فرسایش سرمایه انسانی در صنایع‌دستی تهدیدی خاموش برای اقتصاد فرهنگ ایران

حجت‌اله مرادخانی
کدخبر: 565020

حجت‌اله-مرادخانی

حجت‌اله مرادخانی، پژوهشگر صنایع‌دستی و مدرس دانشگاه

در میان انبوه چالش‌های پیش‌روی صنایع‌دستی ایران، یکی از بنیادی‌ترین اما مغفول‌ترین آنها فرسایش سرمایه انسانی این حوزه است؛ فرسایشی تدریجی که در نتیجه‌ تصمیمات هیجانی، رویدادهای نمایشی و مدیریت‌های سلیقه‌ای در سال‌های اخیر عملا توان خلاق و اجرایی صنایع‌دستی کشور را تحلیل برده است. این آسیب نه‌فقط در میان هنرمندان و تولیدکنندگان بخش‌خصوصی بلکه در بدنه کارشناسی و مدیریتی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی نیز به‌وضوح دیده می‌شود؛ بدنه‌ای که در واقع باید ستون فکری و تخصصی توسعه این حوزه باشد اما امروز در سایه بی‌توجهی مدیریتی، به انزوا و دلزدگی کشانده شده است. در جهان امروز سرمایه انسانی (Human Capital) مهم‌ترین منبع رقابت‌پذیری ملت‌ها و سازمان‌ها محسوب می‌شود. براساس دیدگاه پیتر دراکر، سرمایه انسانی مجموعه‌ای از مهارت‌ها، دانش، تجربه و انگیزه‌های درونی افراد است که می‌تواند ارزش اقتصادی و اجتماعی خلق کند. از این منظر هیچ حوزه‌ای مانند صنایع‌دستی بدون نیروی انسانی توانمند، متخصص و باانگیزه نمی‌تواند در مسیر پایداری و نوآوری حرکت کند. با وجود این در ساختار اداری متولی صنایع‌دستی کشور، سرمایه انسانی عملا در پایین‌ترین سطح توجه قرار گرفته است. تصمیمات غیرکارشناسی، رویدادهای نمادین و پروژه‌های کوتاه‌مدت که بیشتر به قصد «نمایش عملکرد» برگزار می‌شوند تا تحقق توسعه واقعی موجب شده‌اند نیروی انسانی متخصص یا کنار گذاشته شود یا دچار فرسایش روانی و حرفه‌ای گردد. کارشناسان خبره‌ استانی و ملی که روزگاری پشتوانه فکری برنامه‌ها بودند، اکنون یا در انزوای سازمانی به‌سر می‌برند یا عطای کار را به لقایش بخشیده‌اند. از سوی دیگر تولیدکنندگان و هنرمندان بخش‌خصوصی که باید موتور خلاق این حوزه باشند با مشاهده‌ بی‌ثباتی تصمیمات و نبود حمایت موثر انگیزه‌ خود را از دست داده‌اند. پیتر دراکر در کتاب چالش‌های مدیریت در سده۲۱ می‌نویسد:

«در قرن بیستم، ارزشمندترین دارایی هر شرکت، تجهیزات فیزیکی آن بود اما در قرن بیست‌ویکم، ارزشمندترین دارایی هر نهاد، دانش و توان علمی کارکنان آن است.» این گزاره امروز در بسیاری از کشورها به سیاست عملی تبدیل شده است. اقتصادهای خلاق موفق مانند کره‌جنوبی، ژاپن و حتی برخی کشورهای منطقه خاورمیانه، بخش قابل‌توجهی از سرمایه‌گذاری‌های خود را صرف توانمندسازی منابع انسانی صنایع فرهنگی و خلاق کرده‌اند زیرا دریافته‌اند که رقابت جهانی در قرن جدید نه بر سر منابع طبیعی یا فناوری بلکه بر سر «ظرفیت‌های انسانی خلاق» است. اما در ایران در حالی که صنایع‌دستی می‌تواند یکی از ستون‌های مهم اقتصاد خلاق ملی باشد، همچنان درگیر چرخه‌ معیوب «نمایش مدیریتی» است. اجرای طرح‌هایی بدون پشتوانه کارشناسی، برگزاری همایش‌ها و جشنواره‌هایی که دستاورد ملموس ندارند، و تمرکز بر اعداد و آمار ظاهری به‌جای عمق‌بخشی به دانش و مهارت نیروی انسانی، عملا فرصت‌های رشد این حوزه را می‌سوزاند. نتیجه آن است که کارشناسان و هنرمندان، احساس بی‌اثر بودن می‌کنند و حلقه انتقال تجربه میان نسل‌ها گسسته می‌شود. نکته نگران‌کننده‌تر این است که این فرسایش تدریجی و خاموش، در هیچ گزارش رسمی، آسیب‌شناسی جدی یا بازخواست مدیریتی بازتاب نمی‌یابد در حالی که از منظر توسعه سازمانی، تحلیل سرمایه انسانی یکی از شاخص‌های کلیدی ارزیابی عملکرد نهادهاست. بی‌توجهی به این مساله همانند موریانه‌ای خاموش، پایه‌های خلاقیت و پویایی را در سازمان می‌خورد، بی‌آنکه نشانه‌ای بیرونی بلافاصله آشکار شود. اکنون زمان آن رسیده که بازنگری جدی در نگاه مدیریتی به صنایع‌دستی صورت گیرد. توسعه این حوزه صرفا با تزریق بودجه یا برگزاری جشنواره ممکن نیست بلکه با احیای سرمایه انسانی در سطوح مختلف، از کارشناسان ستادی تا هنرمندان روستایی معنا پیدا می‌کند. بازآموزی نیروهای تخصصی، ایجاد مسیر ارتقا و انگیزه شغلی، مشارکت دادن کارشناسان در تصمیم‌سازی و بازتعریف رابطه‌ دولت با بخش‌خصوصی خلاق از پیش‌شرط‌های احیای این سرمایه‌ بی‌بدیل است. صنایع‌دستی ایران میراث ‌هزاران سال تجربه، ذوق و دانش مردمی است اما این میراث تنها در صورتی می‌تواند زنده بماند که حاملانش، یعنی سرمایه‌های انسانی‌اش، مورد احترام، حمایت و سرمایه‌گذاری واقعی قرار گیرند. در غیر این صورت، هر اندازه نمایش مدیریتی باشکوه‌تر شود، زیربنای انسانی این حوزه تهی‌تر خواهد شد و این خطری است که نه فقط برای صنایع‌دستی بلکه به طور جدی آینده اقتصاد فرهنگ ایران را تهدید می‌کند.

وب گردی