بررسی بحران ناترازی در گفت‌وگوی «جهان‌صنعت‌» با سعید شریعتی؛

ناترازی میراث ناکارآمدی دولت‌ها

علی فریدونی
کدخبر: 547067
سعید شریعتی بحران ناترازی پایدار ایران را ناشی از برداشت غیراقتصادی منابع، سیاست‌های غلط داخلی و انزوای دیپلماتیک کشور می‌داند.
ناترازی میراث ناکارآمدی دولت‌ها

علی فریدونی – پاسخگویی به پرسش‌های فراوانی که در بحث از روند توسعه کشور یا به بیان دقیق‌تر علت ناکام ماندن و پیش نرفتن این روند و ناپایداری همان اندک مسیری که پیموده‌ایم، بی‌تردید کار ساده‌ای نیست. به همین دلیل به سراغ سعید شریعتی، عضو ارشد حزب اتحاد ملت ایران رفتیم و از او که طی چند دهه‌ گذشته، علاوه‌بر آ‌نکه به‌عنوان یک کنشگر سیاسی فعالیت کرده، به‌عنوان روزنامه‌نگار و تحلیلگر سیاسی نیز درباره آنچه در کشور در ابعاد گوناگون رقم خورده، به بحث و داوری پرداخته، در ارتباط با «ناترازی» که بحث پرتکرار این روزهاست، طرح پرسش کردیم و آنچه در ادامه می‌خوانید، مشروح این گفت‌وگوی مطبوعاتی است.

 آقای شریعتی! همانطور که مستحضرید طی سال‌های گذشته، شاهد استفاده از اصطلاح «ناترازی» در حوزه‌های گوناگون هستیم، در واقع اگرچه در ابتدا از این تعبیر در بحث اقتصادی ازجمله در مباحث پولی- بانکی و بودجه‌ریزی یا در مباحث مرتبط با حوزه انرژی استفاده می‌شد اما چند سالی است که استفاده از این تعبیر عملا به حوزه‌های گوناگون سیاست داخلی و خارجی، اجتماعی و فرهنگی نیز تسری یافته و کارشناسان و البته مسوولان حوزه‌های گوناگون هر‌کدام به‌ نحوی از ناترازی در حوزه کاری خود ابراز نگرانی ‌می‌کنند، با این همه برای ورود به بحث، لطفا بفرمایید علت بروز این میزان ناترازی در همان حوزه‌های اصلی یعنی اقتصادی و انرژی را چه می‌دانید؟!

ریشه ناترازی‌ها در نوع استحصال و رژیم مصرف منابع کشور است. مساله این است که دست‌کم در دو دهه گذشته، به منطق «اقتصاد منابع» توجه نکرده‌ایم بلکه با یک رهیافت سیاسی، منابع را برداشت و مصرف کرده‌ایم. در حالی که هیچ‌یک از منابع ما لایزال نیست و امکان برداشت بی‌رویه از آن وجود ندارد. منابعی که اکنون مدنظر من بوده، منابع انرژی و آبی است  که در واقع پایه اصلی اقتصاد ایران را تشکیل می‌دهند. اما این واقعیت را نمی‌شود منکر شد که در سایر سطوح و بازارها هم این عدم تعادل و ناپایداری را ایجاد کرده‌ایم. در واقع برای اینکه دقیق‌تر بگویم، باید به این نکته اشاره کنم که بزرگ‌ترین دارنده منابع مشترک گاز و نفت در جهان هستیم ولی استحصال بی‌رویه از منابع همزمان با بی‌توجهی به صرفه اقتصادی مصرف این منابع و در عین حال عدم‌ سرمایه‌گذاری در توسعه زیرساخت‌های حوزه نفت و گاز باعث شده که مصرف انرژی در کشور فاصله بسیاری از میزان تولید بگیرد. اگر براساس بشکه نفت خام، میزان مصرف را در نظر بگبریم، امروز چیزی حدود ۱۱‌میلیون بشکه نفت خام انرژی نیاز داریم، در حالی که توان تولید نفت خام و گاز ما معادل ۹‌میلیون بشکه بوده و این یعنی در بخش انرژی که رکن اصلی اقتصاد ایران است، روزانه ۲‌میلیون بشکه نفت خام ناترازی داریم و جبران این ۲‌میلیون بشکه کسری با توجه به مجموع مشکلات اقتصادی کشور، به این راحتی امکان‌پذیر نیست. در واقع جبران این میزان کسری نیازمند آن است که بتوانیم در حوزه تولید، سرمایه‌گذاری‌های بسیار کلانی انجام دهیم. در دیگر بخش‌ها ازجمله آب نیز به ‌دلیل سیاست‌های غلط پیشین از دهه‌۹۰ خورشیدی ازجمله توسعه برداشت از منابع آبی، توسعه غلط کلانشهرها در بخش آب شرب و استحصال بی‌رویه از منابع آب زیرزمینی، گسترش کشاورزی و حفر چاه‌های عمیق و نیمه‌عمیق در کشور و نوع برداشت از سدها، این ناترازی شدید ایجاد شد. البته باید به خشکسالی و تغییر اقلیم نیز اشاره کرد. همه این اتفاقات به این دلیل رخ داد که اقتصاد منابع را فراموش کردیم و استحصال منابع را با نگاه سیاسی پیش بردیم.

