جهان صنعت از وضعیت محله‌های فرهنگی پایتخت گزارش می‌دهد:

مرثیه‌ای برای تهران

محمد تاج
کدخبر: 561134
وضعیت کنونی تهران نشان‌دهنده بحران هویت و تخریب بافت تاریخی شهر است که ناشی از بی‌توجهی مدیران شهری به سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی آن است.
مرثیه‌ای برای تهران

محمد تاج– اینجا همه‌چیز رنگ و بوی کهنگی دارد. بلوار دیگر جای نشستن و وقت گذراندن نیست. مثل زمانی که برای خوردن یک چای یا ورق زدن چند صفحه از کتابی تازه روی نیمکتی لم می‌دادی و گاه و بیگاه خیابان را دید می‌زدی.

حالا بوی نا و فاضلاب توی ذوقت می‌زند. موش‌هایی به بزرگی گربه رو‌به‌رویت رژه می‌روند و کارتن‌خواب‌های بی‌سرپناه با چند ساک کهنه و جول‌وپلاسی کِدِر روی سنگ‌فرش ترک برداشته چرت می‌زنند. نهری که قبلا آبی روان داشت و «آب کرج» صدایش می‌زدند حالا تبدیل به باریکه‌آبی ساکن و بوی‌ناک شده شبیه مرداب. در میانه این جوی چند سد فلزی و زنگ زده به کمک بنرهای به‌جامانده از تبلیغات شهرداری ساخته‌اند تا قدرت آب را کنترل کنند و منظره‌ای کریه‌تر بسازند از بلواری که روزی «کشاورز» نام داشت و حالا این نام برایش مایه عذاب است چون گذشته را به یادش می‌اندازد.

بلواری که در سال۱۳۳۶ ساخته شده و در آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌ امروز دیگر نشانی از گذشته ندارد. انگار گوشه‌ای از خاطره‌ای کهنه است که دیگر به یاد هیچکس نمی‌آید. امان و صد امان که این فقط سرنوشت بلوار کشاورز نیست بلکه روزگار شهری است بی‌جان. اگر چند دهه پیش برای از بین بردن پاتوق به اصطلاح روشنفکران و اهل هنر «خیابان لاله‌زار» را به لوسترفروشی‌های پر زرق و برق شوهر دادند و خاطره سینماها، سالن‌های تئاتر و کافه‌های پر دود را از بین بردند حالا چند سالی است که به جان مرکز شهر افتاده‌اند. اگر با ادبیات خودشان حرف بزنیم باید از اصطلاح فتح سنگر به سنگر استفاده کنیم.

هر میدان و محله‌ای که بویی از فرهنگ داشت را از بین برده‌اند؛ بی‌نظمی را گسترش دادند و نمادهای گذشته را با خاک یکسان کردند. آنچه در مقابلش علم کردند چیزی جز زشتی و سیاهی نیست. این نوشته را نه می‌توان گزارش نامگذاری کرد و نه یادداشت صدایش زد بلکه مرثیه‌ای است برای شهری که نفس‌هایش به شماره افتاده. تهران زیر سایه مدیرانی که انگار با زیبایی، نظم و تازه‌گی غریبه‌ هستند جان می‌دهد.

تئاتر شهر، بنایی در حصر بی‌سلیقگی

تئاتر شهر زمانی از بین رفت که مدیران وقت شهرداری تهران به هوای سبک کردن بار ترافیکی شهروندان را به زیرزمین فرستادند و خیابان را تمام و کمال اجاره دادند به ماشین‌ها. تئاتر شهر موقعی در خاطره تهران دفن شد که مدیران شهری جایی بهتر از محوطه این بنای فرهنگی برای برپا کردن ورودی عظیم مترو پیدا نکردند.

دیگر راه انداختن غرفه‌های بدبو و بدمنظره که چیزی جز زشتی نمی‌فروشند و هیچ‌وقت هم مشتری ندارند، هجوم دست‌فروش‌ها با اجناس بنجل و نخریدنی، محصور کردن ساختمان تئاتر شهر با ایرانت‌های بلند و رژه رفتن آدم‌هایی عجیب که کارشان ناامن کردن محیط برای شهروندان است میخی بر تابوت خاطره جمعی شهروندان تهرانی محسوب می‌شود. چهار راه ولیعصر و بنای تئاتر شهر دیگر نماد هنر و فرهنگ نیست بلکه بیشتر شبیه بازاری مکاره است که خریداری هم ندارد. سوال این است که این‌همه خرابی بدون برنامه‌ریزی و هدف قبلی به بار آمده و یا حاصل نقشه‌ای دقیق برای از بین بردن بارقه‌های امید و زیبایی در دل شهروندان است؟

زمانی مدیران شهرداری صحبت از به راه انداختن پیاده‌راه فرهنگی حدفاصل میدان انقلاب تا تالار وحدت می‌کردند. نه‌تنها این اتفاق نیفتاد بلکه آنچه بود هم در سایه بی‌ملاحظگی و بی‌سلیقگی از بین رفت.

