مقاله خوانی:

روایت گمشده ای از آغاز اقتصاد سیاسی در تمدن اسلامی

گروه تحلیل
کدخبر: 541860
ابن‌خلدون با معرفی علم‌العمران، دانشی نوپدید درباره فرهنگ و اقتصاد سیاسی، کوشید با روشی طبیعی و تجربی، تبیین‌های نظری برای پدیده‌های اجتماعی و انسانی ارائه دهد که نقطه عطفی در شکل‌گیری نخستین نظریه‌های اقتصاد سیاسی در چارچوب فکری اسلامی بود.
روایت گمشده ای از آغاز اقتصاد سیاسی در تمدن اسلامی

جهان صنعت_براساس طبقه‌بندی دانش از نگاه فارابی، اندیشمندان مسلمان به‌ طور سنتی علوم اجتماعی را از دو شاخه «حکمت عملی» و «فقه» مورد توجه قرار می‌دادند. بررسی تاریخی تمدن اسلامی نشان می‌دهد که این دو شاخه عمدتا بر توصیه‌های اخلاقی و احکام شرعی متمرکز بودند و سهمی در شکل‌گیری دانش نظری درباره علوم انسانی نداشتند. با این حال، در طبقه‌بندی فارابی شاخه‌ای نیز وجود داشت که به بررسی طبیعت از طریق روش تجربی می‌پرداخت. ابن‌خلدون رویکرد فلسفی را در هر دو حوزه نظری و عملی به چالش کشید. او حوزه عمل را به فقه واگذار کرد و با معرفی علم‌العمران-  دانشی نوپدید درباره فرهنگ و اقتصاد سیاسی-  کوشید با بهره‌گیری از روشی طبیعی و تجربی، تبیین‌هایی نظری برای پدیده‌های اجتماعی و انسانی ارائه دهد. این رویکرد، نقطه‌ای مهم در گسست از سنت فکری پیشین بود و بنیانی برای شکل‌گیری نخستین نظریه‌های اقتصاد سیاسی در چارچوب فکری اسلامی فراهم کرد.

با وجود ظرفیت بالای اندیشه‌های ابن‌خلدون برای پیشبرد علوم اجتماعی، دیدگاه‌های او پس از زمان خودش ادامه نیافت و در مسیر گسترش علوم اجتماعی اسلامی تاثیرگذار نبود. این مقاله به بررسی بنیان‌های کلامی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی علم‌العمران ابن‌خلدون می‌پردازد و نسبت آن را با حکمت عملی و فقه تحلیل می‌کند. همچنین این پرسش را مطرح می‌سازد که چرا روش طبیعی ابن خلدون نتوانست به عاملی موثر در توسعه اقتصاد سیاسی در تمدن اسلامی تبدیل شود. در ادامه، مقاله به بررسی تفاوت رابطه عقل و وحی در تمدن‌های اسلامی و مسیحی می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه جدایی عقل و وحی در غرب مسیحی- ‌آنچنان ‌که در آثار توماس آکویناس مشاهده می‌شود- زمینه‌ساز شکل‌گیری علوم مدرن شد، در حالی که پیوستگی عقل و وحی در سنت اسلامی، مانعی در مسیر پیشرفت روش طبیعی ابن‌خلدون به‌شمار می‌آمد.

