جهان‌صنعت از جای ‌خالی نقد هنری جدی گزارش می‌دهد:

تبلیغ به‌جای تحلیل

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 552163
غیبت نقد جدی در هنر ایران باعث شده است که هنر به سطحی‌نگری و تبلیغات تقلیل یابد و رسانه‌ها تنها به حاشیه‌ها بپردازند.
تبلیغ به‌جای تحلیل

جهان‌صنعت– غیبت نقد جدی، هنر را از مسیر تعالی خارج کرده و رسانه‌ها را به بازتاب‌دهنده حاشیه‌ها تقلیل داده است؛ آثاری که نیازمند کالبدشکافی‌ هستند، به معرفی‌های سطحی و تبلیغاتی بسنده می‌شوند و جای گفت‌وگوهای تخصصی را خبرهای پر زرق‌وبرق درباره زندگی هنرمندان گرفته است. هنر برای آنکه زنده بماند و رشد کند، نیازمند نقد است. نقد همان آیینه‌ای است که هم هنرمند را با کاستی‌های کار خود روبه‌رو و هم مخاطب را با لایه‌های پنهان اثر آشنا می‌کند. بدون نقد، آثار هنری در سطح باقی می‌مانند؛ ممکن است فروش داشته باشند یا نامی به‌دست آورند اما به‌ندرت می‌توانند به میراثی ماندگار بدل شوند. در جامعه‌ای که نقد جدی غایب باشد، هنر بیش از آنکه ابزار اندیشه‌ورزی باشد، به سرگرمی مصرفی تبدیل می‌شود.

رسانه‌هایی که به حاشیه پناه برده‌اند

کافی است به صفحات فرهنگی روزنامه‌ها یا خبرگزاری‌ها نگاهی بیندازیم. بیشتر مطالب منتشرشده نه نقد بلکه «خبر» هستند: خبر برگزاری جشنواره، خبر انتشار یک آلبوم یا خبر ازدواج و پوشش یک بازیگر. اگر هم متنی بلندتر منتشر شود، معمولا به معرفی کلی و تبلیغاتی اثر بسنده می‌کند. در چنین فضایی، هیچ نشانه‌ای از تحلیل عمیق یا ارزیابی ساختاری دیده نمی‌شود. تلویزیون و رادیو نیز وضع بهتری ندارند. برنامه‌های فرهنگی عموما به گفت‌وگوهای کلیشه‌ای با هنرمندان خلاصه می‌شوند؛ گفت‌وگوهایی که بیشتر برای تبلیغ اثر ساخته شده‌اند تا نقد آن. در چنین شرایطی مخاطب تنها مصرف‌کننده تبلیغات است، نه شنونده یا خواننده تحلیلی جدی. در بسیاری از کشورهای دنیا، مجلات تخصصی نقد جایگاه مرجع دارند. نشریاتی مانند Sight & Sound  در انگلستان یا Cahiers du Cinéma  در فرانسه، با نقدهای جدی و تحلیلی خود نه‌تنها سلیقه عمومی را ارتقا داده‌اند بلکه تاریخ هنر را نیز تحت‌تاثیر قرار داده‌اند اما در ایران، این خلأ قدیمی است. هرچند در دهه‌های گذشته تلاش‌هایی برای انتشار مجلات تخصصی نقد در حوزه سینما، تئاتر و ادبیات صورت گرفت اما اغلب آنها یا به‌دلیل محدودیت‌های محتوایی تعطیل شدند یا از پس مشکلات اقتصادی برنیامدند. نتیجه آنکه امروز بیشتر نشریات فرهنگی موجود، عملا بولتن‌های تبلیغاتی هستند با ظاهری شیک و محتوایی کم‌عمق.

فضای مجازی؛ فرصتی نیمه‌کاره

با گسترش اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، امید می‌رفت که نقد از قیدوبند رسانه‌های رسمی رها شود. وبلاگ‌ها، کانال‌ها و صفحات مجازی، امکان نوشتن و خواندن نقد را فراهم کردند اما این روند نیز به دلیل فقدان ساختار حرفه‌ای، به‌جای پرورش نقد جدی، بیشتر به بازاری برای «نقدهای سلیقه‌ای» تبدیل شد. بسیاری از نقدها نه تحلیلی که صرفا نظر شخصی‌ هستند و بسیاری دیگر با هدف تبلیغات یا کسب دنبال‌کننده نوشته می‌شوند. الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی نیز ترجیح می‌دهند محتوای جنجالی و پرهیاهو را بیشتر نشان دهند بنابراین نقدهای عمیق و دقیق کمتر دیده می‌شوند، درحالی‌که ویدئوهای کوتاه هیجانی یا متونی پر از اغراق به‌سرعت پخش می‌شوند.

هنرمند بی‌منتقد، مخاطب بی‌راهنما

وقتی نقد جدی وجود نداشته باشد، نخستین زیان را خود هنرمند می‌بیند. هنرمند بدون دریافت بازخورد دقیق، محکوم به تکرار است. او نمی‌داند کجای کارش موفق بوده و کجا ناکام مانده و به همین دلیل آثار بعدی‌اش هم اغلب تفاوتی بنیادین با آثار قبلی ندارند. مخاطب نیز بدون نقد، در تاریکی قدم می‌زند. او نمی‌تواند اثر را در بستری تاریخی، اجتماعی یا زیبایی‌شناختی بسنجد. انتخاب او معمولا براساس تبلیغات یا شهرت بازیگران و نویسندگان است، نه کیفیت واقعی. این چرخه بازار فرهنگی را به سمت مصرف‌گرایی و ستاره‌محوری سوق می‌دهد.

