دلار؛ آشوبی منطقی یا منطقی آشوبناک

محمدامین یاسینی- بازار ارزی که روزگاری با چند عدد در تراز صادرات و نرخ بهره توضیح داده میشد، حالا با هر نسیم خبری طوفان به پا میکند. تا همین چند سال پیش، بازی دلار ساده بود؛ اگر بانک مرکزی سود را بالا میبرد یا صادرات تکان میخورد، نرخ ارز هم تکان کوچکی میخورد قابلفهم، قابل پیشبینی. امروز اما دلار انگار فرمانبری را کنار گذاشته و مسیر خودش را میسازد. یک شایعه در فضای مجازی، یک تیتر درباره تحریم تازه یا حتی زمزمهای از پشت اتاق مذاکره کافی است تا تابلوی صرافیها یکباره رنگ عوض کند. کار به جایی رسیده که تحلیلگران، صبح با خیال راحت عددی روی کاغذ مینویسند و عصر میبینند بازار چند پله جلوتر دویده است. چرا؟ چون بازار ارز دیگر در مدار خطی حرکت نمیکند؛ بهمحض آنکه عرضه یا تقاضا بهانهای پیدا کند، واکنشها چند برابر میشود. روان جمعی، سیاست لحظهای و محدودیتهای ارزی دست به دست هم دادهاند تا هر تلنگر کوچک، موجی بزرگ بسازد.
موجهای بزرگ، نتیجه شوکهای کوچک
بازار ارز ایران بیش از آنکه به شاخصهای کلان آرام و پیوسته واکنش نشان دهد، به ضربان سریع اخبار و شایعات حساس است، بهطوریکه حتی یک تیتر کوتاه میتواند در چند ساعت قیمت دلار را دهها درصد جابهجا کند. برای روشن شدن این مساله، سه رخداد اخیر را مرور میکنیم. نمونههایی که در آن «شوک کوچک خبری» موجی بزرگ در قیمتها ساخت، بیآنکه متغیرهای بنیادی اقتصاد در آن فاصله زمانی تکان جدی خورده باشند. بازار ارز ایران بارها نشان داده که حیاتش را از ضربان اخبار میگیرد، نه از نبض شاخصهای دیرپا. آبان۱۳۹۷ وقتی دور دوم تحریمهای آمریکا رسانهای شد، متن فرمان و عبارت «تحریمهای فلجکننده» کافی بود تا دلار بازار آزاد ظرف چند ساعت از حوالی ۱۴هزار به مرز ۱۸هزار تومان جهش کند؛ تقریبا ۳۰درصد افزایش بیآنکه تراز تجاری یا نرخ بهره یک میلیمتر جابهجا شده باشد. کمی بیش از یکسال بعد، دی۱۳۹۸، خبر ترور سردار سلیمانی نیمهشب روی خروجی خبرگزاریها نشست و صبح فردا صفهای خرید شکل گرفت؛ قیمت از ۱۳هزار و ۷۰۰ تا حدود ۱۵هزار و ۸۰۰تومان بالا رفت؛ رشدی نزدیک به ۱۵درصد که عملا فقط از شوک روانی نیرو گرفت. اردیبهشت۱۴۰۰، ورق برگشت: یک توئیت غیررسمی درباره پیشرفت مذاکرات وین موجی از امید ساخت و فروشندگان دست بالا گرفتند؛ در کمتر از ۴۸ساعت دلار از محدوده ۲۴هزار به زیر ۲۱هزار تومان عقب نشست، چیزی حدود ۱۲درصد کاهش بدون آنکه هیچ شاخص بنیادی بهبود سریعی را ثبت کرده باشد.این سهجهش و فرود پیاپی معنای روشنی دارند: بازار ارز، بهجای حساب و کتابهای خطی، با انرژی اخبار تغذیه میشود. سرعت و دامنه نوسان (از ۱۲ تا ۳۰درصد ظرف یکی، دوروز) چند برابر وزن واقعی دادههایی است که در کتابهای اقتصاد برای توضیح نرخ ارز مییابیم. در چنین محیطی، هر شوک کوچک رسانهای میتواند موجی بزرگ بسازد و مدلهای کلاسیک را در حاشیه بگذارد.
