جدالی تاریخی بر سر ایران

علی برزگر*– پس از شکستهای پیدرپی از سپاه روس در نیمه نخست سده سیزدهم خورشیدی، قاجار بخش بزرگی از سرزمینهای شمالی و خاوری ایران که بخشهایی از افغانستان و بلوچستان را در بر میگرفت به دولت انگلیس واگذار کرد. پس از این شکستها که در آن نیمی از گستره سرزمین ایران به بیگانه واگذار شد، دولتمردان ایرانی ابوالقاسم قائممقام و پس از او امیرکبیر به این نتیجه رسیدند که از استبداد چیزی جز ستم، پسماندگی و فساد برنمیخیزد. اگر ایرانیان بخواهند زندگی مردمان خود را بهبود بخشند باید دولت خود را از پادشاهی به دموکراسی که در آن مردم دارای حقوق انسانی و پایه مشروعیت حکومت باشند تغییر دهند اما هردوی این بزرگان در توطئههای انگلیس در دربار محمدشاه و ناصرالدینشاه کشته شدند اما آرمان دموکراسی در روشنفکران ایرانی و دولتمردانی که در مکتب قائممقام و امیرکبیر پرورش یافته بودند پیگیری شد. برآیند آن جنبش مشروطه بود که پس از مبارزات پیگیر دههها از سوی مردم ایران از زن و مرد و اقوام و طبقات گوناگون در سال۱۲۸۶ خورشیدی به انجام رسید. نمایندگان مجلس از همه کشور برگزیده شدند و آنها قانون اساسی مشروطه و متمم آن را نوشتند. در این قانون مردم دارای حقوق مدنی بودند و قوای کشور در سه بخش مجریه، مقننه و قضاییه جدا شده بودند. نخستوزیر را مجلس انتخاب میکرد و بر کار او نظارت داشت. شاه مقام تشریفاتی بود و اختیار نسب و عزلی نداشت. مجلس شورای ملی به علیاصغرخان اتابک که سابقه مدیریت در دوران ناصرالدینشاه را داشت و پس از گفتوگوهایی که با ملکمخان به مشروطه گرایش یافته بود، برای نخستوزیری ابراز اعتماد کرد. او هم در روز شنبه ۸شهریور۱۲۸۶ پس از گفتوگوی زیاد موافقت محمدعلیشاه برای واگذاری مدیریت نیروهای نظامی و انتظامی به دولت را گرفت. در شامگاه همان روز اتابک در دیداری با مجلسیان آنها را در جریان گفتوگوهای خود با شاه قرار داد اما هنگام بیرون رفتن از مجلس اتابک با شلیک تپانچهای از سوی عامل فرستاده انگلیس کشته شد. در همان روز قراردادی میان دولتهای روس و انگلیس درباره ایران، افغانستان و تبت در سنپترزبورگ به امضا رسید. در این قرارداد بخش شمالی ایران در اشغال روس و بخش جنوبی در دست انگلیس بود. این قرارداد استقلال ایران را نقض کرد و آن را بهصورت مستعمره آن دو دولت درآورد. از آن پس برای ۱۳سال ایران دچار آشوب، گرسنگی و بیماری بود که در آن میلیونها ایرانی جان خود را از دست دادند.
