مرگ آرام بافتهای تاریخی
نادر نینوایی- در دهههای اخیر روند تخریب و فرسایش بافتهای تاریخی در ایران با سرعتی نگرانکننده پیش رفته است. بسیاری از خانههای قاجاری و پهلوی در تهران، شیراز، تبریز و مشهد یا زیر تیغ نوسازی رفتهاند، یا در سکوت اداری پوسیدهاند. در مقابل شهرهایی چون فلورانس، پاریس یا استانبول نشان دادهاند که چگونه میتوان میان توسعه و حفاظت تعادل برقرار کرد. آنان فهمیدهاند که حفاظت از میراث نه مانعی برای پیشرفت بلکه موتور محرکهای برای توسعه پایدار، جذب گردشگر و تقویت احساس تعلق اجتماعی است.
تجربه جهانی نشان میدهد رویکردهای نوین مرمت دیگر محدود به حفظ کالبد نیستند بلکه تلاش دارند میان اقتصاد، فرهنگ و جامعه پیوند برقرار کنند. در کشورهایی مانند ایتالیا، فرانسه و ژاپن مرمت به معنای بازگرداندن حیات به شهر است نه صرفا رنگکردن دیوارهای قدیمی. در ایران اما هرچند تلاشهایی در این مسیر آغاز شده اما نبود برنامهریزی منسجم، کمبود بودجه، حمایت ناکافی از سرمایهگذاران بخشخصوصی و مهمتر از همه فقدان درک عمیق از جایگاه میراث فرهنگی در توسعه شهری موجب شده بخش قابلتوجهی از این سرمایههای ملی در خطر نابودی قرار گیرد. بازآفرینی هویت شهری بدون شناخت، حفاظت و احیای بافتهای تاریخی امکانپذیر نیست و اگر این درک در سیاستگذاریهای شهری و فرهنگی تقویت نشود، شهرهای آینده ایران ممکن است ظاهری مدرن داشته باشند اما بیروح و بیهویت خواهند بود و فرصت استفاده از ظرفیت میراث فرهنگی و بافتهای قدیمی را برای جذب گردشگر از دست خواهند داد.
چالشهای حفاظت و مرمت بافتهای تاریخی در کشور
در ایران مرمت و حفاظت از بناهای تاریخی هنوز درگیر چالشهای ساختاری، مالی و مدیریتی است. در همین رابطه محمدرضا نیکبخت، معمار و مرمتگر در گفتوگویی تاکید کرده است که وزارت میراث فرهنگی نه بودجه کافی دارد، نه قراردادهای اصولی منعقد میکند و نه از مشاوران متخصص در روند اجرا بهره میبرد. نتیجه چنین ساختاری مرمتهایی است که گاه بهجای حفظ، موجب تخریب آثار میشوند.
به گفته این مرمتگر، در بسیاری از پروژههای مرمتی، تصمیمگیریها بهدست افرادی سپرده میشود که نه تجربه میدانی دارند و نه شناختی از تاریخ معماری. نبود استانداردهای دقیق در عقد قراردادها و فقدان نظام نظارتی منسجم باعث شده تا پروژههای مرمت در ایران با سرنوشتهای متفاوت و گاه تلخ مواجه شوند. از مرمت گنبد «برج رسکت» مازندران بدون مطالعات تاریخی تا الحاق سازههای ناهماهنگ به خانههای قاجاری در شهرهای کویری، نمونههایی از این روند است. مرمت در ایران بیش از آنکه رویکردی بافتمحور داشته باشد، پروژهمحور است. هر بنا جدا از بستر تاریخی و فرهنگی خود بازسازی میشود و در نتیجه هویت کلی محلات تاریخی از بین میرود. بسیاری از خانهها به اقامتگاه یا رستوران سنتی تبدیل میشوند، بیآنکه درک عمیقی از اصالت و کارکرد تاریخیشان وجود داشته باشد. نبود بودجههای کافی نیز مزید بر علت است؛ بودجههایی که گاه کمتر از ۵۰میلیون تومان برای هر پروژه تعیین میشوند در حالی که تنها برای مطالعات مقدماتی کافی هستند. نیکبخت هشدار میدهد که اگر این روند ادامه یابد در کمتر از دو دهه حتی توان شناسایی بافت تاریخی تهران نیز از دست خواهد رفت. او بر این باور است که باید میان هنر و هویت توازن برقرار شود زیرا اگر بافت تاریخی به عرصه هنرنمایی فردی معماران بدل شود، شهرها به شهربازیهایی بیروح تبدیل خواهند شد. در زمینه حفاظت از بافتها و بناهای قدیمی نیز کارنامه کشور تعریفی ندارد. بافتهای تاریخی شهرهایی نظیر تهران، شیراز، کرمان، اصفهان و بسیاری دیگر از شهرها قربانی نگاه صرفا توسعهطلب شهری شدهاند و این وضعیت حفظ هویت شهرها را با مخاطرهای جدی مواجه کرده است.
