جنگ با جنگ!

علیرضا مهدیه
کدخبر: 544993

علیرضا-مهدیه

علیرضا مهدیه، تحلیلگر صنعت و توسعه

در دنیای امروز و همانند دیروز جنگ بسیار است و اما باعث خوشبختی است که تفکرات ضد جنگ با شدت بیشتری افزایش داشته و مردم دانسته‌اند که جنگ بی‌خانمانی دارد و دیرتر به خانه جنگ‌طلبان می‌رسد و اگر هم برسد، کمتر زحمت و نکبتی برای‌شان خواهد داشت. جنگ فقط نمی‌کشد، ویران نمی‌کند و فقط نابودی و تباهی ندارد، جنگ انسان را به جنگ با انسانیت می‌کشاند و جنگ با انسانی که او هم بیشتر به دنبال ماندن است تا کشتن. زمانی در تمدن بشری، کولوسئوم بزرگ‌ترین معبد بود و در آنجا قدرت و جنگ پرستش می‌شد و در همانجا بود که گلادیاتورها ساخته شدند و بر هویت انسان تاخته شد. معابد جنگی هنوز هم هستند و گلادیاتورهایی که چه بخواهند و بجنگند و چه نخواهند و نجنگند، کشته خواهند شد.

گفت‌وگویی از ریچارد سوم وجود دارد که شکسپیر می‌نویسد هیچ حیوان درنده خویی نیست که بویی از شفقت نبرده باشد و من بویی از شفقت نبرده‌ام، پس حیوان نیستم‌! یعنی حیوان نیستیم و خود انسانیم و بویی از شفقت نبرده‌ایم‌! پس بیاییم و به جای جنگ، با خود جنگ بجنگیم و شفقت انسانی را توسعه دهیم و حتی از بشریتی که جنگ می‌آفریند، دفاع کنیم.

بشری که سالیان درازیست که در جنگ است و طی همه این سال‌ها درگیر و همنشین بمب‌های مختلف بوده و حتی همین انسان به ظاهر انسان دوست، بمب و بمب‌افکن‌ ساخته و هنوز می‌سازد تا به بمب‌های دیگر صلح برسد و به بهانه دفاع، انسانیت را بمباران کند. آدمی که یاد گرفته دست از هراس بردارد و به بمب عشق بورزد و آتش‌هایی بیافریند که بس نیستند و هرگز هم بس نشدند. آتش بمب‌هایی که از شیمیایی تا هسته‌ای و هدایت‌‌شونده، از ابتدا قصدشان کشتن بوده و قراری هم برای بودن و ماندن بشریت نداشتند و تنها قدرت تخریب زندگی انسان بوده که مهم بوده است.

همان انسانی که قرن‌هاست بمب می‌سازد و در قرن جدید به جایی رسیده که با بمب و تهدیدات آن، بیشتر بمب‌بازی می‌کند تا بمب‌سازی  و همان بشری که از ابتدای میدان رقابت‌ها و مهارت‌ها، جنگ افروز بوده و جنگ آورده و مصائب آن را نیز برده و بشریتی که اصولا در اولویت‌های بازدارندگی نبوده و در همه راهبردهای جنگاورانه بازداشت شده است و انسانیتی که حالا با بمب‌ بزرگی تنها مانده ولی فقط انفجار نیست که می‌تواند به این ابتذال پایان دهد و باید به راه بهتری اندیشید و رسید.

راهی که جز توسعه و رسیدن به صلحی پایدار نیست و جنگی که باید با همه جنگ‌ها و جنگ‌طلبی‌ها داشت و صلح واقعی جهانی را جایگزین بی‌صلحی در دنیا کرد.

صلح فعلی جهانی شعاری بوده که به اندازه همان شاخه زیتون سبک است و زورش هیچ وقت به حتی بحث‌ها و شعارهای بزرگ‌تر ضد صلح هم نرسیده و عملا تاثیر خاصی بر اعمال بی‌صلح در دنیا نداشته است؛ زورش به آمریکا نرسید که از پسر کوچک هیروشیما تا مرد چاق ناگاساکی را ساخت و از عامل نارنجی تا عوامل ناپالم، فسفری و خوشه‌ای را بر سر عالم فرود آورد.

زورش به روسیه نرسید که با به ظاهر شعارهای ملی، مهم‌ترین جنگ حال ‌حاضر را در اوکراین آغاز کرد و میلیون‌ها انسان بی‌گناه و کم گناه را به کام مرگ و آوارگی کشاند. زورش به چین نرسید که با تمام تاریخ مستعمرگی و بی آزاری، به حتی مردم خودش رحم نمی‌کند و از اویغور تا تبتی و از مسلمان تا کمی منتقد را می‌آزارد و می‌گریزاند.

زورش به رژیم صهیونیستی نرسید که به تمام اراضی هم راضی نیست و با شعار عادی‌سازی، بیشتر می‌سوزاند تا بسازد و هنوز بر خاکسترهای سوخته غزه، بمب می‌افکند. زورش به بنیادگرایی‌های جهان هم نرسیده و نمی‌رسد که به نام خلق و عدالت، چه به روز انسان و ایمان و حقیقت آورده‌ و می‌آورند و چه فجایعی ساخته‌اند که شاید، تمام کبوترها و زیتون‌ها را بسوزاند و نشانی جز سیاهی و تباهی، باقی نگذارد.

باری، نسل ما اخبار جنگ را زیاد شنیده و می‌شنود و کردار انسانی را می‌بیند که صلح‌دوست بوده اما برای صلح هم می‌جنگد و همین پدیده جنگ است که خارج از دفاع از خاک و میهن، هیچ دفاعی برای ماهیت خود باقی نگذاشته و باید با نگاهی دیگر به سراغش رفت و جنگ با جنگ را جهانی کرد.

 

وب گردی