پس از جنگ جهانی نخست روسیه دچار هرج و مرج شد و قوای قزاق در ایران بیسرپرست ماند. دولت انگلیس هم که میخواست نیروهای خود را از ایران بیرون ببرد با فرماندهی رضاخان میرپنج قزاق از همدان و سید ضیاء طباطبایی زیر نظر نظامی بریتانیا به رهبری ژنرال آیرونساید کودتا کرد. رضا خان در روز سوم اسفند۱۲۹۹ نیروهای قزاق را بدون مقاومتی به درون تهران برد و تا سال۱۳۰۴ رهبری سیاسی و نظامی ایران را داشت. در این سال او با رای مجلس شورای ملی که نمایندگان آن بسته به انگلیس بودند سلسله قاجار را برکنار و خود با نام رضاشاه پهلوی تا سوم شهریور۱۳۲۰ حکومت کرد. در این روز نیروهای متفقین(انگلیس، روس و آمریکا) از شمال و جنوب وارد ایران شدند. رضاشاه به تبعید رفت و متفقان موافقت کردند که فرزند او محمدرضا براساس قانون اساسی مشروطه سلطنت کند و قدرت قانونی در اختیار مجلس شورای ملی که نمایندگانش برگزیدگان سفارت انگلیس بودند باشد. در دوران استبداد رضاشاه آزادیهای مدنی که هدف جنبش مشروطه بود پیش نرفت و اگر در برخی بخشها مانند آموزش، دادگستری و قوانین پیشرفتهایی به دست آمد دنباله کار کسانی از دوران مشروطه مانند میرزا حسن رشدیه، پیرنیا، محمد مصدق، تیمورتاش و داور بود. نخستوزیران دوران پهلوی برگزیده بریتانیا بودند. بریتانیا نمیخواست سیاستمداران توانا و ملی مانند قائممقام و امیرکبیر یا دموکراسیخواهی مانند محمد مصدق اداره کشور را داشته باشند. چون در آن صورت زیر دست آنان کارکنانی ملی و درستکاری بار میآمدند که در برابر زورگویی بیگانه میایستادند. بریتانیا برای تامین منافع خود نیاز به دولتهایی داشت که برای او کار کنند. از این رو دربار پهلوی در محاصره ماموران اطلاعاتی انگلیسی درآمد. یکی از این ماموران شاپور رپرتر فرزند اردشیر رپرتر یکی از کارکنان کمپانی هند شرقی بود که در برآمدن رضاخان نقش داشت. در سال۱۹۴۸ میلادی دولت انگلیس فرزند او شاپور رپرتر را مامور سفارت هند در تهران کرد. او نزدیک به خاندان پهلوی شد و در کودتای ۲۸مرداد نماینده انگلیس در سفارت آمریکا در ایران بود و در دهه۵۰ در معامله تانکهای چیفتن برای ایران کمیسیون کلانی گرفت که بعدها در انگلیس افشا شد.
در مجلس چهاردهم که نخستین مجلس در دوران محمدرضاشاه بود پنجتن از ملیون به رهبری محمد مصدق فراکسیون منفردین را تشکیل دادند، حزب توده ۹نماینده داشت و ۱۲۲نماینده دیگر مجلس هم در اختیار دربار و انگلیس بودند. مهمترین موضوعی که در این مجلس مطرح شد واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی بود اما دکتر مصدق با سخنرانیهای پی در پی خود در مخالفت با واگذاری امتیاز نفت این اصل را به تصویب مجلس رساند که «تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران حضور دارند دولت نمیتواند درباره واگذاری امتیاز به خارجیان با آنها گفتوگو کند.» این بزرگترین موفقیت مجلس چهاردهم بود که زمینه برای بیرون بردن نیروهای ارتش شوروی از آذربایجان و فرو ریختن دولت دستنشانده فرقه دموکرات را فراهم آورد. در انتخابات مجلس پانزدهم دولت قوام نگذاشت نیروهای ملی شرکت کنند و حزب توده هم به خاطر ترور شاه از سوی یکی از اعضای آن در ۱۵بهمن۱۳۲۷ غیرقانونی اعلام شده بود. در پایان دوره مجلس پانزدهم دولت کوشید با تصویب لایحهای الحاقی قرارداد نفت با شرکت انگلیس و ایران را تمدید کند اما سخنرانیهای