ضرورت تغییر دکترین و پارادایمهای کلان

علی فریدونی- دور تازه مذاکرات ایران و سه کشور اروپایی عضو برجام از ساعت ۱۷ روز سهشنبه بهوقت تهران در شهر ژنو برگزار شد؛ مذاکراتی که بنابر اعلام منابع آگاه با تمرکز بر مسائل هستهای و قطعنامه۲۲۳۱ و رفع تحریمها در سطح معاونان وزیران خارجه انجام شد و بر این اساس مجید تختروانچی و کاظم غریبآبادی از طرف ایران با همتایانشان از سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان دیدار کردند؛مذاکراتی که بهویژه باتوجه به آنکه کمتر از یک هفته پیش از ۹شهریورماه یعنی موعد ضربالاجل تروئیکای اروپایی برای فعالسازی مکانیسم ماشه برگزار شده، از اهمیتی ویژه برخوردار است. هرچند همین زمان اندک باعث شده بسیاری از ناظران این مذاکرات در ژنو را فاقد توانایی اثرگذاری بر وضعیت پرتنش در روابط تهران و جامعه جهانی ارزیابی کنند. از دیگرسو اما بهفاصله تنها چند ساعت پیش از آغاز مذاکرات ژنو، اسماعیل بقائی در جریان نشست مطبوعاتی صبح دیروز خود از تلاش دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی برای تدوین برنامهای تازه بهمنظور تعیین نحوه کار با آژانس بینالمللی انرژی اتمی خبر داده است. مجموعه این تحولات ما را بر آن داشت تا بهسراغ مهدی مطهرنیا برویم و از این تحلیلگر برجسته علوم سیاسی و روابط بینالملل که بهویژه بر آیندهپژوهی در این حوزه تمرکز دارد، درباره آخرین وضعیت پرونده هستهای ایران و شرایطی که احتمالا در انتظار ایران و ایرانیان است، طرح پرسش کنیم.
چند روزی بیشتر تا فرارسیدن ضربالاجل تروئیکای اروپا برای فعالسازی مکانیسم ماشه باقی نمانده؛ باتوجه به رویدادهای این چند ماه گذشته و تاکید چهرههای سیاسی در سطوح مختلف بر لزوم ازسرگیری مذاکرات هستهای، لطفا بفرمایید شرایط کنونی را چطور توصیف و تحلیل میکنید؟
آنچه درخصوص بافت کنونی وجود دارد، نمایانگر ایجاد فضایی است که در آن جمهوری اسلامی درگیر نوعی جنگ آیینی است. از آغاز دهه جاری به خوبی مشخص بود که تلاشهای موجود حول محور پرونده هستهای جمهوری اسلامی متوجه ایجاد فضایی است که ایران را به نقطه صفر ارّه دو سر میرساند! به یاد دارم در یک یادداشت شفاهی در روزنامه جهانصنعت که اگر درست در خاطرم باشد در سال۱۴۰۰ منتشر شد، این نکته را بیان کردم که نقطه صفرِ ارّه دو سر نزدیک است؛ شرایطی که وقتی حاکم شود، ایران نه راه پیش و نه پس داشته باشد.
اکنون باید بپذیریم که برجام گذشت و همانطور که از سالها پیش مشخص بود و کسی حاضر نبود به آن اعتراف کند، اکنون ایران پس از واقعه ۷ اکتبر وارد جنگ گسترده با سایهها شده است؛ جنگی که در واقع پس از مطرح شدن پرونده هستهای ایران در آغاز دهه ۸۰ هجری شمسی کلید خورد و در سال ۸۲ (مهرماه ۸۲؛ زمانی که ایران با امضای بیانیه سعدآباد موافقت کرد که با بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی همکاری کند و در ادامه گازدهی سانتریفیوژها را به حالت تعلیق درآورد و سپس در اسفندماه همان سال، با امضای توافقنامه بروکسل، تعهدات بیشتری برای توقف و تعلیق ساخت و آزمایش سانتریفیوژها را پذیرفت)، نخستین گام پروندهای هستهای ایران برداشته و در نتیجه جنگ نامتعادل شروع شد. به این معنا که با مطرح کردن پرونده هستهای، بزرگنمایی قدرت ایران در منطقه آغاز و ضربهپذیری غرب از این قدرت جدید منطقهای برجستهسازی شد. این گزاره البته به این معنا نیست که ایران فاقد قدرت باشد اما قدرت ایران بهعنوان یک تهدید منطقهای و بینالمللی و قرارگیری ایران در این چارچوب در منطقه و ایجاد آسیب در حوزه بینالملل برجستهسازی شد. ایران نیز چندان از این مساله ناراضی نبود چراکه این اتفاق نوعی ابهت و قدرت گفتمان انقلابی جمهوری اسلامی را به نمایش میگذاشت!
