کارزار خاکستری پوتین علیه ناتو

جهانصنعت – پهپادها بر فراز لهستان، جنگندههای میگ که از حریم هوایی استونی عبور میکنند، کابلهای مخابراتی که در اعماق دریای بالتیک آسیب دیدهاند، فرودگاههایی که با حملات سایبری و پرندههای کوچک فلج میشوند، انفجارها و ترورهای مشکوک و ارتش رباتهای مجازی که با انتشار انبوه تبلیغات انتخاباتی را مختل میکنند؛ هیچیک از اینها بهتنهایی دلیلی برای اعلام جنگ نیست اما در کنارهم چیزی تازه و خطرناک را شکل میدهند. اینکه ولادیمیر پوتین در حال پیشبرد یک کارزار منطقه خاکستری علیه ناتو است؛ تلاشی ارزان، انکارپذیر و حساب شده برای بیثبات کردن اروپا، بدون آنکه به آستانه یک جنگ آشکار برسد. بهطوری که فردریش مرتس، صدراعظم آلمان هفته گذشته به صراحت گفته ما در جنگ نیستیم اما دیگر در صلح هم قرار نداریم.
۳ هدف مهم پوتین
اکونومیست در ادامه گزارش خود آورده است: خسارتهای این اقدامات تاکنون جدی نبوده، پس هدف چیست؟ پوتین میداند که نمیتواند ناتو را در یک نبرد مستقیم شکست دهد اما هدف او فراتر از ایجاد مزاحمت است. او سه مقصود اصلی دارد. نخستین هدف او شکستن وحدت ناتو است. او میخواهد اروپاییها به یکدیگر و بهویژه به تعهد آمریکا به این اتحاد که در سال ۱۹۴۹ ایجاد شد، شک کنند. هدف او کاشتن این تردید است که ماده(۵) پیمان که حمله به یک عضو را حمله به همه میداند، قابل اتکا نیست و در نهایت آمریکا را بهطور کامل از اروپا جدا کند.
دومین هدف پوتین به اوکراین مربوط است. حمله تابستانی او شکست خورد، بنابراین میخواهد هزینه حمایت کشورهای اروپایی از ارتش اوکراین را بالا ببرد. بنابراین تمرکز حملات منطقه خاکستری بر کشورهایی بوده که از قویترین حامیان کییف بهشمار میروند. لهستان، استونی و دانمارک با پهپادها، اخلال در سامانه جیپیاس و خرابکاری مواجه شدند. آلمانیها شاهد حملات سایبری علیه شرکتهای دفاعی و لجستیکی خود بود. در مولداوی و رومانی نیز بهعنوان کشورهای خطمقدم، تلاشهایی برای مداخله در انتخابات صورت گرفت که در هر دو ناکام ماند و نشان داد که پوتین همیشه موفق نمیشود. بنابراین پیام او به رایدهندگان و سیاستمداران روشن است؛ اینکه بهجای فرستادن سلاح به اوکراین باید به فکر دلجویی از روسیه یا دفاع از خود باشید.
سومین هدف این کارزار عمیقتر و قدیمیتر است. پوتین از دموکراسیهای لیبرال کلاسیک نفرت دارد؛ این کشورها در عرصه اقتصادی بسیار موفقتر عمل کردهاند. آن هم در شرایطی که تولید ناخالص داخلی روسیه با وجود جمعیت دو برابری حتی از ایتالیا کمتر است. بنابراین هر چه بیشتر بتواند در غرب اختلاف و سردرگمی ایجاد کند، قدرتمندتر به نظر میرسد. همچنین هرچه بیشتر بتواند دولتهای میانهرو را بیاعتبار کند، به نفع پوپولیستهای ملیگرایی خواهد بود که مانند او به یک اروپای متحد مشکوک هستند.