پیوسته دو نماینده، حسین مکی و مظفر بقایی، مجلس پانزدهم را بدون گرفتن نتیجهای به پایان برد. همزمان مجلس موسسان نیز با صحنهگردانی هژیر وزیر دربار و رزمآرا رییس ستاد ارتش تشکیل شد که اختیار انحلال دو مجلس را به شاه داد که نفی حاکمیت ملی بود. در انتخابات دوره شانزدهم که کارگردانی آن با عبدالحسین هژیر، وزیر دربار بود انتخابات در همه کشور برابر با برنامه انگلیس پیش رفت اما در تهران نیروهای ملی تقلب در انتخابات را افشا کردند و هژیر بر سر این تقلب با شلیک گلولهای از سید حسن امامی از فدائیان اسلام کشته شد. در این زمان آمریکاییها که با تصویب قرارداد الحاقی نفت موافق نبودند و میخواستند چند تن از مخالفان نیز به مجلس راه یابند به دولت فشار آوردند تا انتخابات تهران را باطل اعلام کند. در انتخابات دوباره تهران هفتتن از اعضای جبهه ملی و آیتالله کاشانی به مجلس راه یافتند. در آغاز بهنظر میرسید در مجلسی با ۱۳۶نماینده، هشتمخالف نقشی نداشته باشند اما در ماههای بعد این هشتتن، با پشتیبانی گسترده طبقه متوسط در تظاهرات سراسری، توانستند نهتنها مجلس بلکه شاه و کشور را زیر پرتو خود بگیرند. دکتر مصدق به ریاست کمیسیون نفت مجلس برگزیده شد. این کمیسیون نهتنها الحاقیه قرارداد با شرکت نفت انگلیس و ایران را رد کرد بلکه طرحی برای ملی کردن صنعت نفت در ایران را تهیه کرد که با مخالفت رزمآرا نخستوزیر روبهرو شد. همزمان تظاهرات گستردهای همهروزه در پشتیبانی از ملی کردن نفت در سراسر کشور برگزار میشد. در روز ۱۶اسفند۱۳۲۹ سپهبد رزمآرا نخستوزیر ظاهرا با گلوله هفتتیر خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام کشته شد. در روز ۱۷اسفند کمیسیون نفت زیر فشار ملی به اتفاق آرا اصل ملیکردن نفت را تصویب کرد. دهروز بعد دین آچسن وزیر امور خارجه آمریکا در نامهای به سفیر آن کشور در ایران از مخالف نبودن آمریکا با ملی شدن نفت خبر داد.
کیم روزولت در روز ۲۸تیر۱۳۳۲ از مرز عراق وارد ایران شد. او باید فرمانهای برکناری مصدق و نخستوزیری زاهدی را از شاه میگرفت و به آنها ابلاغ میکرد. او نعمتالله نصیری، رییس گارد سلطنتی را برای ابلاغ فرمان برکناری مصدق به خانه او فرستاد. اما او پس از دادن حکم در ساعت یازده شب ۲۴مرداد به فرمان مصدق بازداشت میشود. در روز بعد حکم بازداشت کودتاچیان صادر شد. در سهروز بعد تهران آشفته بود. ماموران دولتی بهدنبال کودتاگران بودند و چند تن از آنان را بازداشت کردند. ساعت ششونیم بامداد روز چهارشنبه ۲۸مرداد مصدق به صدیقی وزیر کشور میگوید که «چون شاه از کشور تشریف بردهاند من با جمعی از آقایان صاحب اطلاغ شور کردم. رای آقایان این است که شورای سلطنتی با مراجعه به آرای عمومی تشکیل شود.» او از صدیقی میخواهد تا به فرمانداران تلگراف کند که از محل ماموریت خود خارج نشوند تا پس از تصویب مقررات رفراندوم از سوی هیات وزیران دستور مراجعه به آرای عمومی داده شود. در ساعت یازده بامداد، دکتر مصدق که از بینظمی در شهر آگاه میشود و سرتیپ مدبر رییس شهربانی را پاسخگو نمیبیند، تلفنی از صدیقی میخواهد که حکم رییس شهربانی را بهنام سرهنگ محمد دفتری، برادرزادهاش که رییس گارد گمرک بوده، نوشته و پس از امضا برای او بفرستد. دکتر صدیقی در ساعتچهارده و چهلوپنج دقیقه از وزارت کشور به خانه دکتر مصدق در خیابان کاخ میرود که دیگر وزرا نیز جمع