میدان ولیعصر، غریبه با شهروندان

صحبت از خیابان ولیعصر و چنارهای رو به احتضارش حرفی کهنه است. اگر قرار بود در سالیان گذشته فکری به حال بلندترین خیابان ایران بکنند امروز شاهد این ‌همه خرابی و بلبشو نبودیم.

خیابانی که روزی نماد سرزندگی و حیات شهروندان تهرانی بود با تغییرهای گاه‌وبیگاه، قطع کردن مداوم درختان چنار صد ساله، تغییر معماری و فروش تراکم برای ساخت بناهای تازه و بی‌قواره شب‌ها سوت‌وکور و مرده ‌است. حالا قرار است درباره میدان ولیعصر صحبت کنیم. میدانی زیبا با آب‌نمای بزرگی میانش که باز هم به بهانه تاسیس مترو نابود شد. از کلمه نابود استفاده می‌کنم چون آنچه امروز از آن میدان قدیمی به جامانده نمادی از روحیه زیبایی‌شناسی و مدیریت شهری مسوولان است. میدان را تبدیل به سوراخ بزرگی کردند؛ عاری از ‌هویت. در چند ماه گذشته هم با کاشت تعدادی درخت نخل! بی‌توجه به پوشش گیاهی تهران و مرکز آن وصله نچسبی را به خیابان ولیعصر سنجاق کردند.

این انتخاب نامتعارف برای پوشش گیاهی و حتی نورپردازی‌های شلخته را بگذارید در کنار حساسیت مرحوم کریم ساعی برای انتخاب پوشش مناسب جهت احداث پارک ساعی. پوشش گیاهی که هم با آب‎وهوای تهران سازگار باشد و هم به زیبایی شهر کمک کند. یادگاری که امروز آغوشش برای کسانی که دلشان برای تهران می‌سوزد باز است.

محو میدان هفت‌تیر

میدان دیگری که سرنوشتی محتوم در میان میدان‌های شهر تهران دارد هفت‌تیر است. از هفت تیر دیگر چیزی باقی نمانده. حداقل در ۱۰ سال گذشته پنج، شش بار معماری این محدوده پر تردد را تغییر دادند و حالا وقت و بی‌وقت چادرهای ریز و درشتی گوشه خیابان علم می‌کنند. نه دیگر نشانی از میدان باقی مانده و نه دیگر معبر شهری به روال سابقش کار می‌کند. هویت یک شهر را محله‌های قدیمی و با اصل و نصبش می‌سازند. سال‌ها پیش به بهانه اصلاح بافت فرسوده منطقه۱۲ تهران را با خانه‌های تاریخی و معماری زیبایش زیر پنجه لودرها از بین بردند.

به اسم مرمت نمای ساختمان‌های به یادماندنی خیابان انقلاب را یک سره سفید کردند و معبری ساختند شبیه راهروهای بیمارستان! حالا نوبت به دیگر محله‌های مرکز شهر رسیده که زیر آوار بی‌سلیقگی دفن شوند.

ایرانشهر، خیابانی که بلعیده شد

یکی دیگر از معجزات مدیران شهرداری تهران تحمیل ترافیک به خیابان ایرانشهر بود. چند سال پیش بدون توضیح قبلی بخشی از خیابان را به بهانه احداث پیاده راه یا مسیر دوچرخه یا هرچیزی که خودشان برایش نامگذاری کرده‌اند بی‌قاعده و قواره تراشیدند.

حالا این خیابان که پاتوق کافه‌نشینی مرکزنشینان است شب تا صبح و صبح تا شب در میان هجمه ماشین‌ها و صدای بوق محو است.