تجربههای موفق جهانی در احیای میراث
برخلاف رویکردهای پراکنده در ایران، کشورهایی چون ایتالیا، فرانسه و اسپانیا با برنامهریزی دقیق و مشارکت بخشخصوصی توانستهاند میان حفظ هویت تاریخی و توسعه اقتصادی تعادل برقرار کنند. ایتالیا یکی از موفقترین نمونهها در این زمینه است؛ کشوری که باوجود بدهی مالی سنگین، از میراث خود بهعنوان سرمایهای فرهنگی و اقتصادی بهره میگیرد.
دولت ایتالیا با درک محدودیت بودجه عمومی، سیاستی خلاقانه اتخاذ کرده و آن واگذاری مرمت و بهرهبرداری از بناهای تاریخی به بخشخصوصی، تحت نظارت دقیق دولتی است. در این چارچوب شرکتهایی مانند «تادِس»، «بولگاری» و «فِندی» در بازسازی آثار شاخصی چون کولوسئوم و چندین قلعه و صومعه تاریخی سرمایهگذاری کردند. در یک مورد تنها شرکت تادس با ۳۰میلیون یورو در پروژه کولوسئوم مشارکت داشته است؛ طرحی که هم باعث میشود بخشخصوصی با مرمت بناهای تاریخی خود را دوستدار میراث فرهنگی نشان دهد و از این مسیر برای خود تبلیغ کند و هم زمینه نجات بافتها و بناهای تاریخی فراهم میآید. دولت ایتالیا در این طرح بیش از ۱۰۰بنای تاریخی ازجمله برجها و کلیساها را بهصورت رایگان اما مشروط به احیا و بهرهبرداری فرهنگی به شرکتهای واجد شرایط واگذار کرد. این اقدام نهتنها بار مالی دولت را کاهش داد بلکه موجی از سرمایهگذاری، اشتغالزایی و گردشگری فرهنگی را بهدنبال داشت. هرچند برخی منتقدان نگران تبدیل میراث تاریخی به ابزار تبلیغاتی شرکتهای لوکس بودند اما ساختار نظارتی دقیق دولت مانع از این شد که هویت فرهنگی بناها قربانی منافع تجاری شود. نتیجه این سیاست بازسازی صدها بنای تاریخی و افزایش چشمگیر گردشگران فرهنگی بود آن هم در شرایطی که اروپا با بحران مالی روبهرو بود. این مدل همکاری دولت و بخشخصوصی به الگویی الهامبخش برای کشورهای دیگر بدل شد و نشان داد که حفظ میراث تاریخی، نیازمند نگاه اقتصادی خلاق و در عین حال تعهد فرهنگی است.