هستند. صدیقی میگوید: در دو طرف خانه آقای دکتر مصدق در خیابان کاخ، سربازان با چند تانک و کامیون ایستاده بودند. در خانه نخستوزیر دیدم جمعی از وزیران و همکاران همه در حال انتظار و تفکر نشستهاند. چند دقیقه بعد هیاهو و جنجال از رادیو از اتاق مجاور شنیده شد که مخالفان دولت اداره رادیو را اشغال کردهاند. پس از چند دقیقه صدای کشمکش شنیده و سرود شاهنشاهی پخش شد. دو، سه بار به دکتر مصدق گفته میشود که تیراندازان قصد گرفتن خانه را دارند و بهتر است همگی از آن اتاق بیرون روند. اما دکتر مصدق میگوید: «من از جان خود گذشتهام، قتل من امروز برای مملکت مفیدتر از زندگی من است و از اینجا خارج نمیشوم. خواهش میکنم آقایان به هر جا میخواهید بروید.» در این زمان گلوله توپ دو جای ایوان خانه را خراب کرد و گلولهای از سمت مغرب از پنجره اتاق هیات وزیران گذشته به در آهنی بسته اتاق خورد و صدای شدیدی شنیده شد. صدیقی میگوید: «آقایان ممکن است ما قبل از آن که مخالفان به اتاق وارد شوند، برویم. بهتر است به زیرزمین یکی از اتاقهای مجاور برویم.» دکتر صدیقی، مهندس رضوی، دکتر شایگان، مهندس زیرکزاده، دکتر حسین فاطمی، مهندس سیفالله معظمی، محمود نریمان، ملکوتی معاون نخستوزیر، خازنی، کارمند نخستوزیری، سرهنگ علی دفتری، سرهنگ دوم عزتالله دفتری و سروان داورپناه دکتر مصدق را در بیرون رفتن از در شرقی همراهی کرده و پس از پایین رفتن از پلکان از در جنوبی طبقه زیرین وارد حیاط میشوند. پس از آن از راه نردبان که کنار دیوار گذاشتند از دو خانه دیگر نیز میگذرند. در خانه سوم مستخدم به صاحب خانه، تلفنی رخداد را میگوید. او میگوید: «آقایان شب را مطمئن در خانه من که متعلق به خودشان است بمانند. جان و مال من فدای دکتر مصدق!» ساعت پنج صبح دکتر مصدق همراه دکتر صدیقی و دکتر شایگان به خانه دکتر معظمی وزیر پست و تلگراف میروند و پس از استراحت و پوشیدن لباسی که برای او میآورند خود را به فرمانداری نظامی معرفی میکنند.
آنگونه که آوردیم ایرانیان در دو جنبش در ۲۰۰سال گذشته کوشیدهاند در کشور خود یک دموکراسی بنا کنند که هربار از سوی دولتهای بزرگ جهان بر انداخته شدند. در پرتو این بررسی و جایگاه ایران در تاریخ چند نکته شایان توجه است:
– ایران دارای کهنترین فرهنگ جهانی برآمده از اقوام گوناگون در دوران پیش از تاریخ در فلات ایران و اقوام آریایی جلگههای اوراسیاست که آن را به سرزمینهای گوناگون اروپایی و جنوب و غرب آسیا پیوند میدهد.
– ایران نخستین کشور جهان است که برای چندهزار سال بر بخش بزرگی از جهان حکومت کرده و در ساختن فرهنگ و تمدن بشری جایگاه بلندی داشته است.
– جایگاه طبیعی ایران میان شمال و جنوب وشرق و غرب در طول تاریخ آن را در جایگاه مهم گذرگاه اندیشه و کالا قرار داده است. جامعه ایرانی از نگاه آگاهی، سواد، روابط اجتماعی، فرهنگ، همبستگی، پیوندهای ارتباطی و آرزوی ترقی در جایگاهی است که در صورت داشتن آرامش توان لازم برای دستیابی به ترقی را دارد. ایرانیان باور دارند دموکراسی تنها راه توسعه و ساختن جامعهای هوشیار، آزاد، برابر و توانمند است.
– تاریخ معاصر نشان میدهد که قدرتهای بزرگ جهانی بریتانیا، روسیه آمریکا و اکنون چین یک ایران دموکراتیک را دوست نمیدارند و میکوشند با برآوردن تندجویی در ایران آن را با کشورهای منطقه و جهان درگیر کنند.
* کارشناس ارشد علوم سیاسی