«لاسلو کراسناهورکایی» به عنوان صدوهجدهمین برنده نوبل‌ادبیات معرفی شد:

نویسنده‌ای در نبض سکوت

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 562143
لاسلو کراسناهورکایی، نویسنده مجارستانی، به عنوان برنده نوبل ادبیات 2025 معرفی شد و به خاطر آثارش که در میان وحشت آخرالزمانی قدرت هنر را تأیید می‌کند، مورد ستایش قرار گرفت.
نویسنده‌ای در نبض سکوت

جهان صنعت– روز پنجشنبه آکادمی سوئدی نامی را بر زبان آورد که برای اهل ادبیات غریبه نیست اما برای بسیاری از مخاطبان عام شاید به اندازه‌ درخشش برخی نام‌های پرزرق‌وبرق آشنا نباشد: لاسلو کراسناهورکایی، نویسنده‌ ۷۱‌ساله‌ مجارستانی. مردی که قلمش جهان را از نو تفسیر می‌کند؛ جهانی در آستانه‌ فروپاشی اما سرشار از تمنای نجات از خلال هنر و تخیل. او صدوهجدهمین نویسنده‌ای است که تاج نوبل ادبیات را بر سر گذاشت؛ جایزه‌ای که امسال به گفته‌ آکادمی به خاطر «آثار تاثیرگذار و الهام‌بخش او که در میان وحشت آخرالزمانی قدرت هنر را دوباره تایید می‌کند» به او تعلق گرفت. در نگاه نخست شاید این گزاره کوتاه به‌ظاهر شاعرانه به نظر برسد اما در حقیقت خلاصه‌ای است از تمام فلسفه‌ ادبی کراسناهورکایی؛ نویسنده‌ای که در جهان ادبیات به «روایتگر آخرالزمانِ انسان» شهرت یافته است. نویسنده‌ای که حتی در میان ویرانی و پوچی هنوز از ایمان به معنا و رستگاری سخن می‌گوید هرچند به شکلی شکننده، تیره و مالیخولیایی.

از دیولا تا جهان؛ زاده سرزمین تضادها

لاسلو کراسناهورکایی در سال۱۹۵۴ در شهر کوچک دیولا در جنوب‌شرق مجارستان به دنیا آمد؛ منطقه‌ای که در آن زمان زیر سایه‌ نظام کمونیستی بود اما هنوز نشانه‌هایی از سنت‌های کهن اروپای مرکزی را در خود داشت. او در دانشگاه «سِگِد» ادبیات و حقوق خواند اما مسیر زندگی‌اش به‌سرعت از قانون به سوی آشوب کلمات چرخید. نخستین رمانش،«تانگوی شیطان» در سال۱۹۸۵ منتشر شد؛ اثری که به‌سرعت او را در محافل روشنفکری اروپای شرقی به شهرت رساند. این رمان با زبانی پیچیده و ریتمی کند زندگی گروهی از ساکنان روستایی در حال فروپاشی را روایت می‌کند؛ جامعه‌ای که گویی در انتظار معجزه‌ای است که هرگز نمی‌رسد. در پسِ این ویرانی اما نوعی طنز سیاه و نبوغ فلسفی نهفته است؛ طنزی که یادآور قلم گوگول و کابوس‌های کافکاست. نکته‌ جالب آنکه «تانگوی شیطان» بیش از سه‌دهه بعد در سال۲۰۱۳ جایزه‌ بهترین کتاب ترجمه‌شده به انگلیسی را از آن خود کرد؛ نشانه‌ای از ماندگاری آثار کراسناهورکایی در ذهن و ذائقه مخاطبان جهانی.

زبان به‌مثابه هزارتو؛ سبکی که نفس را می‌گیرد

کراسناهورکایی را نمی‌توان صرفا «نویسنده‌ای مدرن» دانست چراکه او فراتر از سبک‌ها حرکت می‌کند. منتقدان اغلب از او به عنوان نویسنده‌ای پساساختارگرا یاد می‌کنند اما این اصطلاح هم شاید برای توصیف قلمش کافی نباشد. جملات او به طرز خیره‌کننده‌ای بلند و پرپیچ‌وخم‌اند. جمله‌هایی که گاه در چند صفحه نفس می‌کشند و به‌ندرت نقطه می‌پذیرند اما در همین شتابِ بی‌وقفه نوعی موسیقی درونی نهفته است؛ نظمی پنهان در آشوب کلمات. سوزان سانتاگ، منتقد آمریکایی زمانی او را «استاد معاصر مجارستانیِ آخرالزمان» نامید. جمله‌ای که شاید بهترین توصیف برای آثار کراسناهورکایی باشد. زیرا او نه‌تنها صرفا از ویرانی سخن می‌گوید بلکه ویرانی را چون آیینی مقدس می‌نگرد؛ لحظه‌ای که در آن انسان در برابر حقیقت عریانِ هستی قرار می‌گیرد. از همین روست که هرچند آثارش تاریک و دشوارند اما در ژرفای خود حامل نوری‌اند؛ نوری لرزان و دور اما رهایی‌بخش.

