گسست در بستر شفافیت
مصطفی آب روشن، جامعهشناس
ظهور سریع و همهجانبه شبکههای اجتماعی گرچه جهان را به لحاظ ارتباطی کوچک کرده اما پارادوکسهای عمیقی در ساختارهای اجتماعی جوامعی چون ایران به وجود آورده است. هسته مرکزی این دگرگونی فرسایش آرام اما پیوسته سرمایه اجتماعی و بهویژه اعتماد عمومی است. شبکههای اجتماعی با ایجاد یک دایره پیوندی بزرگ افراد را به سادگی به منابع اطلاعاتی و اشخاص دوردست متصل میکنند اما این پیوندها اغلب سطحی و ضعیف هستند و جایگزین مناسبی برای پیوندهای قوی و عمیق که در نهادهایی چون خانواده، محله و گروههای مرجع سنتی شکل میگرفتند، نیستند. در سطح کلان پدیده حباب فیلتر ایجاد میکند، افراد را در یک فضای اطلاعاتی همگن محصور کرده، توانایی درک دیدگاههای مخالف را کاهش داده و سوءظن نسبت به دیگری را تقویت میکند. نتیجه این است که شکاف میان گروههای اجتماعی عمیقتر میشود. هر گروه در دنیای مجازی خود، دیگری را دشمن یا ناآگاه میپندارد و این امر اعتماد نهادی به منابع رسمی، رسانهها و حتی نهادهای اجتماعی را تضعیف میکند. شبکهها با بزرگنمایی دائمی آسیبها، فسادها و شکستها بدون ارائه راهحلهای ساختاری نوعی بدبینی مزمن و آنومیک را به جامعه تزریق میکنند که در نهایت تمایل به مشارکت جمعی برای حل مشکلات را از بین میبرد. در واقع در این فضا هر فرد میآموزد که به جز دایره کوچک دوستان مجازی خود، به هیچکس دیگر اعتماد نکند و این گسست اعتماد سنگبنای جامعهپذیری و نظم اجتماعی را متزلزل میکند. از سوی دیگر افشای مداوم زندگی خصوصی و مقایسه خود با تصویر ایدهآل و فیلترشده دیگران در فضای مجازی به فرسایش اعتمادبهنفس فردی و افزایش حس نابرابری ادراکشده منجر میشود که زمینهساز خشم و بیتفاوتی اجتماعی است بنابراین ما شاهد یک انتقال در مرجعیت هستیم:
مرجعیت سنتی بر پایه تخصص، سابقه و نهاد جای خود را به مرجعیت لحظهای و احساسی برپایه دیده شدن، جنجال و ویروسی شدن میدهد و این خود یکی از مولفههای کاهش اعتماد به ساختارهای دیرپای جامعه است. ادامه فرسایش سرمایه اجتماعی در فضای مجازی پدیده جدیدی
به نام بیزاری اجتماعی را تقویت کرده که در جامعه ایران به شکل بیتفاوتی یا خشم پراکنده بروز میکند. در این وضعیت شبکههای اجتماعی به جای اینکه ابزاری برای تعامل سازنده باشند، تبدیل به میدانهایی برای تخلیه هیجانات منفی شدهاند. عدم شفافیت در نحوه انتشار اخبار و سرعت سرسامآور شایعات، قدرت رسانههای رسمی و روزنامهنگاری حرفهای را برای ایفای نقش دروازهبانی اطلاعات و ایجاد گفتمان عقلانی تضعیف کرده است. از منظر جامعهشناسی برای مقابله با این روند، بازنگری در ساختار تعاملات ضروری است. راهکار نخست، بازگشت به تقویت پیوندهای قوی محلی و نهادی است. این امر نیازمند ایجاد و حمایت از فضاهای عمومی و نهادهای مدنی مانند انجمنهای محله، گروههای ورزشی یا کانونهای فرهنگی است که افراد را وادار به تعامل چهره به چهره، بحث و درک متقابل میکنند. راهکار دوم، سواد رسانهای انتقادی است. آموزش عمومی باید بر این تمرکز کند که کاربران چگونه محتوا را تحلیل کنند نهتنها صرفا مصرفکننده منفعل آن باشند بلکه عاملیت خود را در تولید و توزیع محتوای مسوولانه و مبتنی بر واقعیت به کار گیرند. روزنامهنگاران و نهادهای خبری میتوانند با تمرکز بر ژورنالیسم راهکارمحور که به جای بزرگنمایی صرف مشکلات، به راهحلهای ممکن و نمونههای موفق در جامعه میپردازد، سطح امید و اعتماد به قابلیتهای درونی جامعه را افزایش دهند. در نهایت بازسازی اعتماد عمومی یک فرآیند دوطرفه است در حالی که مردم باید در فضای مجازی محتاطتر عمل کنند، نهادها و ساختارهای رسمی نیز باید با شفافیت بیشتر، مسوولیتپذیری بالاتر و پاسخگویی سریعتر، زمینه بازسازی اعتماد مخدوش شده را فراهم آورند چراکه در غیاب اعتماد هر نوع تلاش برای توسعه و همبستگی اجتماعی به سادگی در دریای بیاعتمادی شبکههای اجتماعی غرق خواهد شد.