جنگ ۱۲ روزه و آینده اقتصاد ایران
مجید سلیمی بروجنی، کارشناس اقتصادی
صبح جمعه۲۳ خرداد۱۴۰۴ ساکنان تهران با صداهایی مهیب از خواب پریدند و پس از چند دقیقه مشخص شد که رژیم غاصب صهیونیستی در یک حمله غافلگیرانه به ایران که از مدتها قبل طراحی شده بود، تعدادی از فرماندهان نظامی کشور را شهید و بخشی از زیرساخت نظامی و اقتصادی را تخریب کرد. ایرانیان در ابتدا به یک شوک جدی فرو رفتند اما خیلی زود حس وطنپرستی مردم به کمکشان آمد و این شوک غیرمنتظره به یک وحدت و همبستگی همگانی بدل شد.
در این حملات فرمانده کل سپاه، فرمانده هوافضای سپاه، رییس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، رییس حفاظت اطلاعات سپاه و شماری از دانشمندان هستهای به شهادت رسیدند. در این سو هم ایران بیکار ننشست، موشکها و پهپادها، با اسم رمز «وعده صادق ۳» به سمت رژیم صهیونیستی شلیک شدند و خرابیهای زیادی به بار آوردند.
در نقطه مقابل، حملات رژیم صهیونیستی به ایران که با حمایت لجستیکی و اطلاعاتی آمریکا همراه بود، راه را برای واکنشهای متقابل ایران هموار کرد. شلیک موشکها و پهپادهای ایرانی به رژیم صهیونیستی که همراه با موفقیتهای غیرقابل تصور بود، واشنگتن را نیز به سوی درگیری مستقیم با تهران سوق داد. آمریکا که به ظاهر تلاش میکرد خودش را بیرون درگیری نشان دهد، مجبور به ورود به غائله و پایش به وسط معرکه باز شد. اروپا نیز همچنان در نقش تماشاگری گرفتار در تردید که بیانیههای محتاطانه صادر میکند از یکسو خواستار خویشتنداری است و از سوی دیگر به دلیل وابستگی به آمریکا نمیتواند موضعی مستقل اتخاذ کند. در این میان روسیه و چین که سالها خود را شریک استراتژیک ایران معرفی کردهاند، رفتاری محتاطانهتر از انتظار نشان دادهاند. مسکوی گرفتار در باتلاق اوکراین و تحریمهای غرب ترجیح داده از دور نظارهگر باشد و تنها به حمایتهای دیپلماتیک و گاه ارسال تسلیحات محدود بسنده کند. پکن نیز با تمرکز بر منافع اقتصادی خود و حفظ توازن در روابط با غرب و خاورمیانه از هرگونه تعهد قاطع به ایران طفره میرود. این دو قدرت که ایران به آنها به عنوان برادر مینگریست، در عمل نشان دادهاند که منافع ملیشان بر هر ادعای برادری اولویت دارد. آنها از دور با دقت، شطرنج پیچیده خاورمیانه را رصد میکنند، گویی منتظرند تا ببینند این بازی پیچیده به کدام سو میرود.
جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران باعث ایجاد تغییرات بزرگی در ژئوپلیتیک خاورمیانه میشود. جوامعی که درگیر جنگ و درگیریهای نظامی هستند با تغییر انتظارات جمعی از عملکرد دولت روبهرو میشوند. شهروندان کشورهای درگیر جنگ، با افزایش تورم، کاهش درآمدها و فروپاشی زیرساختها در اثر اولویتبخشی به نیازهای نظامی روبهرو میشوند و این موضوع، عدم قطعیت را افزایش میدهد. پدیده عدم قطعیت، خواستههای مردم را از آرمانهای رفاه بلندمدت به سمت تامین نیازهای فوری برای بقا هدایت میکنند.