از صفحه تا پرده؛ همکاری با بلا تار

شهرت جهانی کراسناهورکایی بیش از هر چیز مدیون همکاری او با کارگردان برجسته سینمای مجارستان، بِلا تار است. فیلم هفت‌ساعته «تانگوی شیطان»(۱۹۹۴) که بر اساس رمان او ساخته شد یکی از مهم‌ترین آثار سینمای هنری قرن‌بیستم به شمار می‌رود. تار همانند کراسناهورکایی به ریتم کند، قاب‌های سیاه‌وسفید و روایت‌های ضدقهرمانانه علاقه دارد. همکاری این دو هنرمند چنان عمیق بود که گویی ادبیات و سینما در جهان آنان به زبان مشترکی می‌رسند؛ زبانی از جنس سکوت، باران، خاک و اضطراب. پس از آن نیز فیلم «اندوه مقاومت»، اقتباسی از رمان دیگر کراسناهورکایی این پیوند را تثبیت کرد. در این فیلم ایده فروپاشی اجتماعی و ظهور خشونت توده‌ها با نگاهی شاعرانه و فلسفی به تصویر کشیده می‌شود؛ بازتابی از دغدغه همیشگی نویسنده درباره مرز میان نظم و آشوب.

مسافری در جغرافیای روح

کراسناهورکایی نه تنها در کلمات بلکه در زندگی شخصی نیز مسافری بی‌قرار است. او در سال‌۱۹۸۷ از مجارستان کمونیستی خارج شد و یک‌سال را در برلین غربی گذراند. پس از فروپاشی دیوار برلین سفرهایش گسترده‌تر شد: از اروپا تا شرق آسیا. مغولستان و چین برای او تنها مقصدهای جغرافیایی نبودند بلکه سرچشمه‌های الهام و تماشای معنویت شرقی بودند. در آثاری چون «زندانی اورگا» و «ویرانی و اندوه زیر آسمان‌ها» این تاثیر به‌وضوح دیده می‌شود. نویسنده در این آثار نگاه خود را از ویرانی انسان غربی به نوعی سکوت شرقی معطوف می‌کند. تلاشی برای درک جهان از چشم‌اندازی دیگر؛ جایی که خلأ و نه نشانه نابودی بلکه راهی به سوی درک است.

در جست‌وجوی معنا در جهانی بی‌معنا

در آثار کراسناهورکایی جهان همیشه در آستانه‌ پایان است اما برخلاف بسیاری از نویسندگان آخرالزمانی او از ویرانی برای ترساندن خواننده استفاده نمی‌کند بلکه از آن به ‌عنوان بستری برای تامل در معنای زندگی بهره می‌برد. شخصیت‌هایش اغلب در مرز جنون و شهود حرکت می‌کنند گویی می‌دانند که جهان از معنا تهی شده اما هنوز نمی‌توانند از جست‌وجوی آن دست بکشند. در رمان «جنگ و جنگ» قهرمان داستان در تلاشی وسواس‌گونه می‌کوشد متنی باستانی را در اینترنت منتشر کرده تا آن را از نابودی نجات دهد. در پسِ این روایت عجیب استعاره‌ای از خود نویسنده نهفته است: انسانی که با نوشتن می‌خواهد در جهانی بی‌ثبات نشانی از جاودانگی بر جای گذارد.

جوایز، افتخارات و جهانی شدن

پیش از نوبل کراسناهورکایی جوایز معتبری را از آن خود کرده بود. در سال۲۰۱۵ او برنده‌ جایزه‌ بین‌المللی من‌بوکر شد؛ جایزه‌ای که به نویسندگان برجسته غیرانگلیسی‌زبان تعلق می‌گیرد. چهارسال بعد در۲۰۱۹ رمان او جایزه ملی کتاب‌آمریکا برای ادبیات ترجمه‌شده را به دست آورد. این افتخارات جایگاه او را به عنوان یکی از چهره‌های کلیدی ادبیات جهان تثبیت کرد. نویسنده‌ای که با زبانی دشوار اما عمیقا انسانی با ذهن خواننده بازی می‌کند.