 با توجه به آنچه در مقدمه سوال اول هم اشاره کردم، به نظر شما چرا با چنین وضعیتی مواجه شدیم و مشخصا چه اتفاقی افتاده که کشور اینچنین با این سطح از ناترازی در حوزه‌های گوناگون مواجه شده است؟

ببینید سال‌۸۴ که آقای خاتمی دولت را تحویل آقای احمدی‌نژاد داد و همچنین نخستین سال برنامه ۲۰‌ساله توسعه در کشور بود، شرایط به شکلی بود که از نظر منابع طبیعی برآورد می‌شد کشور می‌تواند سالانه ۸‌درصد رشد داشته باشد. این یک عدد خیالی نبود بلکه بر اساس واقعیت سال ۸۴ بود چراکه در سال ۸۴، در زمان پیک مصرف برق در تابستان، ۲۰‌هزار مگاوات مازاد تولید مصرف برق داشتیم و به کشورهای اطراف ازجمله عراق، آذربایجان و ترکیه برق صادر می‌کردیم. در زمان دولت آقای احمدی‌نژاد و مجلس هفتم، طرح تثبیت قیمت‌ها توسط مجلس تصویب شد و این مصوبه اقتصاد منابع کشور را به هم ریخت. وقتی محصولات به شکل اقتصادی و به قیمت تمام‌شده عرضه نشوند، در بلندمدت به چرخه تولید آسیب می‌زنند و امکان بازسازی و سرمایه‌گذاری از آن گرفته می‌شود.

رشد جمعیت نیز باعث افزایش مصرف و بیشتر شدن فاصله تولید و مصرف می‌شود، تا جایی که در حال حاضر ۲۰ تا ۳۰‌هزار مگاوات در زمان پیک مصرف کسری داریم، یعنی حدود ۳۰‌درصد نیاز کشور کسری داریم و این سیاست‌های غلطی است که دولت احمدی‌نژاد و مجلس هفتم پایه‌گذاری کردند. چنانکه به گفته آقای اوجی، وزیر نفت دولت آقای رییسی صرفا برای حفظ میزان تولید نفت کنونی و نجات چاه‌های موجود از مرگ، نیاز به ۲۴۰میلیارد دلار سرمایه‌گذاری داریم؛ این میزان یعنی بودجه کامل شش یا هفت سال کشور کل کشور را صرفا در حوزه نفت و گاز سرمایه‌گذاری کرده تا بتوانیم همین میزان تولید نفت را حفظ کنیم و چاه‌های نفت کنونی را نیز از نابودی نجات دهیم. این وضعیت به دلیل آن است که طی ۲۰‌سال گذشته هیچ سرمایه‌گذاری صورت نگرفته است.

 همزمان برخی کارشناسان با استناد به برخی احکام برنامه‌های توسعه از یک‌سو و با اشاره به اجرای بخش اندکی از احکام این اسناد توسعه، بخشی از ناپایداری روند توسعه در کشور را توضیح می‌دهند، به نظر شما کدام‌یک از برنامه‌های توسعه در دهه‌های اخیر باعث ایجاد یا تشدید ناترازی شده‌اند؟

اگر به شش برنامه توسعه پیشین که هم‌اکنون پایان یافته‌اند، مراجعه کنیم، به گواهی مرکز پژوهش‌های مجلس درصد موفقیت آنها زیر ۳۰‌درصد است، یعنی نظام برنامه‌ریزی و نظام اجرایی فاصله ۷۰‌درصدی دارند و مبتنی‌بر واقعیت نیستند. به عبارت دیگر، آنچه در عمل اجرا می‌شود، تناسبی با آنچه برنامه‌ریزی شده، ندارد و علت این است که حداقل حوزه اقتصاد با منطق اقتصادی اداره نمی‌شود بلکه با منطق سیاسی اداره می‌شود.