زمزمه تحریم، زلزله دلار
اگر پروانهای در برزیل بال بزند، شاید هفته بعد طوفانی در تگزاس برپا شود؛ استعارهای مشهور از نظریه آشوب که میگوید تغییر بسیار کوچک در نقطه شروع میتواند سرنوشتی کاملا متفاوت بسازد. میدان فردوسی این روزها مثال زنده همین قانون نانوشته است: یک توئیت نیمهشب درباره بنبست مذاکرات یا زمزمه لغو یک بند تحریمی، صبح روز بعد نرخ دلار را تا چندهزار تومان جابهجا میکند، نوسانی که در سالهای باثباتتر، ۲۰ یا ۳۰ تومان بود و بس. ماجرا این است که منحنی قیمت دیگر تنها به تراز تجارت و نرخ بهره پاسخ نمیدهد؛ انگیزه معاملهگران، ترس سرمایهگذاران و تکانههای رسانهای چون بالزدن همان پروانه، بهسرعت در سیستم پخش میشود و موجی بزرگ میسازد. برای سالها مدلهای آماری و اقتصادسنجی ابزار اصلی پیشبینی نرخ ارز بودند اما این ابزارها فرض میکردند که تغییرات بازار پیرو الگوهای قابل شناسایی و نسبتا پایدار هستند. فرض میکردند که نوسانات نرخ ارز خوشهوار است اما در دل آن نظم آماری وجود دارد. آنچه اما در واقعیت بازار ایران رخ داده، شکست این مدلها در دورههای بحران بوده است. در واقع، این مدلها بهخوبی در «دورههای آرامش» عمل میکنند ولی در مواجهه با «دورههای تنش»، مانند تحریم، شوکهای نفتی یا بیثباتی سیاسی تقریبا کارایی خود را از دست میدهند. پیشبینیهایی که به واقعیت نمیرسند، گرافهایی که از کنترل خارج میشوند و خطاهایی که هر روز بیشتر میشود.
شاید اینجا باید پرسید: اگر بازار از قواعد کلاسیک پیروی نمیکند، آیا به منطق دیگری وفادار است؟
منطق آشوب؛ نظمی در دل بینظمی
برخی نظریهپردازان مدرن اقتصاد پیشنهاد کردهاند که برای فهم چنین بازاری باید بهسراغ «نظریه آشوب» برویم. این نظریه میگوید که برخی سیستمها هرچند رفتارشان بینظم بهنظر میرسد اما درواقع دارای ساختاری دقیق و حساس به شرایط اولیه هستند. در چنین نظامهایی، یک عامل کوچک میتواند در اثر زمان، منجربه تغییراتی عظیم شود. این نظریه در بسیاری از حوزهها، از فیزیک گرفته تا زیستشناسی و حتی روانشناسی به کار برده شده و اکنون در حوزه اقتصاد، بهویژه اقتصادهای درگیر بحران یا تحریم نیز جای خود را باز کرده است. اگر این دیدگاه را بپذیریم، بازار ارز ایران دیگر نهفقط یک بازار مالی ساده بلکه یک سیستم پویای پیچیده است که رفتار آن بیش از آنکه اقتصادی باشد، آشوبناک است. در چنین سیستمی، پیشبینی دقیق نرخ ارز ممکن نیست اما الگوهای ناپایدار آن را میتوان شناخت و برای آن آماده بود.
تحریم، روان، سیاست؛ ۳ ضلعی آشوب
تحریمها با ایجاد اختلال در عرضه ارز، ریسکپذیری و نااطمینانی بازار را بالا میبرند؛ انتظارات روانی، هر حرکت را چندبرابر کرده و سیاستهای متغیر یا مبهم نیز بازار را از داشتن یک افق روشن محروم میکنند. در چنین شرایطی، حتی اعلام یک خبر سیاسی نهچندان معتبر، میتواند ضربهای به اعتماد عمومی وارد کند و بازار را به آشوب بکشاند. نه به این دلیل که اقتصاد تغییر کرده بلکه بهخاطر اینکه ذهنها تغییر کردهاند.
اقتصاددانان نظریه آشوب برای اندازهگیری «سرعت از کنترل خارجشدن» یک سیستم، از شاخصی به نام نمای لیاپانوف استفاده میکنند. اگر این عدد مثبت باشد یعنی دو مسیر قیمتی که فقط ذرهای متفاوت شروع شدهاند، بهطور نمایی از هم فاصله میگیرند؛ درست مثل دو خودرو که کنار هم راه میافتند و بعد از چند دقیقه یکی در بزرگراه ناپدید میشود.در میانه مرداد۱۳۹۷ (اوایل اوت۲۰۱۸) همزمان با اعلام بازگشت مرحلهای تحریمهای آمریکا، دلار آزاد حوالی ۱۰۶۰۰تومان نوسان میکرد. تنها چهار هفته بعد -پایان شهریور- همان نرخ به آستانه ۱۸۰۰۰تومان رسید. محققان بازار، روی این بازه «نمای لیاپانوف یکماهه» را حدود ۲۸/۰برآورد کردهاند یعنی انحراف کوچکی به اندازه یکدرصد در روز نخست، ظرف فقط سه روز دوبرابر شد و در کمتر از یکماه به جهشی نزدیک به ۷۰درصد انجامید.