مقایسه با دیگر برندگان نوبل

سال‌گذشته نوبل ادبیات به هان کانگ، نویسنده‌ اهل کره‌جنوبی برای رمان «گیاهخوار» رسید؛ اثری که به بدن، سکوت و مقاومت در برابر خشونت می‌پرداخت. اگر قرار باشد میان او و کراسناهورکایی قیاسی صورت گیرد شاید بتوان گفت که نوبل در دوسال پیاپی از دو سوی جهان به نویسندگانی تعلق گرفته که هردو به نوعی در جست‌وجوی معنویت در دل ویرانی‌اند اما در حالی‌که آثار هان کانگ بیشتر بر سکوت و خلوت درونی تمرکز دارند، کراسناهورکایی در جهان بیرونی و در ستیز با آشوب اجتماعی به دنبال معنا می‌گردد؛ گویی جهانِ او میدان نبردی است میان نجات و نابودی.

واکنش‌ها و اهمیت انتخاب امسال

انتخاب کراسناهورکایی از سوی آکادمی سوئدی برای بسیاری از منتقدان نشانه‌ای از بازگشت نوبل به ادبیات فلسفی و چالش‌برانگیز بود. در دهه‌ گذشته گاهی انتخاب‌های آکادمی به سمت نویسندگان عامه‌پسندتر متمایل شده بود اما امسال نوبت به کسی رسید که مخاطب را وادار می‌کند نه فقط بخواند بلکه بیندیشد. روزنامه‌ گاردین در تحلیل خود نوشت: «کراسناهورکایی نویسنده‌ای است که ما را وادار می‌کند تا دوباره درباره خودِ خواندن فکر کنیم.» زیرا آثار او بیش از آنکه روایت باشند تجربه‌اند؛ تجربه‌ فرو رفتن در ذهن، اضطراب و زمان. او به ما یادآوری می‌کند که ادبیات هنوز می‌تواند سنگر اندیشه باشد؛ حتی در عصر سرعت و سطحی‌نگری.

میراث یک نویسنده‌‌ سخت‌خوان اما ضروری

خواندن کراسناهورکایی آسان نبوده اما درست به همین دلیل ضروری است. در جهانی که همه‌چیز به سرعت مصرف می‌شود او ما را وادار می‌کند که درنگ کنیم. هر جمله‌اش مانند جاده‌ای بی‌انتهاست که به هزار راه فرعی می‌رسد اما در پایان خواننده درمی‌یابد که این سرگردانی هدفمند است؛ تمرینی برای بازگشت به عمق. همان‌طور که یکی از منتقدان گفته است: «خواندن کراسناهورکایی مانند تماشای طوفان از درون است؛ نمی‌توان چشم برداشت و نمی‌توان فرار کرد.»

نویسنده‌ای در مسیر بی‌پایان

اکنون با دریافت نوبل ادبیات۲۰۲۵ جهان باردیگر به سوی مجارستان می‌نگرد؛ سرزمینی که پیشتر نویسندگان بزرگی چون ایمره کِرتِش را نیز به ادبیات جهان معرفی کرده است. در مورد کراسناهورکایی اما این جایزه تنها یک تقدیر نیست بلکه تاییدی است بر نیاز انسان امروز به تفکر، مکث و بازگشت به پرسش‌های بنیادین هستی. او در جهانی پر از فریاد از سکوت سخن می‌گوید. در جهانی پر از رنگ و نور مصنوعی از تاریکی اصیلِ درون می‌نویسد و شاید درست به همین دلیل است که صدای او آرام اما عمیق در میان هیاهوی زمانه شنیده می‌شود. در ماه‌دسامبر کراسناهورکایی مدال خود را در استکهلم دریافت خواهد کرد اما شاید مهم‌تر از مدال لحظه‌ای است که نام او برای همیشه در فهرست برندگان نوبل جاودانه می‌شود؛ جایی میان تاریخ و اسطوره. او از نسلی است که هنوز به نیروی زبان ایمان دارد؛ به این باور که کلمه می‌تواند جهان را نجات داده نجات داده هرچند جهان به ظاهر دیگر گوش نمی‌دهد.

وب گردی