پس از آن در زمان اوباما تلاشهایی انجام شد و در پرتو پشتیبانی و تحریمهای فلجکنندهای که اعمال شد، جنگ نامتعادل وارد فاز تازهای شد که باید از آن با عنوان جنگ معلق نام برد. شرایطی که با حاکم شدن آن، ایران مجبور شد تن به توافقنامه برجام دهد. برجام در واقع برنامه جامع اقدام مشترک بود اما این برنامه به برنامه هستهای ایران محدود شد. از سوی دیگر بخشی از نظام اصرار داشت به واسطه امضای این توافق محدود، تمام تحریمها علیه ایران برداشته شود. این در حالی بود که در زمان ریاستجمهوری بوش پسر در ایالاتمتحده، مساله جمهوری اسلامی از دست آمریکاییها خارج شد و ایالات متحده دیگر قادر نبود راسا تحریمها علیه جمهوری اسلامی را بردارد. بنابراین شرایط تحریمی حاکم بر ایران ادامه یافت و با آمدن ترامپ و افزایش سطح تحریمها و همچنین خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ (اردیبهشتماه ۹۷) جنگ معلق علیه ایران وارد فاز بعدی یعنی جنگ مینیاتوری شد. جنگی با وقوع جنگ ۱۲روزه به اوج خود رسید. این در حالی بود که ایران باتوجه به مواضع موجود در ارتباط با پرونده هستهای و روابط پرتنش ایران و آمریکا در نظام بینالملل، پارادایمهای تازهای را مطرح کرد که روایتی بود برمبنای گفتمان انقلابی در جهان. گفتمانی انقلابی که مدعی مبارزه با ایالاتمتحده آمریکا، هم در سطح بینالمللی و هم در سطح منطقهای بود. حال آنکه با آغاز جنگ ۱۲روزه، روایتهایی مبنیبر اینکه هیچگاه با ایالاتمتحده آمریکا نمیجنگیم و هیچگاه مذاکره نمیکنیم و بسیاری از دیگر روایات ناشی از گفتمان انقلابی حاکم بر تهران، بهطور جدی زیر سوال رفت و با پرسش مواجه شد. این در حالی بود که با اعلام آتشبس و پایان جنگ ۱۲روزه عملا وارد دورهای دیگر شدیم که میتوان از آن تحت عنوان جنگ پنهان یاد کرد.
جنگ پنهان که در واقع چهارمین حوزه از جنگهای سایهوار یعنی جنگ نامتعادل، جنگ معلق و جنگ مینیاتوری است، به این دلیل که جنگی پنهانی و غیرعلنی است، در واقع دومین قسمت از سطح کلان درگیری نظام جمهوری اسلامی و جنگ آیینی است. آنچه در جنگ آیینی مدنظر است، خاموشسازی گفتمان انقلابی در چارچوب بافت روایت صورت پذیرفته و تن دادن به رویارویی کامل با ایالات متحده و نیروهای همپیمان آمریکا بهویژه رژیم صهیونیستی است.
با این حساب در مرحله کنونی که شما از آن با تعبیر «جنگ پنهان» صحبت میکنید، باید منتظر چه تحولاتی باشیم؟
این جنگ پنهانی اگر وارد مرحله تسلیم یا رویارویی مستقیم شود، مرحله سوم آن یعنی جنگ ساختاری آغاز خواهد شد و آنچه از سوی ایران تلاش میشود و در مذاکرات با تروئیکای اروپایی در حال پیگیری است، متوجه ایجاد فضای زمانی و بسط زمان در جغرافیای پرونده هستهای و اثرگذاری آن بر مسیر درگیری و جنگ پنهان است. در نتیجه موضع ایران در این درگیری مشخص است اما از سوی دیگر دیدگاه طرف آمریکایی و کشورهایی همسو با ایالات متحده تغییر نکرده است. اینجا باید تاکید کرد که آنچه در مذاکرات اروپا قابلتوجه است، بیشتر راهی برای گفتوگو و شاید شانسی برای ایجاد فضایی با فشار کمتر برای ایران باشد. البته آنچه مقام معظم رهبری در سخنان اخیرشان مطرح کردند مبنی بر اینکه ایران به هیچوجه تسلیم نخواهد شد و مذاکره با آمریکا امکانپذیر نیست و کسانی که لزوم مذاکره با آمریکا سخن میگویند نیز خوشبین هستند، مسیری متفاوتی را پیشروی کشور قرار میدهد. در واقع باید مراقب باشند چراکه گزارههایی از این دست بازتکرار گفتمان انقلابی است که اکنون در جنگ آیینی موجودیت آن موردهدف قرار گرفته است به گونهای که تضعیف ایران و گفتمان انقلابی به مثابه آبروی جمهوری اسلامی ایران و سپس ضربه نهایی برای جمهوری اسلامی در جنگ ساختاری مدنظر قرار میگیرد بنابراین، این مرحله از جنگ و رویارویی گفتمان انقلابی حاکم بر تهران و گفتمان لیبرال-بورژوازی حاکم بر واشنگتن در پرونده هستهای و بهطور کلی تئوری برخورد تمدنهای هانتینگتون که سال۱۹۹۳ آن را بیان کردم، اکنون در میدان عمل خود را به نمایش گذاشته است.