مقایسه تطبیقی ایران و کشورهای توسعهیافته
تفاوت بنیادین میان ایران و کشورهای موفق در حفاظت از میراث فرهنگی در نوع نگاه به «ارزش» نهفته است. در ایران بناهای تاریخی اغلب بهعنوان داراییهای دولتی و هزینهزا دیده میشوند در حالی که در کشورهای توسعهیافته این بناها «سرمایههای زنده ملی» به شمار میروند.
در ایتالیا و فرانسه هر بنای تاریخی صرفا متعلق به دولت نیست بلکه بخشی از هویت جمعی شهروندان است. مردم احساس مسوولیت مشترکی نسبت به میراث فرهنگی دارند در حالی که در ایران فقدان آموزش عمومی و مشارکت اجتماعی موجب شده که حفاظت از میراث تنها وظیفهای اداری تلقی شود.
از منظر اقتصادی نیز کشورهای توسعهیافته توانستهاند میان حفاظت و بهرهبرداری توازن برقرار کنند. آنها به بناهای تاریخی نه بهعنوان هزینهای اضافی بلکه بهعنوان منبع اشتغال، گردشگری و برند ملی نگاه میکنند. در ایران هنوز باور عمومی و دولتی به این ظرفیت شکل نگرفته و پروژههای مرمت اغلب بدون پیوست اقتصادی اجرا میشوند.
نکته مهم دیگر، وجود قوانین حمایتی و ثبات مدیریتی در کشورهای موفق است. در ایتالیا هر پروژه مرمتی باید از مسیر مطالعات تاریخی، نظارت تخصصی و گزارشهای عمومی عبور کند در حالی که در ایران تغییر مدیران و تصمیمگیریهای سلیقهای مانع تداوم سیاستهای حفاظتی شده است.
در یک مقایسه کلان، کشورهای توسعهیافته با رویکردی مشارکتی از میراث فرهنگی بهعنوان محور بازآفرینی شهری استفاده میکنند در حالی که در ایران بافت تاریخی اغلب قربانی طرحهای عمرانی و منافع کوتاهمدت میشود.
ضرورت درک دوباره هویت شهری و مشارکت عمومی
میراث فرهنگی و بافتهای تاریخی نهتنها به گذشته تعلق دارند بلکه نقشه راه آینده هستند. شهرهایی که میراث خود را حفظ کردهاند در واقع توانستهاند به شهروندانشان حس تعلق، امنیت روانی و افتخار ملی بدهند. در جهانی که شهرها با سرعت به سوی یکدستی پیش میروند، تنها آنهایی ماندگار خواهند بود که ریشههای خود را بشناسند و از آن پاسداری کنند. در ایران بازآفرینی بافتهای تاریخی میتواند بهعنوان راهبردی چندبعدی برای توسعه شهری مطرح شود. این فرآیند علاوه بر حفظ هویت فرهنگی، به اشتغالزایی، جذب گردشگر، تقویت اقتصاد محلی و بازتوزیع عادلانه منابع منجر میشود. همانطور که تجربه ایتالیا نشان داد، احیای میراث فرهنگی زمانی موفق است که مردم در آن نقش داشته باشند، نه فقط دولتها.
مشارکت عمومی حلقه گمشده مرمت در ایران است. تا زمانی که مردم احساس نکنند این بناها به آنها تعلق دارند، حفاظت از میراث فرهنگی به امری مقطعی و شعاری محدود خواهد شد. لازم است نظام آموزشی، رسانهها و نهادهای فرهنگی، مفهوم میراث را از سطح نمادین به سطح تجربه روزمره ارتقا دهند.
از سوی دیگر جذب سرمایهگذاری بخشخصوصی با شفافیت، حمایت قانونی و نظارت حرفهای میتواند راه نجات بسیاری از بافتهای فرسوده و بناهای تاریخی باشد. این مسیر نهتنها هزینههای دولت را کاهش میدهد بلکه میراث را به بخشی از زندگی مدرن شهر بازمیگرداند.
