تبعید هنرمندان!

جهان صنعت– در کشاکش بحرانهای ژئوپلیتیکی، با بالا گرفتن تنش نظامی میان ایران و رژیم صهیونیستی، تصمیمی شتابزده و فراگیر از سوی دولت ایران موجی از نگرانی و بیثباتی اجتماعی را به همراه داشت. بنابر اعلام مقامات رسمی، حدود ۵۰۰هزار افغانستانی در مدت زمانی کوتاه از ایران اخراج شدند؛ اقدامی که در نگاه نخست ممکن است تصمیمی امنیتی یا جمعیتی تلقی شود اما در لایههای پنهان خود، فاجعهای انسانی و فرهنگی را رقم زده است. در این میان، هنرمندان افغانستانی، نسلی که در بطن فرهنگ و هنر ایران تنفس کرده و زیستهاند، بدون اخطار، برنامهریزی یا امکان دفاع از جایگاه خود، به حاشیه رانده شدند. یکی از جنبههای نگرانکننده این اخراجها، نبود تمایز میان مهاجران براساس جایگاه اجتماعی، سابقه حضور یا نوع فعالیت آنها بود. بسیاری از هنرمندان افغانستانی، نسل دوم یا سوم مهاجرانی بودند که در ایران به دنیا آمده، تحصیل کرده و وارد جامعه هنری شده بودند. آنان نه صرفا مهمان، بلکه بخشی از بافت فرهنگی ایران به شمار میرفتند اما اخراج آنان نشان داد که حتی جایگاه فرهنگی و هنری محافظی در برابر تصمیمات شتابزده اداری نیست. بهعنوان مثال در جریان این بحران، رسانهها گزارشی از بازداشت پدرزن یکی از شناخته شدهترین بازیگران ایران، نوید محمدزاده، منتشر کردند؛ فردی که از تبار افغان بود. هرچند این بازداشت در نهایت با آزادی فرد و بدون اخراج همراه شد اما همین اتفاق بار دیگر نشان داد که حتی چهرههای شناخته شده، در شرایطی که سیاستها مبهم و فاقد ظرافت حقوقی هستند، میتوانند در معرض آسیب قرار گیرند. این مثال نه برای تمرکز بر چهرههای خاص، بلکه برای نشان دادن وسعت اثرگذاری چنین تصمیمهایی بر لایههای مختلف جامعه مطرح میشود.
نادیده گرفته شدن نقش هنرمندان افغانستانی در فرهنگ معاصر ایران
در دو دهه گذشته، مهاجران افغانستانی نهتنها نیروی کار ساختمانی و خدماتی جامعه ایران بودند، بلکه بخشی از جامعه فرهنگی کشور را نیز شکل دادند. شاعران، فیلمسازان، نویسندگان، موسیقیدانان، بازیگران تئاتر و هنرمندان تجسمی افغانستانی حضوری پررنگ در جریانهای فرهنگی ایران داشتند. آنها در مدارس ایرانی بزرگ شدند، به زبان فارسی نوشتند، در فضاهای خلاقه رشد کردند و حتی در جشنوارهها و جوایز هنری داخلی و بینالمللی درخشیدند. این افراد، برخلاف تصور رایج، تنها مهاجر یا پناهجو نبودند؛ بلکه روایتگرانی بودند از رنج، امید، مهاجرت، عشق و مقاومت. هنر آنها پل میساخت میان دو ملت و روایت میکرد از تجربه انسان بودن در جهانی ناپایدار. با این حال، اخراج ناگهانی آنان – بیهیچ تمایزی– گویی صفحهای از کتاب تاریخ فرهنگی ایران را بهیکباره پاره کرده است.
وقتی خانه به تبعید بدل میشود
بسیاری از این هنرمندان، در میانه پروژههای هنری خود بودند. برخی در حال آمادهسازی برای جشنوارهها، برخی در آستانه برگزاری نمایشگاه و عدهای دیگر درگیر تدریس در کارگاههای هنری برای جوانان ایرانی و افغانستانی. اخراج ناگهانی آنان، نهتنها فرآیند خلاقانه را قطع کرد، بلکه ضربهای به شبکه فرهنگیای زد که سالها زمان برای شکلگیری آن صرف شده بود. بیتردید، حجم بالای مهاجرتهای غیرقانونی از افغانستان به ایران، بحرانزا بوده است. سالها کمتوجهی به ساختارهای پذیرش مهاجر، عدم تصویب قوانین شفاف درباره اقامت، اشتغال و آموزش ایران را به نقطهای رسانده که کنترل این جمعیت، به دغدغهای جدی بدل شده است اما پرسش اصلی اینجاست که آیا میتوان این بحران ساختاری را با راهحلهای مکانیکی و شتابزده مانند اخراج جمعی، حل کرد؟ سیاستی که سالها در برابر ورود گسترده مهاجران سکوت کرده، اکنون در برابر فشار بینالمللی و منطقهای، بهیکباره اقدام به پاکسازی گسترده میکند؛ بیآنکه زمینهسازی، اطلاعرسانی یا حتی راهکارهایی انسانی و قانونی برای بازگشت آبرومندانه مهاجران در نظر گرفته باشد.
