ناتوانیم اما نگوییم
در کشورهای دارای دموکراسی نهادینهشده علاقهمندان به فعالیتهای سیاسی از راه عضویت در حزبهای دارای شناسنامه و دارای سازمان آموزشی و نیز درسخواندن در رشتههای علوم سیاسی هنر سیاستورزی را میآموزند و با پشتسر گذاشتن پلههای پیشرفت در حزب و به دست آوردن مهارت برای سیاستورزی در سطح ملی آماده میشوند.
آنها میآموزند سیاست آمیختهای از زور، فریب و انعطاف است که هرکدام باید بهنگام در بازیها به کار گرفته شوند.
در ایران اما حزبی وجود ندارد و شهروندانی که میخواهند سیاستورزی کنند به هستههای قدرت نزدیک شده و با نشان دادن وفاداری به هسته قدرت خود را بالا میکشند.
این یک روند ساده برای سیاستمدار شدن در ایران است و صدها مدیر سیاسی در کشور بدون آموزش آکادمیک کافی در دانش سیاست و بدون اینکه کارآموزی کرده باشند در نهادهای سیاسی جای گرفته و به تناسب قدرتی که دارند نسخهپیچی میکنند. برخی از این سیاستورزان در حال حاضر منتقد جدی رییسجمهور هستند و هر حرف و سخن او را زیر ذرهبین برده و برایش تفسیری مینویسند یا میگویند.
بهطور مثال نویسندگان یک خبرگزاری حکومتی درباره اینکه رییسجمهور گفته است: «حرف نمیزنی؟ خب میخواهی چهکار کنی؟ میخواهی بجنگی؟ خب آمد و زد؛ الان برویم درست کنیم دوباره میآید میزند!» و به رییسجمهور نهیب زده است: «دشمنی که این جملات را میشنود، چه تصمیمی میگیرد و چه ذهنیتی از ایران در او ساخته میشود؟ مشخصا هیچ ذهنیتی غیر از «ضعف» ایران نمیتواند در او شکل بگیرد.»
واقعیت این است که جنگ ۱۲روزه نشان داد اطلاعات دشمن از درون نظام سیاسی بیشتر از چیزی است که تصور میکنیم و با این حرفهای رییس دولت چهاردهم چیز تازهای بر اطلاعات او اضافه نمیکند. داستان جمهوری اسلامی در شرایط حاضر داستانی نیست که با خواندن آن احساس خوبی به خواننده دست دهد بلکه به دلیل انباشت مشکلات و گره خوردن همهچیز به همدیگر ایرانیان احساس خوبی ندارند.
اینگونه که از چنین نوشتههایی میشود استنباط کرد این است که کشور تواناییهای فوقالعادهای در حال حاضر ندارد اما نباید این را بر زبان بیاوریم چون در بیرون از مرزها میفهمند ما ضعیفیم. اگر ناتوان باشیم و نگوییم همهچیز حل میشود یا اینکه باید به سوی توانمندی واقعی برویم. شوربختانه در مسیری درست قرار نگرفتهایم.