باتوجه به تمامی مسائلی که مطرح کردید و نیز اینکه چند روز بیشتر تا ۹شهریورماه و فرارسیدن ضربالاجل تروئیکای اروپایی برای فعالسازی مکانیسم ماشه باقی نمانده، به نظر شما راهحل مقابله با این شرایط بحرانی چیست؟! بهویژه باتوجه به تجربه جنگ ۱۲روزه که درست یک روز پس از پایان مهلت ۶۰ روزه دونالد ترامپ برای مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا آغاز شد و برخی ناظران نگرانند که مبادا با فرارسیدن ضربالاجل مکانیسم ماشه نیز شاهد تحولاتی مشابه جنگ پیشین باشیم.
درخصوص راهکارها باید بگویم که پیش از رسیدن به وضع کنونی راهکارها ارائه شده اما به آنها عمل نشد. اکنون کار از پیشنهادِ راهکار و راهحل و توصیه گذشته است. در حال حاضر در بحبوحه جنگ قرار داریم و در نتیجه یا باید این شرایط را بپذیریم و از موضع جنگی خود عدول کنیم و شرایط موجود را با توجه به قدرت طرف مقابل موردپذیرش قرار دهیم یا باید با تقویت قدرت بازدارنده کشور، شرایطی را برای یک مذاکره قدرتمند ایجاد کنیم. به عبارتی مسوولان یا باید شرایط آمریکا و رژیم صهیونیستی را برای مذاکره بپذیرند و در نتیجه پایان منازعه را قبول کنند یا آن اندازه به نمایش قدرت بپردازند که بتوانند در سایه این نمایش قدرت، زمینه ازسرگیری مذاکرات را فراهم کرده و در ادامه بر سر میز مذاکره، امتیازات نسبی موردنظر خود را در چارچوب گفتمان انقلابی بازپس گیرند. به هر روی به نظر میرسد که جمهوری اسلامی در همان نقطه صفر قرار گرفته است و در این شرایط نهتنها امکان جنگ بلکه باید بگوییم احتمال درگیری مجدد نیز وجود دارد. به هر حال امکان مفهومی ناظر بر دور از دسترس بودن است در حالی که احتمال مفهومی است ناظر بر نزدیک بودن تحولات. البته این گزاره به معنای آن نیست که بگوییم ۱۰۰درصد شاهد جنگ خواهیم بود بلکه درگیریهای غیرمستقیم نظامی از طریق انجام ترور و خرابکاری در صحنه میدانی نیز قابل ردیابی است.
با توجه به برگزاری دور تازه مذاکرات ایران و تروئیکای اروپایی در سطح معاونان وزیران خارجه در ژنو و با فرض اینکه شرایط کنونی آنطور که محتمل است در روزهای بعد نیز بدون تغییر ادامه یابد و بالاخره سه کشور اروپایی عضو برجام باوجود ابهامات حقوقی بتوانند حرفشان را به کرسی بنشانند و مکانیسم ماشه را اجرا کنند، با چه شرایطی مواجه خواهیم شد و چه راهکاری برای مدیریت شرایط وجود دارد؟
آنچه مشخص است و تعارفبردار هم نیست، این است که ما ساختارها و سیستم ناکارآمدی داریم. به عبارتی سامانه و سازمان سیاسی، نظامی، اجتماعی کشور نیاز به تغییر پارادایم دارد و لازم است در اسرعوقت بهجای اقدامهای هیاتگونه و مداخله در امور یکدیگر، بهسوی طراحی و ایجاد سیستمی معنادار، قابل تعریف و کارآمد حرکت کنند. بسیاری از افرادی که در کشور و سطوح مختلف میبینیم، سالها در این مسیر نقش ایفا کردهاند و اکنون نمیتوانند از گذشته خود دل بکنند در نتیجه باقی ماندن آنها در این نقشها و مسوولیتها، بیتردید کمکی به بازگشایی گرههای موجود نخواهد کرد. این در حالی است که تغییر عاملیتها نیز باید در راس موضوعات باشد تا تلاشی جدی برای حرکت از وضعیت هیاتگونه کنونی به شکل سیستماتیک صورت گیرد. در غیراین صورت با این وضعیت نمیتوان به تغییر اوضاع دل خوش کرد. ضمن اینکه تغییر افراد در سطح سیاسی، بدون تغییر و تحول پارادایمها راهگشا نخواهد بود بنابراین لازم است دکترینها و سیاستهای کلان تغییر کنند و استراتژیهای معینی بهکار گرفته شود، تا مسائل حل شود وگرنه به نظر میرسد مسالهای حل نخواهد شد.