم کشور متمدن ما تا این حد خشونت‌طلب و خلافکار  هستند؟ این فرض که قطعا باطل است و می‌توان گفت چنین روایتگرانی، دست‌کم راویان صادقی نیستند. دوم اینکه آیا  تلویزیون و سینمای ایران مشوق مردم به قتل، دسیسه و انواع و اقسام خلافکاری ‌است. در این صورت می‌توان پرسید «نفوذ» دقیقا چه معنایی دارد؟ آیا نفوذ فرهنگی و اجتماعی دقیقا در پی یک فعل و انفعال فیزیکی یا عینی برآمده از خارج شکل می‌گیرد؟ یا نفوذ می‌تواند آن نتیجه‌ای باشد که الزاما براساس یک فعل و انفعال فیزیکی یا عینی برآمده از خارج شکل نگرفته است؟ آیا نفوذ خود در خویشتن ممکن است؟

وب گردی