همانطور که گفتم طرح تثبیت قیمت‌ها با وجدان اقتصاد که همان «قیمت» باشد، می‌جنگد و تعادل را از بین می‌برد. اولین درس در اقتصاد این است که نقطه تعادل، جایی است که عرضه و تقاضا به هم می‌رسند و قیمت آنجا تعیین می‌شود، وقتی قیمت دستکاری ‌شود، نظام عرضه و تقاضا از تعادل خارج می‌شود و در نتیجه از عدالت خارج می‌شود؛ افرادی با شعار عدالت، نظم اقتصادی و به‌ویژه اقتصاد منابع را از تعادل خارج کردند و نفهمیدند که به جنگ قیمت رفتن یعنی نبرد و نزاع علیه تعادل و عدالت! امروز دچار این سرگشتگی هستیم که از کجا ضربه خورده‌ایم؟ آمریکا و رژیم صهیونیستی اکنون با ما وارد جنگ شدند اما در ۲۰‌سال گذشته، جنگ اصلی ما در حوزه اقتصاد بوده چراکه در واقع علیه اقتصاد وارد جنگ شدیم و به جنگ قیمت رفتیم و آنچه اکنون می‌بینیم نیز نتیجه طبیعی جنگی است که علیه اقتصاد به راه انداختیم.

همزمان به باور برخی از ناظران ما در سیاست خارجی نیز به‌دلیل پافشاری بر راهبرد «نگاه به شرق» با نوعی ناترازی مواجهیم، اولا نظرتان در این رابطه چیست و ثانیا این راهبرد خاص سیاست خارجی چه تاثیری در وضعیت ناترازی‌ها داشته است؟

متاسفانه باز هم باید به دوره آقای احمدی‌نژاد اشاره کنم؛ زمانی که تصویر و تابلوی اصلی سیاست خارجی ما، نابودی رژیم صهیونیستی و نفی هولوکاست بود. البته در حال حاضر کاری به درست یا غلط بودن آن سیاست ندارم اما ‌برداشت دنیا از رفتار، شعارها و برنامه‌ریزی‌های ما این بود که دنبال نابودی آنها هستیم و در نتیجه هزینه‌ای بر ما تحمیل کردند که توان پرداخت آن ‌را نداشتیم و ناترازی در سیاست خارجی نیز به وجود آمد. ضمن آنکه سیاست خارجی، ادامه سیاست داخلی است و اگر نتوانید استحکام و توان اقتصادی لازم در داخل کشور را ایجاد و فراهم کنید، طبیعتا در سیاست خارجی نیز نمی‌توانید هیچ شعاری را پیگیری کنید.

با تمامی این مباحث اما هم‌اکنون در نخستین سال فعالیت یک دولت جدید هستیم که از قضا بسیار هم بر این بحث «ناترازی» تاکید دارد، فکر می‌کنید دولت کنونی چگونه می‌تواند این بحران ناترازی را کنترل کند یا کاهش دهد؟

ببینید در حرف خیلی می‌توان ادعا کرد و برنامه ریخت، به‌عنوان مثال در موضوع برق دو راه داریم؛ یا جانب مصرف را کنترل کنیم یا جانب تولید را. در عین‌ حال باید واقع‌بین باشیم؛ وقتی ۳۰‌درصد ناترازی برق داریم، هرچقدر هم شعار کاهش مصرف و بهینه‌سازی و‌… بدهیم، تنها می‌توانیم انتظار داشته باشیم که ۱۰‌درصد از این ناترازی را جبران کنیم اما ۲۰‌درصد باقی‌مانده از جانب تولید است که دو ‌مانع بر سر راه اصلاح آن وجود دارد؛ یکی موانعی که بر سر راه فروش نفت وجود دارد و دیگری فرسودگی زیرساخت‌ها که سرمایه مورد نیاز برای آن نیز به حدی است که فقط دولت از پس آن بر می‌آید. حال آنکه دولت هم برای جذب سرمایه، در حال حاضر راهی جز فروش نفت ندارد که همین موضوع سرمنشا مشکلات بوده و واقعیت آن است که حل و فصل آن هم در توان دولت نیست، در نتیجه باید به ‌دنبال رفع موانعی باشیم که بر سر راه فروش نفت و جذب سرمایه‌گذاری خارجی وجود دارد که هر دو مورد نیز در گرو سیاست خارجی و تحریم‌هاست، پس باید مسیر برداشته شدن تحریم‌ها را طی کنیم و با دنیا به نقطه‌ای برسیم که بتوانیم از فروش نفت سرمایه جذب کنیم. راه دیگری نداریم، پس تنها راه برداشتن تحریم‌ها و خارج کردن کشور از انزواست و به هر طریق ممکن باید محقق شود. البته انتخاب آن بر عهده دولت است که نگاهش به شرق، غرب یا منطقه باشد البته مهم نیست اما واقعیت این است که ما منزوی و در محاصره هستیم و تفاوتی میان دولت پزشکیان، دولت پیشین یا بعدی نیست، این منطق ماست که باید تغییر کند.

وب گردی