مجله «فارن‌افرز» از راهبرد آمریکا برای تغییر رژیم در ونزوئلا گزارش داد

ترامپ علیه مادورو

گروه بین الملل
کدخبر: 571683
در سال ۲۰۲۵، نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا چندین حمله هوایی و دریایی به قایق‌های مظنون به قاچاق مواد مخدر در آب‌های اطراف ونزوئلا انجام داده است که منجر به کشته شدن دست‌کم ۶۲ نفر شده است.
ترامپ علیه مادورو

جهان‌صنعت – روز گذشته پیت هگست، وزیر جنگ ایالات متحده در پیامی توئیتری اعلام کرد که یک حمله دیگر به قایق‌های حامل مواد مخدر در دریای کارائیب انجام شده و طی آن سه نفر کشته شده‌‌اند. با حمله‌ای که روز گذشته ایالات متحده به قایق‌های ونزوئلایی انجام داده، تاکنون ۱۵حمله در طول یک‌ماه‌ونیم گذشته توسط ارتش ایالات متحده صورت گرفته و تاکنون ۶۴ نفر نیز جان خود را از دست داده‌اند.

در همین رابطه و در حالی که گفته می‌شود این اقدامات ایالات متحده مقدمه‌ای برای برخورد مستقیم با دولت مادورو و سرنگونی وی محسوب می‌شود، مجله فارن‌افرز به تازگی در گزارشی با اشاره به اقدامات صورت گرفته توسط آمریکا علیه ونزوئلا آورده است: آنچه در اوایل سپتامبر به‌صورت مجموعه‌ای از حملات هوایی آمریکا به قایق‌هایی در دریای کارائیب آغاز شد، اکنون به نظر می‌رسد به کارزاری برای سرنگونی نیکولاس مادورو، رییس‌جمهور ونزوئلا تبدیل شده است. در طول دوماه دولت دونالد ترامپ حدود ۱۰‌هزار نیروی نظامی آمریکایی را به منطقه اعزام کرده، دست‌کم هشت ناو سطحی و یک زیردریایی نیروی دریایی آمریکا را در سواحل شمالی آمریکای‌جنوبی مستقر کرده، بمب‌افکن‌های ۵۲- Bو ۱- B را برای پرواز در نزدیکی سواحل ونزوئلا فرستاده و گروه رزمی ناو هواپیمابر جرالد آر.فورد به حوزه مسوولیت فرماندهی جنوبی ایالات متحده منتقل کرده است.

این تحرکات بازتاب‌دهنده‌ تغییر گسترده‌ای در سیاست اخیر دولت ترامپ نسبت به ونزوئلاست. بنا بر گزارش‌های منتشر شده، در ماه‌های نخست پس از آغاز ریاست‌جمهوری ترامپ در ژانویه، جدالی در درون دولت شکل گرفته بود میان طرفداران دیرینه‌ تغییر رژیم به رهبری وزمارکو روبیو، وزیر خارجه و مقاماتی که خواهان توافق از طریق مذاکره با کاراکاس بودند. در نیمه‌ نخست سال ۲۰۲۵، جناح مذاکره‌کننده دست بالا را داشت؛ به طوری که ریچارد گرنل فرستاده ویژه دولت ترامپ با مادورو دیدار کرد و توافقاتی را در زمینه نفت، معادن، اصلاحات اقتصادی و آزادی زندانیان سیاسی به دست آورد.

در اوسط ماه جولای اما روبیو دوباره ابتکار عمل را در دست گرفت و مساله را به گونه‌ای تازه مطرح کرد. او استدلال کرد که برکناری مادورو دیگر صرفا موضوعی در جهت ترویج دموکراسی نیست بلکه مساله‌ای مربوط به امنیت ملی آمریکاست. روبیو، رهبر ونزوئلا را به‌عنوان یک قاچاقچی مواد مخدر و تروریست معرفی کرد که بحران موادمخدر و مهاجرت غیرقانونی در ایالات متحده را تشدید کرده است. او مدعی شد که مادورو با گروه تبهکاری ترن دِ آراگوا در ارتباط است و کشورش اکنون تحت‌حکومت سازمانی قاچاقچی قرار دارد که خود را در قالب یک دولت ملی توانمند کرده است.