جنگ عمیقترین تاثیر را بر متغیرهای کلیدی اقتصادی میگذارد و اولویتهای عمومی را با تغییر روبهرو میکند. تورم که با کمبود عرضه و افزایش هزینههای نظامی تهدید میشود، قدرت خرید را با کاهش روبهرو میکند. درگیریهای نظامی باعث کاهش مستمر تولید ناخالص داخلی میشود و بهبود این شاخص، شاید سالها و دههها طول بکشد. از سوی دیگر در زمان جنگ، سرمایهگذاری چه در ابعاد داخلی و چه در ابعاد خارجی کاهش مییابد و اصلیترین دلیل این کاهش خطرات ناشی از تخریب سرمایه است. چنین اتفاقی چشمانداز رشد را تیره و تار میکند و به دنبال آن کاهش سطح رفاه و تقاضا برای تثبیت اقتصادی با مشکل روبهرو میشود.
جنگ الگوهای مصرف خانوادهها را تحتتاثیر قرار میدهد و چگونگی تخصیص منابع محدود جوامع را با تغییر روبهرو میکند. مصرف خانوار به عنوان سنگ بنای فعالیتهای اقتصادی به واسطه مولفههایی همانند درآمد، قیمتها و انتظارات اداره میشود. خانوارها در زمان صلح، هزینههای ضروری و غیرضروری را با توجه به درآمدهای پایدار و چشمانداز رشد متعادل میکنند. جنگ تعادل را از بین میبرد و با کاهش درآمد و افزایش قیمت، باعث القای عدم قطعیت اقتصادی در میان مردم میشود. دولتها در زمان جنگ با چالشهای بسیاری در مدیریت افکار عمومی روبهرو میشوند. آنها باید با ایجاد تعادل میان تقاضاهای مبتنی بر اولویت بخشی به هزینههای نظامی و سیاستهای تثبیت اقتصادی، مشروعیت و اعتماد عمومی را حفظ کنند.
در مسیر موازی، سیاستهای تثبیت اقتصادی، همانند اختصاص یارانهها و کنترل قیمتها، برای رسیدگی به خواستههای عمومی مهم هستند. به گفته برخی کارشناسان، اقتصاد ایران هنوز شبیه دهه۶۰ و دوران جنگ است. دولت همچنان با فروش یک کالا که آن هم نفت است، امورات خود را میگذراند. اگر در آن زمان دولت به مردم کوپن میداد، در سالهای اخیر اقدام به ارائه کالابرگ کرده است. اگر در آن دوران مالکیت یا مدیریت اقتصاد در اختیار دولت بود، اکنون هم وضع تغییر نکرده و بیش از ۸۰درصد اقتصاد کشور در دست دولت یا نیمهدولتی است.
کافی است همه این موارد را کنار هم بچینیم تا متوجه فقدان یک رابطه کارآمد برای رهایی از سیطره دولت و اقتصاد شویم. در واقع به نظر میرسد در تمام این دههها کشتیبان را سیاستی دیگر نیامده است و دولت علاوه بر اینکه دخالت در اقتصاد را پایان نداده با استفاده از بنگاههای نیمهدولتی و سازمانهای نظارتی گوناگون شکلهای دخالت در اقتصاد را پیچیدهتر هم کرده است. دهه۶۰ یک پیکر بیجان است که ممکن است یکبار دیگر از زیر یادگارهای مدفون «دهه شصتی» از جا برخیزد و در برابر کارزاری که رژیم غاصب صهیونیستی علیه میهنمان به راه انداختهاند، قد علم کند. در سالهای اول جنگ هشت ساله مردم احساس میکردند با مسوولان فاصله ندارند و دغدغه دولت مردمی، معیشت و رفاه مردم است اما با وجود اینکه در دو دهه گذشته همواره خطر جنگ و تحریم در یک قدمی کشور وجود داشت ولی هیچ تلاشی برای همراه کردن مردم صورت نگرفت و فاصله زیادی بین مردم و حاکمیت ایجاد شد.
امیدوارم که این جنگ ۱۲روزه سرآغازی برای ایجاد یک تغییر جدید در کشور باشد بهگونهای که شاهد پر شدن شکاف بین مردم و دولت باشیم و روزهای بهتری برای ایرانیان ساخته شود.