نسل Z موزه را چگونه می‌بیند؟

گروه فرهنگ و گردشگری
کدخبر: 536172
نسل Z در ایران موزه‌ها را مکانی ساکت و بی‌روح می‌بیند و تجربه‌های موزه‌گردی‌شان اغلب محدود به بازدیدهای اجباری مدرسه است، در حالی که فناوری‌های نوین مانند واقعیت مجازی می‌تواند این فضا را برای آنها جذاب و تعاملی کند.
نسل Z موزه را چگونه می‌بیند؟

جهان صنعت_«در ترکیه یک موزه رفتم که با VR زندگی دوره عثمانی را نشان می‌داد. یک هدست گذاشتم، انگار خودم در آن خانه‌ها و بازارها راه می‌رفتم. خیلی واقعی و عجیب بود… تا حالا هیچ موزه‌ای اینقدر من را جذب نکرده بود.»

به گزارش ایسنا، روایت نسل Z از موزه متفاوت است. در دنیایی که تصویر و صدا حرف اول را می‌زند، موزه‌های ساکت و راکد، برای آنها جذابیتی ندارد. برای نسلی که با تصویر، ویدئو، صدا و تعامل رشد کرده، موزه‌ای که فقط ویترین با توضیح چندخطی دارد، مکانی کامل و هیجان‌انگیز برای تعامل و ادراک نیست. به مناسبت روز جهانی موزه و هفته میراث فرهنگی نگاهی داشتیم به تجربه‌های نسل Z از موزه‌گردی در ایران و نمونه‌هایی از موفقیت یا شکست در جلب توجه آنها.

تجربه‌ای که در ابتدای این گزارش اشاره شد، روایت یک جوان ۲۰‌ساله است، کسی که موزه را تجربه کرده اما نه در شهر خودش و نه حتی در ایران بلکه در کشوری دیگر و با روایتی دیگر. تجربه‌ای که نه‌فقط برایش زنده بوده بلکه همچنان در ذهنش باقی‌مانده است. وقتی از او می‌پرسیم «تا حالا در ایران موزه رفته‌ای؟» بدون هیجان ادامه می‌دهد: «بله، با اردوی مدرسه، یک موزه پر از مجسمه‌ها  و ابزارهای قدیمی بود، اصلا نمی‌دونستم چی هستند و باید از چند خط توضیح متوجه می‌شدیم که چه کاربردی داشتند.»

وقتی از نوجوان‌ها و جوان‌ها کمتر از ۲۱‌سال می‌پرسیم که آیا تا به حال به موزه رفته‌اند یا نه، خیلی‌ها جواب می‌دهند: «بله، ولی فقط با مدرسه!» و در ادامه معمولا خاطره‌ای نصفه و نیمه از یک بنای تاریخی یا مجموعه‌ای از اشیای قدیمی را به یاد می‌آورند. انگار موزه در ذهن آنها نه مکانی برای کشف و تجربه بلکه جایی دور از دنیای واقعی است، جایی پر از سکوت برای راه رفتن میان ویترین‌ها و تماشای آثاری که در پیوند با زندگی امروزشان نیست. در یک مجموعه گفت‌وگو با افراد بین ۱۵ تا ۲۰سال آنچه بیشتر از موزه روایت می‌شود، خاطره‌هایی مبهم است، با حسی منفعل از فضای موزه!

یک نوجوان ۱۷‌ساله می‌گوید: «موزه فرش رفته بودم، همه‌چیز ساکت و بی‌جان بود. نمی‌فهمیدم چرا باید اینها برایم مهم باشد.»

دختر دیگری که ۱۵‌سال دارد، خاطره‌ای از موزه میراث روستایی در گیلان تعریف می‌کند: «یادم هست باران می‌آمد، فقط دنبال بلال و آتیش بودیم. چیزی از خود موزه یادم نیست.»

برای برخی تجربه موزه کاملا به محیط فیزیکی خلاصه شده و هیچ‌گونه ارتباط انسانی یا داستانی با آن برقرار نشده است. یکی دیگر از بچه‌های این نسل، تجربه دیگری را روایت می‌کند: «یک شمشیر پشت شیشه بود که گفتند مال یک شاه قدیمی است. همین و تمام! نه توضیحی، نه راهنمایی دیگری.»

این پسر ۱۷‌ساله موزه را مانند کلاس تاریخ اما بدون معلم خوب توصیف می‌کند و می‌گوید: «در این کلاس یک عالمه چیز گذاشتند و هیچ توضیحی نداده‌اند.»

در کنار ضعف ساختار نمایش و روایت، نبود محتوای مرتبط با زندگی روزمره نسل جدید که ادراک کاملی را از محتوای موزه ایجاد نمی‌کند، هم یکی از چالش‌های جدی‌ است.

نکته مهم دیگری که در این مصاحبه‌ها تکرار شد، نقش خانواده است. خانواده بیشتر پاسخ‌دهنده‌ها اهل موزه نبودند. برایشان بازدید از موزه، جزو برنامه سفر خانوادگی نبوده. بعضی از آنها حتی نمی‌دانند در شهرشان چه موزه‌هایی وجود دارد.

وقتی از نسل جوان پرسیدیم چرا به موزه نمی‌روند، جواب‌ها ساده و تکراری بود: «چیزی در موزه نیست که به من ربط داشته باشد»، «فقط یک‌سری چیز پشت شیشه‌ است»، «هیچی در موزه حرکت ندارد، آدم حس می‌کند در مدرسه‌ است»، «نمی‌فهمم اینا چرا مهمند.»

آنچه از این پاسخ‌ها برمی‌آید نشان می‌دهد که موزه‌ها در روایت، در تعامل، در زبان و بیان، در انتخاب سوژه و در توجه به زیست نسل جدید، چندان موفق نبوده‌اند و تجربه‌ موزه برای برخی نوجوانان و جوانان، نه تجربه‌ای هیجان‌انگیز که ظاهرا نوعی اجبار بی‌ثمر شبیه

وب گردی