به نظر می‌رسد این روایت، ترامپ را متقاعد کرده است. به طوری که در ماه جولای، وی به پنتاگون دستور داد تا از نیروی نظامی علیه برخی کارتل‌های مواد مخدر منطقه، از جمله ترن دِ آراگوا و کارتل دِلوس سولِس استفاده کند.

دو هفته بعد، دولت جایزه‌ تعیین ‌شده برای دستگیری مادورو را از ۲۵‌میلیون دلار به ۵۰‌میلیون دلار افزایش داد. در ۱۵اکتبر، ترامپ در برابر خبرنگاران تایید کرد که به سازمان سیا اجازه داده عملیات مخفی در ونزوئلا انجام دهد. وقتی از او درباره گام بعدی پرسیده شد، پاسخ داد: اکنون داریم روی زمین تمرکز می‌کنیم، چون در دریا کنترل خوبی داریم.

با این حال چه به‌صورت پنهانی و چه آشکار هر تلاشی برای تغییر رژیم در ونزوئلا با چالش‌های بزرگی روبه‌رو خواهد شد زیرا روش‌های مخفی معمولا بیشتر به شکست منجر می‌شوند تا به موفقیت و بعید است که تهدید به زور یا حملات هوایی بتواند مادورو را وادار به فرار کند. حتی اگر واشنگتن در برکناری او موفق شود مرحله‌ بعدی یعنی ساختن رژیمی جدید همچنان پرریسک خواهد بود چرا که تجربه تاریخی نشان داده که پیامد چنین اقداماتی اغلب آشفته و خون‌بار است.

گزینه‌های مخفی ترامپ علیه مادورو

در همین راستا گفته می‌شود که دولت ترامپ برای تحقق تغییر رژیم در ونزوئلا چند گزینه‌ مخفی در اختیار دارد اما با اعلام علنی چنین طرح‌هایی در عمل، مهم‌ترین مزیت اقدامات پنهان یعنی کاهش هزینه‌های سیاسی و نظامی از طریق حفظ قابلیت انکارپذیری از بین رفته است.

حتی اگر ترامپ این عملیات را محرمانه نگه می‌داشت، تاریخ مداخلات پنهانی آمریکا دلیلی برای خوش‌بینی باقی نمی‌گذارد. واشنگتن می‌تواند از شورشیان محلی به‌طور مخفیانه پشتیبانی کند، برای ترور مادورو تلاش کرده یا کودتایی علیه حکومت او ترتیب دهد اما سابقه‌ هر سه روش چندان درخشان نیست. به عنوان مثال مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۸ به قلم یکی از نویسندگان مجله فارن‌افرز که ۶۴ مورد تلاش پنهانی آمریکا برای تغییر رژیم در دوران جنگ سرد را بررسی کرده بود، نشان داد که حمایت از مخالفان داخلی تنها در حدود ۱۰درصد موارد به سرنگونی موفق رژیم منجر شده است. تلاش‌ها برای ترور نیز وضع بهتری نداشته‌اند زیرا تلاش‌های ایالات‌متحده برای کشتن پنهانی رهبران خارجی ازجمله رهبر کوبا، فیدل کاسترو بارها ناکام ماندند، هرچند برخی از رهبران مانند نگو دین دیم در ویتنام‌جنوبی در سال ۱۹۶۳ طی کودتایی که با حمایت آمریکا انجام شد کشته شدند.

بنابراین هر چند تحریک به کودتا نسبت به سایر روش‌ها موثرتر بوده، مانند موارد ایران در سال ۱۹۵۳ و گواتمالا در ۱۹۵۴ که نیروهای مورد حمایت آمریکا قدرت را به دست گرفتند اما هیچ‌یک از این اقدامات به ثبات بلندمدت منجر نشد. علاوه بر این، مادورو ارتش ونزوئلا را چنان در برابر کودتا بیمه کرده که این گزینه نیز چندان واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد.

از سوی دیگر برخی از این روش‌ها پیشتر هم در ونزوئلا امتحان شده و شکست خورده‌اند.

به عنوان مثال در سال ۲۰۱۹، ایالات متحده خوان گوایدو، رهبر مخالفان را به‌عنوان رییس‌جمهور موقت ونزوئلا به رسمیت شناخت و از یک قیام مردمی علیه رژیم مادورو حمایت کرد اما این تلاش فروپاشید زیرا ارتش از پیوستن به مخالفان سر باز زد. سال بعد، گروهی متشکل از حدود ۶۰ مخالف ونزوئلایی به همراه چند پیمانکار آمریکایی، عملیاتی آبی-خاکی برای تصرف پایتخت و بازداشت مادورو ترتیب دادند که با نام عملیات گیدئون شناخته شد که این حمله نیز به سرعت توسط نیروهای امنیتی ونزوئلا سرکوب شد.

