سندرم خستگی خبری
مصطفی آبروشن*– پدیده خستگی خبری و گریز آگاهانه یا انتخابی از پیگیری اخبار صرفا یک انتخاب فردی نبوده بلکه یک پدیده جامعهشناختی است که ریشه در تغییرات ساختاری رسانه و فشارهای زندگی مدرن دارد. تکنولوژیهای جدید و شبکههای اجتماعی با کاهش هزینه تولید و توزیع خبر مردم را در معرض فراوانی و بار شناختی بیش از حد اطلاعات قرار داده در حالی که رسانههای سنتی یک بسته محدود خبری ارائه میدادند. پلتفرمهای دیجیتال و الگوریتمها با اتصال مداوم حس اشباع و فرسودگی ذهنی ایجاد میکنند. این اشباع زمانی تشدید میشود که حجم عظیمی از اخبار، محتوای منفی، بحرانها (اقتصادی، سیاسی و محیطی) که بار تروماتیک داشته موجب سندرم دنیای بدجنس میشوند یعنی فرد با دیدن مستمر جنبههای تاریک به این ادراک میرسد که جهان بیش از انچه واقعیت دارد منفی است و برای حفظ سلامت روان خود ترجیح میدهد از این منبع اضطراب دور شود. علاوه بر این پوشش طولانیمدت یک موضوع واحد حتی اگر مهم باشد میتواند منجر به حساسیت زدایی از موضوع و اجتناب از آن شود.
انبوه خبری نیز میتواند منجر به بیتفاوتی اجتماعی شود. مواجهه مستمر با حجم عظیمی از اخبار منفی، بحرانها و اطلاعات بدون داشتن توانایی یا ابزاری برای تاثیرگذاری بر آنها در بلندمدت یک حالت فرسودگی روانی ایجاد میکند که به آن «خستگی خبری» میگویند. این خستگی افراد را به سمت گسست آگاهانه از اخبار میکشاند. پیامد این گسست این است که جامعه نه تنها نسبت به مشکلات مهم بیتفاوت شده بلکه حس کارآمدی مدنی خود را از دست میدهد و گمان میکند که هیچ اقدامی موثر نیست. به این ترتیب انبوه خبری بهجای افزایش آگاهی منجر به انفعال و کنارهگیری اجتماعی شده و مشارکت فعال در حل مسائل عمومی را تضعیف میکند.
در دنیای مدرن استرس مزمن ناشی از کار زیاد، مشکلات اقتصادی و درگیری با مسوولیتهای متعدد چنان منابع ذهنی و زمانی افراد را کاهش داده که شخص توان و امکان کافی برای پردازش و پیگیری مسائل کلان و انتزاعی را ندارد. برای این بخش از جامعه که اغلب افراد طبقه کارگر یا دارای مسوولیتهای چندگانه هستند خبر نهتنها فاقد ارزش عملی فوری بوده بلکه فاقد ارتباط با زندگی واقعی آنها تلقی میشود. بنابراین بسیاری از افراد از خبر اجتناب میکنند که این بیخبری بهویژه در درازمدت پیامدهای وخیمی بر ساختار جامعه دارد.
با اجتناب بخش فزایندهای از جامعه از خبر شکاف دانشی بین ثروتمندان اطلاعاتی (افراد مطلع و درگیر) و فقرای اطلاعاتی(افراد بیخبر و منفعل) افزایش مییابد. این شکاف منجر به قطبی شدن عقاید و دانش شده بهطوری که فرآیند گفتوگوی مدنی مشترک در جامعه بهشدت تضعیف میشود. بمباران اطلاعاتی مونولوگ که به انسان تحمیل میشود جامعه را دچار درماندگی آموخته شده میکند زیرا حس کارآمدی مدنی(این باور که اقدامات فرد در جامعه موثر است) را از بین برده و به انفعال سیاسی، سستی در مشارکت اجتماعی و کنارهگیری از فرآیندهای دموکراتیک منجر خواهد شد.
زمانی که افراد برای حفظ آرامش روانی خود به سمت گروههای اجتماعی همفکر متمایل میشوند تنوع دیدگاهها محدود شده و سرمایه اجتماعی (اعتماد و روابط متقابل) کاهش مییابد. در نتیجه فقدان یک گفتمان عمومی مشترک که لازمه همبستگی است میتواند انسجام اجتماعی را به چالش کشیده و حس بیگانگی را در جامعه تقویت کند.
خستگی خبری یک زنگ خطر برای حوزه عمومی است چراکه شهروندان بهتدریج توانایی جمعی برای تصمیمگیری آگاهانه و حل مسائل پیچیده اجتماعی را از دست میدهند. رسانهها برای مقابله با این پدیده باید از تمرکز صرف بر بحرانها فاصله گرفته و بر اخبار راهکارمحور، شفافیت در عملکرد و ارتباط دادن محتوای خبری به زندگی روزمره مردم متمرکز شوند.
*جامعهشناس