 علم‌العمران چیست و چرا ابن‌خلدون با آن شناخته می‌شود؟

علم‌العمران (علم فرهنگ و اقتصاد سیاسی) یک رشته جدید دانشی است که توسط ابن‌خلدون برای ارائه توضیحات نظری در مورد پدیده‌های اجتماعی و انسانی با استفاده از روش طبیعی و تجربی توسعه داده شده است. ابن‌خلدون با این علم شناخته می‌شود زیرا وی قصد داشت تاریخ را از اشتباهات و خرافات پاک کند و علت‌ها و اصول پدیده‌های اجتماعی و تاثیرات طبیعی آنها را تجزیه و تحلیل کند. این علم نقطه‌عطفی در رویکردهای سنتی اخلاقی بود و اساس‌گذار اقتصاد سیاسی اولیه در چارچوب فکری اسلامی به‌شمار می‌رود. وی آن را به شش شاخه تقسیم کرد: جامعه انسانی (جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی)، عمران بدوی، عمران شهری، نهادها و روش‌های حکومتی، علوم و ادبیات، معیشت و اقتصاد. وی به عنوان پیشگام علوم اجتماعی مدرن، از جمله اقتصاد شناخته می‌شود.

 پایه‌های اجتماعی و الهیاتی که بر توسعه علم‌العمران ابن‌خلدون تاثیر گذاشتند، چه بودند؟

اجتماعی، ابن‌خلدون علم‌العمران را در دوران بحران‌های اجتماعی عظیم در تمدن اسلامی، از جمله بحران‌های جانشینی، حمله مغول، طاعون‌ها و جنگ‌های داخلی توسعه داد. این محیط بی‌ثبات وی را به تفکر در مورد ماهیت جامعه و فرهنگ انسانی واداشت. الهیاتی رویکرد ابن‌خلدون تحت‌تاثیر الهیات اشعری و دیدگاه‌های غزالی درباره رابطه بین عقل، دین و ادراک قرار گرفت. او محدودیت‌های عقل انسانی را در درک حقایق متافیزیکی پذیرفت و این حوزه را به ایمان و وحی (شریعت) اختصاص داد. وی یک اپیستمولوژی طبیعی را پذیرفت که بر روش‌های تجربی و مشاهده تاکید داشت.

 چگونه طبقه‌بندی دانش ابن‌خلدون با طبقه‌بندی فارابی تفاوت داشت و جایگاه علم‌العمران در سنت فکری اسلامی چگونه بود؟

طبقه‌بندی دانش فارابی مطالعه انسان‌ها و جامعه را تحت‌عنوان «علوم اجتماعی» (علوم مدنیه) دسته‌بندی می‌کند که شامل سیاست، اقتصاد، اخلاق، فقه و کلام است. ابن‌خلدون این طبقه‌بندی را با تقسیم دانش به دو دسته: دانش طبیعی (عقلی) و دانش دینی متعارف تغییر داد. علم‌العمران به نظر ابن‌خلدون، تحت شاخه علم طبیعی قرار می‌گرفت و برای مطالعه پدیده‌های اجتماعی از روش طبیعی استفاده می‌کرد که یک تغییر اساسی در روش‌های سنتی بود. این تفکیک علم عقلی و علم سنتی یک تغییر بنیادین بود، اگرچه با سایر طبقه‌بندی‌های اسلامی از دانش تفاوت داشت.

 چگونه رویکرد ابن‌خلدون به علیت به روش طبیعی او کمک کرد؟

ابن‌خلدون اعتقاد اشعری مبنی بر عدم وجود روابط علی میان اشیا را رد کرد و معتقد بود که هرچند خداوند منبع نهایی است، روابط علی میان موجودات وجود دارد. وی استدلال کرد که مشاهده و استقرا برای شناسایی این روابط علی ضروری هستند که این امر به درک انسانی کمک می‌کند. هدف از دانش در نظر او توضیح روابط علی از طریق کشف روابط میان مسائل واقعی است که از طریق تجربه‌های معمولی و ارتباطات علی آشکار درک می‌شود.