غرفه، غرفه و بازهم غرفه

دیدن علم کردن داربست برای ساخت غرفه در خیابان‌ها و پارک‌ها تن و بدن شهروندان را می‌لرزاند. غرفه‌هایی که معلوم نیست براساس چه نیازسنجی انتخاب و ساخته می‌شوند. در سال‌های گذشته پارک هنرمندان، ضلع جنوبی و غربی پارک لاله، ورودی پارک ملت و همان‌طور که توضیح دادیم محوطه تئاتر شهر میزبان غرفه‌های فروش هیچ‌چیز است!

ایجاد محیطی برای کسب‌وکار شهروندان کار خوب و بجایی است. مخصوصا در زمانی که اوضاع اقتصادی روبه‌روز به وخامت می‌رود. اما باید محیطی را انتخاب کنند که چهره و تاریخچه‌اش به برپایی بازار بخورد یا نه؟

گویی آغاز ساخت غرفه در هر محله‌ای یعنی پایان هویت آنجا و وارد شدن به چرخه بی‌نظمی و تغییر ماهیت. در حالی که شهرداری به بنا کردن غرفه‌های سیار علاقه وافری دارد خیابان سی تیر را که با غرفه‌هایش تبدیل به معبری برای شب‌نشینی شهروندان تهرانی شده بود از بین برد! آن هم بدون هیچ توضیحی.

پز روشنفکری و ذهن خالی

آن روی سکه مدیران شهری تهران هم تعریفی ندارند. مثالش را می‌توان در مجسمه‌های بی‌قواره پارک ملت دید. شاید ۱۰سال پیش بود که به یک‌باره و بدون هیچ توضیحی راسته ورودی پارک ملت که مماس با خیابان ولیعصر است میزبان تعدادی مجسمه بتنی و سنگی عظیم‌الجثه شد.

مجسمه‌هایی بی‌قواره و سفید که هنوز که هنوز است توضیحی برای ول کردنشان در پارک ملت وجود ندارد. نمونه مشابه این مجسمه‌ها را در کناره اتوبان همت هم می‌توان دید. اگر مدیران شهرداری خیال کرده‌اند کاشت مجسمه آن هم به آن بزرگی نشانی از روشنفکری و توجه به هنر است کور خوانده‌اند.

این در حالی است که بعد از سریال دزدیدن مجسمه‌های برنزی پارک ملت و چند پارک دیگر هنوز تکلیف‌شان مشخص نیست و جای‌شان خالی.

بانی وضعیت امروز تهران کیست؟

در میان مدیران شهری تهران مهدی چمران بیشترین سابقه را دارد. رییس ۸۴ساله شورای‌شهر که بعد از چندبار بستری در بیمارستان و یک‌بار عارضه مغزی هنوز بر کرسی ریاست شورای‌شهر تهران تکیه زده و برنامه‌ای برای حل مشکلات پایتخت ندارد.

در تمام این سال‌ها هر وقت صحبت از ساخت برج و تخریب باغ شده مهدی چمران طرف برج‌سازها را گرفته و سعی کرده گلوی تهران را بچلاند.

در زمان مدیریت آقایان باغ‌های شمال شهر یک به یک تبدیل به مرکز خرید‌های بی‌قواره و برج‌های لاکچری شد تا آنچه امروز از شمران و شمیرانات باقی مانده خیابان‌های پر از ماشین و کوچه‌های پر از دود باشد. از مهدی چمران نام بردم چون خیال می‌کنم طیفی که او رهبری می‌کند و بر مدیریت پایتخت تحمیل کرده هرچند وقت یک‌بار با به اصطلاح شهرداری بی‌تجربه(مثال بارز آن زاکانی که بدون سابقه مدیریتی و کوچک‌ترین قرابتی با مدیریت شهری شهردار پایتخت ایران است) نسخه تهران را می‌پیچند و شهر را با مشکلات جدیدی مواجه می‌کنند. چمران و همفکرانش تهران را رو‌به‌ویرانی بردند. بعد از شخم زدن شمال شهر ساخت‌و‌ساز در اراضی عباس آباد و… حالا مرکز شهر را هدف گرفته‌اند. خیابان‌هایی که برای بسیاری از شهروندان تهرانی یادآور سال‌های خوش جوانی، عطر چای و قهوه، صف کشیدن برای دیدن فیلم‌های جدید جشنواره و خرید کتاب‌های تازه‌است. خاطره‌ای جمعی که دارد زیر سایه نامدیرتی و بی‌سلیقگی آقایان جان می‌دهد.

وب گردی