ابزارهای آمریکا

در چنین شرایطی برخی تحلیلگران آمریکایی پیشنهاد می‌کنند که در میان گزینه‌های آشکار برای تغییر رژیم در ونزوئلا، ایالات متحده می‌تواند تلاش کند مادورو را با تهدید به زور وادار به کناره‌گیری کند. این روش گاهی نتیجه داده است اما تنها در برابر کشورهای بسیار کوچک که در برابر قدرت‌های بزرگ آماده‌ حمله‌ زمینی، توان مقاومت ندارند. برای نمونه، در سال ۱۹۴۰، ژوزف استالین با تهدید به اشغال، رهبران استونی، لتونی و لیتوانی را از قدرت کنار زد. آمریکا نیز تنها زمانی توانسته با تهدید نظامی تغییر رژیم ایجاد کند که هدف، کشوری عملا بی‌دفاع بوده است؛ مانند نیکاراگوئه در سال‌های ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۰. با این حال در دوران معاصر، تهدیدهای نظامی آمریکا علیه صدام حسین در عراق و معمر قذافی در لیبی نتوانست هیچ‌یک از آن دو را به کناره‌گیری از قدرت متقاعد کند. ابزار دوم واشنگتن برای القای تغییر رژیم، قدرت هوایی است اما این کار به‌مراتب دشوارتر از آن است که به نظر می‌رسد. در تئوری، حملات هوایی می‌تواند با کشتن رهبران، از بین بردن توان فرماندهی نظامی یا تحریک به کودتا و شورش عمومی، رژیمی را سرنگون کند اما ایالات متحده هرگز نتوانسته تنها با تکیه بر نیروی هوایی، رهبر کشوری را از قدرت برکنار کند. حتی با وجود سلاح‌های دقیق امروزی، شناسایی و هدف قرار دادن رهبران سیاسی بسیار دشوار است و گسترش فناوری‌های ارتباطی نیز جدایی رهبران از نیروهای نظامی‌شان را تقریبا ناممکن کرده است. از سوی دیگر ارتش‌ها معمولا زمانی که درگیر جنگ با دشمن خارجی هستند، دست به کودتا نمی‌زنند و مردم نیز وقتی زیر بمباران هستند، به سختی می‌توانند بسیج شوند تا حکومت خود را سرنگون کنند.

گزینه‌ سوم، تهاجم زمینی به ونزوئلاست اما در صورت انتخاب این مسیر، نیروهایی که دولت ترامپ تاکنون در منطقه مستقر کرده، برای این کار کافی نیستند. در اوایل اکتبر، مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی برآورد کرد که انجام یک تهاجم زمینی به دست‌کم ۵۰‌هزار سرباز نیاز دارد. در تئوری، ترامپ می‌تواند چنین نیرویی را بسیج کند اما آغاز یک حمله‌ گسترده، آشکارا در تضاد با شعار همیشگی او مبنی بر مخالفت با ماجراجویی‌های نظامی است و می‌تواند پایگاه سیاسی‌اش را دچار شکاف کند.

در نتیجه نویسندگان مقاله فارن‌افرز تصریح می‌کنند، حتی اگر یک عملیات برای تغییر رژیم در ابتدا موفق به نظر برسد، تاریخ نشان می‌دهد که پیامدهای بلندمدت آن معمولا ناامید کننده‌اند. در واقع پژوهش‌های گوناگون از جمله مطالعات نویسندگان این مقاله نشان داده‌اند که تلاش برای ترویج دموکراسی پس از برکناری رژیم‌ها به‌دست نیروهای خارجی به ندرت موفق می‌شود؛ نمونه‌های اخیر مداخله‌های ایالات متحده در افغانستان، عراق و لیبی به روشنی این واقعیت را اثبات کرده‌اند.