این عدد مثبت میگوید نظام ارزی از «حالت پایدار» خود بیرون زده است: هر ضربه کوچک روانی یا سیاسی، از شایعه تحریمی گرفته تا ابهام در سیاست بانک مرکزی، بهجای آنکه آرام فروکش کند، مثل موجی در تونل باد تقویت میشود و مسیر قیمت را بهکل عوض میکند. به همین دلیل است که ترکیب تحریم، روان و سیاست سهضلعی قدرتمندی میسازند: تحریم عرضه را محدود میکند، ذهنها با کوچکترین خبر واکنش چندبرابری نشان میدهند و سیاستهای ناپایدار امکان بازگشت به تعادل را میگیرد. نتیجه، بازاری است با نمای لیاپانوف مثبت؛ بازاری که از مدار خطی خارج شده و هر شوک کوچک را به جهش بزرگ تبدیل میکند.
وقتی نسخههای کلاسیک در اقتصاد دیگر جواب نمیدهد
سیاستگذار هنوز با چمدان ابزارهای دهههفتادی سراغ بازاری میرود که منطقش سالهاست عوض شده است. نسخههای آشنایی مثل «ارز تکنرخی»، «تزریق ناگهانی اسکناس» یا «بالا بردن مقطعی سود بانکی» قرار بود ضربان بازار را آرام کنند اما در اقتصادی که هر شایعه تحریمی را صدبرابر میکند و حافظه بلندمدتش از شوکهای قبلی پُر است، این نسخهها بیشتر حکم مُسکن چندساعته دارند. دلار امروز نهفقط به عرضه و تقاضای فیزیکی که به انتظارات و ترسهای جمعی واکنش نشان میدهد؛ واکنشهایی غیرخطی که با کوچکترین جرقه، شعلهور میشوند. در چنین فضایی، تکنرخی کردن ارز بهمحض نخستین فشار خارجی از هم میپاشد و پولپاشی در بازار تنها سیگنال «راه نجات کوتاهمدت» را به معاملهگران میدهد- در نتیجه عطش خرید را بیشتر میکند. شکستهای پیدرپی این سیاستها نشانه ضعف طراحی نیست؛ هشدار روشنی است که مدل ذهنی ما برای این بازار دیگر کار نمیکند. تا زمانیکه رویکرد کلاسیک حکمفرماست، هر سیاست پولی یا ارزی بهجای خاموش کردن آتش، تنها خاکستر داغ زیر پای بازار میشود.
نسخه پایدار: کاهش نااطمینانی
تجربه نشان میدهد که دلار تنها در یک صورت آرام میگیرد: وقتی افق سیاسی روشن و نااطمینانی به حداقل برسد. در سال۱۳۹۴، پس از امضای برجام، نرخ ارز با وجود رشد تقاضای فصلی حدود ۱۵درصد فروکش کرد و تا ماهها در محدوده ۳۶۰۰- ۳۴۰۰ تومان تثبیت شد؛ کاهش التهابی که نه از محل تزریق بیپایان اسکناس بلکه از «اطمینان به مسیر پیشرو» حاصل شد. نقطه مقابل همین تصویر را در ۱۳۹۷دیدیم؛ بازگشت تحریمها و ابهام در روابط خارجی، ظرف ششماه قیمت دلار را از ۴۲۰۰ به بالای ۱۹۰۰۰تومان رساند. این دو مقطع یک منطق روشن را گوشزد میکنند: بازار ارز حافظهای از وعدهها و عملها دارد. اگر سیاستگذار برنامهای شفاف برای تعامل جهانی، مسیر مشخص رفع یا مدیریت تحریمها و قواعد باثبات در سیاست پولی ارائه کند، انتظارات تورمی فروکش میکند و انگیزه سفتهبازی از بین میرود. در چنین فضایی، معاملهگر میداند دلار قرار نیست ناگهان چندهزار تومان جهش کند؛ پس بهجای هجوم برای خرید ارز، منابعش را به تولید و سرمایهگذاری هدایت میکند- چرخهای که خودبهخود نوسان را میخشکاند. بنابراین علاج کار نه در سرکوب دستوری قیمت و نه در پولپاشیهای پرهزینه است. نسخه واقعی، فروکاستن نااطمینانی است: دیپلماسی اقتصادی فعال، سیگنالهای پیوسته و قابل اعتماد در سیاست ارزی و ارائه دادههای دقیق به فعالان بازار. تنها با این پکیج هماهنگ است که میتوان انتظار داشت دلار به «تابلوی قیمت» برگردد، نه «دماسنح هیجان» جامعه.