خاموشی تولید

حسین سلاح ورزی
کدخبر: 590835

حسین-سلاح‌ورزی

حسین سلاح ورزی، مدیرعامل شرکت بازرگانی پتروشیمی

هرسال با اولین موج سرما، یک صحنه تکراری جلوی چشم‌مان می‌آید؛ خبرهایی کوتاه، خشک و به‌ظاهر فنی: «افت فشار گاز»، «محدودیت خوراک»، «توقف تولید». اسم‌ها عوض می‌شوند. داستان اما همان است.

زاگرس، کرمانشاه، لردگان، خراسان… واحدهایی که تا دیروز موتور ارزآوری و تولید بودند، امروز یکی‌یکی از مدار خارج می‌شوند.

این دیگر اتفاق نیست؛ الگوست؛ الگوی یک ناتوانی مزمن که هرسال به‌جای حل‌شدن، عادی‌سازی می‌شود.

در پتروشیمی‌های گازمحور، گاز فقط سوخت نیست که بشود با آن بازی کرد؛ خوراک است، قلب تولید است. وقتی فشار گاز می‌افتد یا قطع می‌شود، واحد فقط «کم‌کار» نمی‌شود؛ عملا خاموش می‌شود. خاموشی هم یعنی زنجیره‌ای از هزینه‌ها: توقف ناخواسته، استهلاک تجهیزات، آسیب به کاتالیست، مصرف بیشتر انرژی در راه‌اندازی مجدد، افت راندمان و بی‌ثباتی در تولید.

اینها عدد روی کاغذ نیست؛ هزینه واقعی است که مستقیما در صورت‌های مالی و قیمت تمام‌شده می‌نشیند. ضربه اصلی اما جایی دیگر است؛ صادرات.

متانول و اوره جزو معدود کالاهایی هستند که ایران هنوز می‌تواند با حجم بالا و بازار نسبتا پایدار صادر کند. وقتی تولید می‌ایستد، قراردادها روی هوا می‌ماند، کشتی‌ها معطل می‌شوند، تعهدات انجام نمی‌شود و خریدار بدون هیچ احساساتی سراغ تامین‌کننده بعدی می‌رود.

بازار جهانی با ما شوخی ندارد. سهم بازار که رفت، به این راحتی برنمی‌گردد.

باید تخفیف بدهی، باید ریسک طرف مقابل را بخری، باید اعتبار ازدست‌رفته را با پول جبران کنی. تعطیلی امروز فقط فروش امروز را نمی‌سوزاند؛ آینده تجارت را زخمی می‌کند.

در داخل هم ماجرا کم‌هزینه نیست. توقف واحدهای آمونیاک و اوره یعنی فشار روی تامین کود شیمیایی یعنی یا قیمت بالا می‌رود یا کمبود ایجاد می‌شود. در هر دوحالت هزینه نهایی به کشاورز و بعد به مصرف‌کننده منتقل می‌شود. اگر قیمت را سرکوب کنی، کمبود و رانت توزیع می‌سازی؛ اگر رها کنی، تورم غذایی را تشدید می‌کنی. این همان جایی است که یک تصمیم انرژی، چند ماه بعد خودش را در سفره مردم نشان می‌دهد.

برخی ممکن است بگویند اثر این توقف‌ها بر تولید ناخالص داخلی چندان بزرگ نیست. این حرف، از نظر آماری شاید قابل دفاع باشد. از نظر حکمرانی اقتصادی اما خطرناک است. اقتصاد ایران با میانگین‌ها نمی‌چرخد، با گلوگاه‌ها می‌چرخد. ارز، صادرات محدود و چند صنعت بزرگ سودده. وقتی یکی از این گلوگاه‌ها را می‌بندی، فشارش مستقیم روی نرخ ارز، بودجه دولت، سود شرکت‌ها و بازار سرمایه می‌نشیند. قطع گاز پتروشیمی یعنی کاهش ارزآوری در بدترین زمان ممکن؛ زمانی‌که هم دولت به درآمد نیاز دارد و هم اقتصاد به ثبات.

تلخ‌تر از همه این است که این وضعیت کاملا قابل‌پیش‌بینی بوده. ناترازی گاز موضوع تازه‌ای نیست. سال‌هاست درباره‌اش هشدار داده می‌شود. هر زمستان اما ساده‌ترین راه انتخاب می‌شود: بستن شیر صنعت. چون از نظر سیاسی کم‌هزینه‌تر است. کسی قبض پتروشیمی را نمی‌بیند اما هزینه‌اش واقعی است؛ فقط به شکل خاموش و با تاخیر پرداخت می‌شود.

اینجا دیگر اسمش بحران مقطعی نیست؛ اسمش تکرار خطای ساختاری است. صنعتی که قرار است سرمایه‌گذاری کند، صادرات پایدار بسازد و ارز بیاورد، با این منطق نمی‌تواند برنامه‌ریزی بلندمدت داشته باشد. وقتی بنگاه نداند زمستان تولید دارد یا نه، چگونه می‌شود از آن انتظار رشد، توسعه یا رقابت جهانی داشت؟

اگر قرار است صادق باشیم، باید بپذیریم که قطع گاز پتروشیمی‌ها فقط خاموش‌کردن چند واحد صنعتی نیست؛ خاموش‌کردن بخشی از موتور اقتصاد است. هر بار که این کار را تکرار می‌کنیم، داریم به خودمان علامت می‌دهیم که هنوز مساله را نفهمیده‌ایم یا فهمیده‌ایم و جرات اصلاحش را نداریم و تا وقتی این چرخه شکسته نشود، هر زمستان همین خبرها را دوباره می‌خوانیم؛ با اسم‌های جدید اما با همان خسارت‌های قدیمی.

وب گردی