مذاکره؛ یک معادله با چند مجهول

محمدرضا ستاری
کدخبر: 534771

مذاکراتی که در طول یک‌ماه گذشته میان ایران و ایالات‌متحده آمریکا شکل گرفته و روز گذشته نیز چهارمین دوره آن برگزار شد، یک معادله مشخص دارد؛ اینکه دو طرف به طور طبیعی و براساس ماهیت هر نوع مذاکره‌ای خواهان رسیدن به نوعی توافق هستند. این معادله مشخص اما برای آنکه به نتیجه برسد با چند مجهول مهم و تاثیرگذار مواجه است که ترکیب پازل آنها نشان می‌دهد نمی‌توان چندان به یک توافق اساسی میان دو طرف امیدوار بود یا حداقل اینکه رسیدن به توافق موردنظر به خصوص برای ایران مسیر بسیار دشواری را پیش‌روی خود دارد.

برای بررسی مجهولات این مذاکرات چند نکته مهم لازم است که مدنظر قرار بگیرد؛ نخست اینکه پس از سه دور مذاکره، شاهد وقفه‌ای در دور چهارم آن بودیم در نتیجه به طور طبیعی دو طرف هر چقدر که به سمت جزئیات حرکت کنند، به طور قطع دامنه اختلاف‌نظرها میانشان بیشتر خواهد شد. مساله دوم این است که در طول دو هفته اخیر برخی مقامات ایالات‌متحده به صراحت به موضوع غنی‌سازی صفر در ایران اشاره کرده و حتی مارک روبیو علاوه‌بر عدم غنی‌سازی در داخل مدعی شده بود که ایران باید اجازه نظارت بر مراکز هسته‌ای و نظامی خود را نیز به آمریکا بدهد. این موضوع در کنار تهدیداتی که ترامپ و وزیر دفاع دولتش علیه ایران مطرح می‌کردند، به‌گفته برخی ناظران از جنبه تاکتیکی ماجرا تحلیل می‌شد یعنی اینکه آمریکایی‌ها دست بالا را می‌گیرند تا بتوانند به بخش قابل‌توجهی از خواسته‌های خود در توافق احتمالی با ایران برسند اما وقتی که دو روز قبل از مذاکرات یکشنبه یعنی جمعه گذشته، استیو ویتکاف صراحتا صحبت‌های وزیر خارجه آمریکا مبنی‌بر عدم غنی‌سازی را تکرار کرده و قبول نکردن آن از سمت تهران را به گزینه نظامی آمریکا حواله داد، دیگر موضوع تاکتیکی بودن درخواست‌های دولت ترامپ رنگ باخته و حالا باید گفت آمریکایی‌ها با یک پیش‌شرط مشخص وارد دور چهارم مذاکرات شده‌اند که از منظر ایران به عنوان خط قرمز اساسی تلقی می‌شود. در نتیجه اگر قرار باشد که همچنان این گزینه از سوی ایالات‌متحده در دستور کار باشد و در واقع استراتژی دولت ترامپ برای مذاکره با ایران را تشکیل دهد، به احتمال فراوان باید منتظر شکست مذاکرات باشیم یعنی ممکن است که بار دیگر گفت‌وگوها ادامه یافته و طرفین به واسطه هزینه‌های افکار عمومی تمایلی به ترک میز مذاکره نداشته باشند اما خروجی خاصی از رسیدن به یک توافق پایدار میان دو طرف را نمی‌توان متصور شد. مساله سوم این است که دولت ترامپ بارها اعلام کرده توافقی مانند برجام را نمی‌خواهد. این موضوع زمانی اهمیت می‌یابد که تندروهای جمهوریخواه در کنگره مانند تد کروز و تام کاتن هم اخیرا به دنبال طرحی هستند که هرگونه توافق احتمالی با ایران را در صورت عدم رضایت از آن به تصویب نرسانند.

در نتیجه در چنین شرایطی توافق احتمالی ایران با ترامپ بوده و مانند برجام، رییس‌جمهور بعدی می‌تواند به راحتی از آن خارج شود. موضوع چهارم این است که به‌طور مشخص برجام از زمان خروج ترامپ در سال۱۳۹۷ به یک توافق مرده تبدیل شده و تجربه هفت سال اخیر برای احیای آن نشان داده که دیگر نمی‌تواند دوباره به نقطه سر خط خود بازگردد در نتیجه در نبود یک توافق جامع که برخی اعضای دولت ترامپ می‌خواهند موضوع موشکی و منطقه‌ای را به آن اضافه کنند، دو طرف به سمت یک توافق نانوشته یا در بهترین حالت توافق موقت می‌روند؛ امری که در زمان دولت بایدن نیز وجود داشت و قاعدتا گره‌ای از مشکلات و خواسته‌های ایران مانند تحریم‌ها را باز نخواهد کرد. موضوع پنجم و بنیادین اما این است که هر مذاکره‌ای برای موفقیت‌آمیز بودن، نیاز به یک نقطه مشترک دارد تا به توافق ختم شود. در زبان تخصصی علم سیاست به این نقطه مشترک (Zone of possible agreement) ZOPA گفته می‌شود یعنی نقطه‌ای که دو طرف در آن، موضوع مشترک را پیدا کرده و ساختمان توافق نهایی را براساس آن پی‌ریزی می‌کنند. در همین رابطه در مذاکرات فعلی بررسی نحوه ورود هر یک از طرفین به مذاکره نشان می‌دهد که اساسا از نگاه یک ناظر بیرونی نقطه مشترک خاصی را نمی‌توان میان ایران و دولت ترامپ پیدا کرد در نتیجه روند آتی مذاکرات (اگر آنطور که به گفته عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران به دلیل پیش‌شرط‌های دولت ترامپ متوقف نشود)، به طور کلی برای رسیدن به یک نتیجه ملموس با دست‌اندازهای دشوار و چالش‌های بسیار زیادی همراه خواهد بود.

محمدرضا ستاری

سایت خوان