علم‌العمران چگونه از حکمت عملی (اخلاق، اداره خانواده و سیاست) و فقه(فقه اسلامی) متمایز است؟

علم‌العمران از حکمت عملی در روش و هدف (مقصد) متفاوت است. حکمت عملی از روش‌های بلاغی برای اقناع استفاده می‌کند، در حالی که علم‌العمران از استدلال طبیعی-تجربی براساس مقدمات طبیعی بهره می‌برد. هدف حکمت عملی جست‌وجوی خیر و سعادت است، در حالی که علم‌العمران به دنبال دانش تجربی، توضیح علی و توصیف عینی واقعیت است. فقه دستورات خداوند را از قرآن و سنت استنباط می‌کند و هدف آن سعادت دنیوی و اخروی است. فقه شامل معاملات و وظایف است و به عنوان اصول قانونی برای معیشت عمل می‌کند. اگرچه فقه شامل برخی مشاهدات تجربی است، روش اصلی آن استنتاجی است که دستورات الهی را استنباط می‌کند، در حالی که علم‌العمران از تجربه و استقرا برای مطالعه جامعه انسانی استفاده می‌کند.

 ویژگی‌های اصلی روش طبیعی ابن‌خلدون چیست؟

روش طبیعی ابن‌خلدون مبتنی بر شواهد تجربی و استدلال استقرایی است. وی از جمع‌آوری شواهد پراکنده براساس پایه‌های واقع‌گرایانه حمایت می‌کند و از روش‌های تجربی و استقرایی استفاده می‌کند. شناخت عینی و تجربی برای هر شکلی از شناخت ضروری است و تاکید دارد بر نقش ادراکات حسی در توسعه دانش انسانی. دانش از مشاهده بی‌طرفانه شروع می‌شود و بیانات علمی برپایه مشاهده استوار هستند.

 چرا روش طبیعی ابن‌خلدون در تمدن اسلامی نتواست گسترش یابد و برخی توضیحات احتمالی در این زمینه چیست؟

توضیحات مختلفی برای عدم پیروی از ایده‌های ابن‌خلدون ارائه شده است، از جمله:

عدم تمرکز بر تحلیل اقتصادی: ابن‌خلدون بیشتر به تجزیه و تحلیل وضعیت طبیعی جامعه به صورت میان‌رشته‌ای پرداخته بود.

عدم آمادگی شرایط نهادی و اپیستمولوژیکی: زمان او پذیرش روش تجربی را نداشت، برخلاف اروپای بعدی که در دوران صعود پوزیتیویسم به این روش روی آورد.

جدایی از اصول تمدن اسلامی: کاهش واقعیت به ابعاد دنیوی با نگاه «الهی» فیلسوفان اسلامی سنتی که می‌خواستند دانش را به خداوند ربط دهند، تفاوت داشت.

عدم بررسی اصول بنیادین سنت: ابن‌خلدون به پتانسیل آشتی سنت با نوآوری بدون بازنگری در اصول آن توجه نکرده بود.

چگونه مسیر فکری اسلامی با مسیر غرب مسیحی در توسعه اقتصاد سیاسی و علوم مدرن مقایسه می‌شود؟

در غرب مسیحی، اندیشمندانی مانند سنت توماس آکویناس عقل را از وحی جدا کردند که این امر اجازه داد تا علوم مدرن توسعه یابند. این جدایی از مقام دینی به علوم عقلی این امکان را داد که مسیری متفاوت از الهیات دنبال کنند. در مقابل، در سنت اسلامی، عقل و وحی همچنان به‌شدت درهم تنیده بودند. شخصیت‌هایی مانند ابن‌رشد و ابن‌خلدون سعی کردند تا پژوهش عقلانی را ترویج کنند اما در چارچوبی باقی ماندند که در آن عقل و وحی به‌هم متصل بودند. این امر می‌تواند توضیح دهد که چرا رشته‌هایی مانند اقتصاد سیاسی به عنوان یک علم نظری مستقل در جهان اسلام شکل نگرفت.

نویسندگان: سید‌عقیل حسینی، حمید نساج و علیرضا رعنایی

این مطلب از مقاله‌ای با عنوان « اقتصاد سیاسی ابن‌خلدون: تاملی بر بنیان‌های الهیاتی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی علم‌العُمران» استخراج شده است

وب گردی