جهان دیگر چگونه با نقد زندگی می‌کند؟

در فرانسه هر فیلم تازه با چندین نقد تخصصی در روزنامه‌ها و مجلات روبه‌رو می‌شود. در آمریکا منتقدان معتبر می‌توانند بر سرنوشت یک نمایش یا فیلم تاثیر مستقیم بگذارند؛ نقد مثبت آنان می‌تواند اثری را به موفقیت برساند و نقد منفی می‌تواند فروش آن را کاهش دهد. در عرصه ادبیات نیز نقدها در مجلات دانشگاهی یا فرهنگی تعیین می‌کنند که کدام کتاب‌ها در حافظه جمعی باقی خواهند ماند. این وضعیت در ایران متفاوت است. حتی آثار بزرگ ادبی یا سینمایی، معمولا تنها با چند یادداشت کوتاه معرفی و پس از آن به حال خود رها می‌شوند. به همین دلیل، بسیاری از آثار باارزش هرگز در حافظه فرهنگی جامعه ماندگار نمی‌شوند.

پیامدهای غیبت نقد

غیبت نقد هنری در ایران دلایل متعددی دارد. بخشی از ماجرا به محدودیت‌های محتوایی بازمی‌گردد؛ بسیاری از منتقدان برای پرهیز از حساسیت‌ها ناچارند متن‌هایی محافظه‌کارانه بنویسند یا اساسا از نوشتن صرف‌نظر کنند. در کنار این مشکل، بحران اقتصادی رسانه‌ها نیز نقشی جدی دارد. روزنامه‌ها و سایت‌ها برای بقا وابسته به تبلیغات هستند و طبیعی است که نقدهای تحلیلی‌– که معمولا خواننده کمتری دارند– در اولویت قرار نگیرند. از سوی دیگر، نظام آموزشی هم سهم کوچکی در این بحران دارد. رشته‌های دانشگاهی مرتبط با نقد هنری اندک‌ هستند و همان تعداد محدود نیز بیشتر رویکردی تئوریک دارند تا کاربردی؛ نتیجه اینکه نسل تازه‌ای از منتقدان حرفه‌ای تربیت نمی‌شود. در نهایت بخشی از مشکل به خود مخاطبان بازمی‌گردد. جامعه‌ای که بیش از متن‌های تحلیلی، به‌دنبال حاشیه‌های زندگی هنرمندان است، به‌‌طور ناخودآگاه زمینه را برای کمرنگ شدن نقد جدی فراهم می‌کند.

نبود نقد جدی پیامدهایی عمیق برای فرهنگ دارد. نخست اینکه کیفیت آثار هنری کاهش می‌یابد زیرا هنرمند بدون دریافت بازخورد تخصصی، در مسیر تکرار و رکود باقی می‌ماند. دوم اینکه ذائقه عمومی سطحی می‌شود؛ مخاطب وقتی تحلیلی نمی‌خواند، نمی‌آموزد چگونه اثر را عمیق‌تر ببیند یا آن را در بستر اجتماعی و تاریخی‌اش بسنجند. سومین پیامد، مصرفی شدن فرهنگ است. هنر به کالایی زودگذر بدل می‌شود که تنها در زمان اکران یا انتشار فروش دارد و به سرعت فراموش می‌شود.

چه باید کرد؟

برای بازگرداندن نقد به متن فرهنگ، چند اقدام ضروری به‌نظر می‌رسد. پیش از هرچیز، ایجاد و حمایت جدی از مجلات و رسانه‌های تخصصی نقد اهمیت دارد؛ رسانه‌هایی که بتوانند از فشارهای اقتصادی و تبلیغاتی مستقل بمانند. همزمان باید به آموزش منتقدان حرفه‌ای توجه شود، چه در دانشگاه‌ها و چه در قالب کارگاه‌های عملی. رسانه‌های ملی و خصوصی نیز لازم است بخشی از تولیدات خود را به برنامه‌های نقد اختصاص دهند، نه صرفا به معرفی تبلیغاتی آثار. در فضای مجازی هم باید بسترهایی فراهم شود که نقدهای تحلیلی برجسته شوند و در میان انبوه محتوای سطحی گم نشوند.  در نهایت فرهنگ‌سازی میان مخاطبان اهمیت حیاتی دارد؛ مخاطب باید یاد بگیرد که ارزش یک نقد در عمق آن است، حتی اگر خواندنش زمان‌بر باشد. تنها در این صورت است که می‌توان امید داشت نقد دوباره به جایگاه اصلی خود بازگردد و هنر و فرهنگ کشور مسیر تعالی را بازیابد.

آنچه امروز غایب است تنها نقد هنری نیست بلکه «فرهنگ گفت‌وگو درباره هنر» است. جامعه‌ای که نقد را جدی نگیرد، درواقع تمرین شنیدن و اندیشیدن را کنار گذاشته است. نقد تنها برای سنجش کیفیت آثار نیست؛ نقد یعنی باز کردن میدان بحث، ایجاد زبان مشترک میان هنرمند و مخاطب و پرورش نگاهی که فراتر از سطح ظواهر برود. فراموشی نقد، فراموشی پرسشگری است و فرهنگی که پرسشگری را از دست بدهد، دیر یا زود به روزمرگی و تکرار تن می‌دهد. اگر قرار است هنر در ایران نقشی فراتر از سرگرمی ایفا کند و دوباره به عامل تغییر و الهام بدل شود، راهی جز بازگشت نقد به صحنه باقی نمانده است.

وب گردی