قطع پیوندهای تاریخی
از منظر فرهنگی، روابط میان ایران و افغانستان، فراتر از سیاست و مرزهای رسمی بوده است. زبان مشترک، تاریخ مشترک، ادبیات همخانواده و آیینهای همریشه، پیوندهایی هستند که در هیچ قراردادی ثبت نشدهاند اما زیربنای فرهنگی دو ملت را تشکیل میدهند. با اخراج ناگهانی هنرمندان افغانستانی، نهتنها آسیب فردی به آنان وارد شد، بلکه بخشی از این پیوند دیرینه فرهنگی نیز تضعیف شد. گویی بخشی از هویت منطقهای ما به دست تصمیمگیریهای موقت از نقشه فرهنگی کنار گذاشته شد. امروزه در جهان، نوع مواجهه یک کشور با مهاجران، بهویژه با هنرمندان و فعالان فرهنگی مهاجر، یکی از شاخصهای توسعه یافتگی اجتماعی تلقی میشود. ایران، با پیشینه فرهنگی غنی، میتوانست در این حوزه الگوی گفتوگو، همزیستی و تعامل فرهنگی باشد. اما اخراج بیبرنامه هنرمندان افغانستانی، تصویری دیگر را به جهان نشان داد؛ تصویری از سختگیریهای غیرفرهنگی و تصمیمگیریهای امنیتی در حوزههایی که ذاتا انسانی هستند
مساله اخراج گسترده مهاجران افغانستانی از ایران – بهویژه هنرمندان و فعالان فرهنگی– بیش از آنکه تنها یک رخداد امنیتی یا اداری باشد، نشانهای از یک بحران عمیقتر در سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی ایران است. نگاه خطی، یکدست و غیرتفکیکی به پدیده مهاجرت، بدون در نظر گرفتن کیفیت حضور، جایگاه اجتماعی و اثرگذاری فرهنگی افراد، نهتنها به فرسایش سرمایه انسانی منجر میشود، بلکه موقعیت ایران را در عرصه دیپلماسی فرهنگی منطقهای نیز تضعیف میکند. هنرمندان مهاجر افغانستانی، اغلب حامل روایتهای مشترک میان دو ملت هستند؛ روایتهایی که در ساخت تمدن فارسیزبان، پیوندهای قومی و زبانی و زیست همافزای دو سرزمین ریشه دارند. حذف این صداها از فضای فرهنگی ایران، بهمثابه قطع یک شریان حیاتی در گفتوگوی بینفرهنگی تلقی میشود. در دنیای معاصر که «قدرت نرم» و نفوذ فرهنگی جایگزین سلاح و مرزهای سخت شدهاند، اخراج خلاقانی که حامل این سرمایه نرم هستند، نوعی خودزنی فرهنگی است. از منظر سیاستگذاری عمومی، عدم وجود ساختارهای شفاف برای شناسایی، حمایت و مدیریت مهاجران متخصص، هنرمند یا فرهنگی، سبب میشود در بزنگاههای امنیتی، تصمیمگیریهای کلی، ناعادلانه و گاه هزینهزا اتخاذ شود. در حالی که میتوان با ایجاد سازوکارهایی چون اقامتهای تخصصی، بورسیههای فرهنگی یا کارتهای هنرمندی مهاجرتی، میان جمعیت عمومی و سرمایه انسانی تفاوت قائل شد و از فرار فرهنگی پیشگیری کرد. در نهایت، باید پرسید کشوری که خواهان تثبیت نقش تمدنی خود در منطقه است، چگونه میتواند روایتگران خود را، صرفا به دلیل شناسنامه، کنار بگذارد؟ پدیده مهاجرت، دشمن نیست؛ مدیریت ناکارآمد آن است که بحران میآفریند و آنچه امروز از دست میدهیم، تنها نیروی کار یا جمعیت نیست، بلکه بخشی از حافظه زنده فرهنگی ماست که به سکوت تبعید میشود.