در همین رابطه ساختار داخلی ونزوئلا نیز نشان می‌دهد که چنین احتمالی کاملا واقعی است. به‌گفته‌ برخی تحلیلگران ونزوئلا مجموعه‌ای پیچیده از بازیگران مسلح را در خود جای داده است؛ از جمله شبه‌نظامیان طرفدار حکومت موسوم به کولکتیوها و گروه‌های فراملیتی مانند ارتش آزادیبخش ملی کلمبیا (ELN) و بازماندگان گروه چریکی فارک. بنابراین ونزوئلا از ابتدا تا انتها مملو از گروه‌های مسلح گوناگون است و هیچ‌یک از آنها انگیزه‌ای برای تسلیم یا توقف فعالیت‌هایشان ندارند. از سوی دیگر برخی آمریکایی‌ها معتقدند، هر کس جای مادورو را بگیرد با موانع جدی روبه‌رو خواهد شد؛ به‌ویژه اگر با پشتیبانی مستقیم آمریکا به قدرت برسد زیرا تجربه نشان داده رهبرانی که به‌دست بازیگران خارجی منصوب می‌شوند، بیش از دیگران در معرض برکناری خشونت‌آمیز قرار دارند. در واقع برخی پژوهش‌ها حاکی از آن است که تقریبا نیمی از رهبران منصوب‌ شده از سوی نیروهای خارجی، بعدها با زور از قدرت کنار گذاشته می‌شوند.

البته ونزوئلا دارای اپوزیسیونی پرجنب‌وجوش و ریشه‌دار است و رهبر این جریان، ماریا کورینا ماچادو که اخیرا برنده‌ جایزه نوبل شده از حمایت خوبی در داخل برخوردار است. اما برخی از نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد، مادورو هنوز از وفاداری حدود یک‌سوم جمعیت برخوردار است؛ اقلیتی که ستون فقرات دستگاه رژیم را تشکیل می‌دهند و بقای موقعیت و امتیازات‌شان به دوام حکومت وابسته است.

در همین رابطه است که گزارش اخیر مجله فارن‌افرز نتیجه می‌گیرد: همه‌ این نکات بر یک درس کلی تاکید دارند؛ انقلاب‌های دموکراتیک زمانی بیشترین شانس موفقیت را دارند که از درون خود جامعه برخیزند. بنابراین تمایل اپوزیسیون به جلب حمایت نظامی آمریکا باید زنگ خطر را برای سیاستگذاران واشنگتن به صدا درآورد.

از سوی دیگر حتی اگر همه‌ این خطرات نادیده گرفته شوند، تغییر رژیم در ونزوئلا هیچ دستاورد استراتژیکی برای ایالات متحده به همراه نخواهد داشت زیرا برخلاف عراق در ۲۰۰۳، ونزوئلا تهدیدی امنیتی برای آمریکا محسوب نمی‌شود. ارتش این کشور بسیار ضعیف‌تر از آن است که تهدیدی فراتر از مرزهایش باشد و هیچ‌گونه توانمندی تسلیحاتی در سطح سلاح‌های کشتار جمعی ندارد. همچنین، در مقایسه با خاورمیانه، ونزوئلا اهمیت ژئوپلیتیکی حیاتی برای واشنگتن ندارد. در مورد نفت ایده‌ اینکه سرنگونی مادورو می‌تواند باعث افزایش عرضه‌ جهانی نفت و کاهش قیمت‌ها شود نیز با واقعیت نمی‌خواند چراکه زیرساخت‌های نفتی ونزوئلا در نتیجه‌ سال‌ها سوءمدیریت، تحریم و فرسودگی تقریبا نابود شده و بازسازی این صنعت به میلیاردها دلار سرمایه و سال‌ها زمان نیاز دارد. حتی در بهترین حالت، بازگشت ظرفیت تولید نفت ونزوئلا به سطح گذشته دست‌کم یک‌دهه طول خواهد کشید؛ بنابراین، هیچ نفع اقتصادی فوری برای آمریکا از تغییر رژیم متصور نیست.

علاوه بر این، هرگونه درگیری نظامی جدید در نیم‌کره‌‌غربی بر خلاف شعار اول آمریکای دونالد ترامپ خواهد بود. رییس‌جمهوری که وعده داده بود منابع کشور را صرف بازسازی در داخل کند، نمی‌تواند به‌آسانی توجیه کند که چرا مالیات‌دهندگان آمریکایی باید هزینه‌ جنگی دیگر را در آن سوی خلیج مکزیک بپردازند. در نتیجه از منظر سیاسی نیز هرگونه تلفات انسانی یا بی‌ثباتی پس از مداخله می‌تواند پایگاه رای‌دهندگان ترامپ را در آستانه انتخابات آینده تضعیف کند.

وب گردی