جهان‌صنعت از حذف تدریجی هنرمندان از صحنه فرهنگی گزارش می‌دهد:

بحران ویترین هنر!

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 579774
کمبود فضاهای مناسب برای عرضه آثار هنری به یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های هنرمندان تبدیل شده و مانع از دیده شدن و رشد حرفه‌ای آنها می‌شود.
بحران ویترین هنر!

جهان صنعت– کمبود فضاهای مناسب برای عرضه آثار هنری در سال‌های اخیر به یکی از جدی‌ترین دغدغه‌های هنرمندان تبدیل شده است؛ دغدغه‌ای که نه‌تنها روند تولید هنر را مختل کرده بلکه مسیر حرفه‌ای هنرمندان را نیز با ابهام و فرسایش همراه کرده است. مساله کمبود فضاها امروز فقط یک معضل زیرساختی نبوده بلکه بخشی از یک چرخه بزرگ‌تر است که اقتصاد هنر، سیاست‌های فرهنگی، تمرکزگرایی شهری، نابرابری دسترسی و تغییرات اجتماعی را دربر می‌گیرد. در چنین‌شرایطی نگارش گزارش درباره این مشکل به‌معنای دیدن «سیستم پیرامون هنر» است؛ سیستمی که گاهی آن‌قدر پیچیده و چندلایه بوده که نمی‌توان آن را صرفا به نبود چند گالری یا سالن نمایش محدود کرد. هنرمندان در رشته‌های مختلف(از تجسمی و عکاسی گرفته تا هنرهای نمایشی و بینارشته‌ای) با واقعیتی ساده اما دردناک روبه‌رو هستند: جایی برای دیده شدن ندارند یا اگر فضایی هست آنقدر هزینه‌ها بالا و دسترسی‌ها محدود بوده که عملا قابل استفاده نیست. این مساله باعث شده بخش بزرگی از توان و انرژی هنری پیش از اینکه به مخاطب برسد در مرحله عرضه خاموش شود. تولید ادامه دارد اما عرضه ناکام می‌ماند و این چرخه شکست‌خورده نه‌تنها انگیزه هنرمندان را کاهش داده بلکه بازار هنر را هم ضعیف‌تر و شکننده‌تر می‌کند.

بخش بزرگی از این مشکل در ساختار سیاستگذاری فرهنگی ریشه دارد؛ جایی که نگاه غالب هنوز به هنر به‌‌عنوان یک هزینه نگاه می‌کند و نه یک سرمایه. نتیجه چنین نگاهی کاهش فضاهای عمومی محدودشدن حمایت‌ها و افزایش بار مالی بر دوش هنرمندان است. بسیاری از هنرمندان مجبورند برای کوچک‌ترین نمایش یا اجرا هزینه‌هایی پرداخت کنند که از توان‌شان خارج است. در نتیجه بسیاری از آثار تولیدشده هرچند با کیفیت هرگز راه خود را به صحنه یا دیوار گالری پیدا نمی‌کنند.

گالری‌های خصوصی؛ فراوان اما ناکافی

شاید در نگاه اول تصور شود که گالری‌ها به‌‌ویژه در شهرهای بزرگ فراوا‌نند و این مشکل باید تا حدی حل شده باشد اما واقعیت این است که بخش قابل‌توجهی از گالری‌های خصوصی با مدل اقتصادی خاصی اداره می‌شوند که الزاما به نفع هنرمندان جوان یا مستقل نیست. بسیاری از این فضاها تنها با هنرمندان مشخص و دارای شبکه ارتباطی کار می‌کنند و معمولا هنرمندان در ابتدای مسیر بدون سابقه فروش و بدون حمایت مالی جایگاهی در این چرخه پیدا نمی‌کنند. ازسوی دیگر گاهی فرآیند برگزاری نمایشگاه در گالری‌ها شامل هزینه‌هایی می‌شود که برای یک هنرمند مستقل سنگین است. درنهایت هنرمند با دو انتخاب سخت مواجه می‌شود: هزینه‌های سنگین را بپذیرد و از منابع شخصی هزینه کند یا قید دیده‌شدن را بزند. نتیجه این معادله حذف بخش بزرگی از تولیدات هنری از میدان دید جامعه است.

تمرکزگرایی؛ هنرمندان بیرون از مرکز دیده نمی‌شوند

مشکل کمبود فضا تنها در تعداد یا هزینه خلاصه نشده بلکه مساله جدی‌تر نابرابری جغرافیایی است. تقریبا تمام زیرساخت‌های جدی هنر در چند شهر بزرگ متمرکز شدند. برای هنرمندانی که در شهرهای کوچک‌تر یا مناطق کم‌برخوردار فعالیت می‌کنند حضور در فضای حرفه‌ای عملا دشوار یا حتی ناممکن است. آنها برای نمایش آثار مجبورند سفر کنند، هزینه‌های اضافی بپردازند و گاهی حتی با بی‌اطلاعی مخاطب محلی مواجه شوند. این تمرکزگرایی نه‌تنها توسعه هنری نواحی مختلف کشور را مختل کرده بلکه باعث می‌شود بسیاری از استعدادهای بالقوه تنها به دلیل نبود فضا و امکان عرضه از مسیر حرفه‌ای کنار بکشند. گاهی هنرمندان مجبور می‌شوند به شهرهای بزرگ مهاجرت کنند؛ مهاجرتی که اغلب با هزینه‌های سنگین و فشار اقتصادی همراه است. در چنین شرایطی عدالت فرهنگی عملا به یک مفهوم انتزاعی بدل شده که در عمل تحقق نمی‌یابد.

محدودیت به جای حمایت

در نگاه بسیاری از هنرمندان فضاهای دولتی و عمومی(مثل نگارخانه‌های وابسته به نهادهای فرهنگی یا سالن‌های تئاتر دولتی) می‌توانستند بخشی از این خلأ را پر کنند اما در عمل این فضاها هم یا بسیار محدودند یا با فرآیندهای بروکراتیک پیچیده اداره می‌شوند. رزرو طولانی‌مدت، شرایط سختگیرانه، ممیزی و هزینه‌های پنهان باعث شده این فضاها برای هنرمندان مستقل جذابیتی نداشته باشند. از طرف دیگر تعداد این فضاها نسبت به میزان تولیدات هنری بسیار کم است و گاهی پیش می‌آید که نوبت استفاده از سالن یا نگارخانه تا چندماه یا حتی چندسال بعد مشخص شود. در هنرهای نمایشی وضعیت حتی پیچیده‌تر است: گروه‌های تئاتر برای گرفتن زمان اجرا باید از سدهای اداری مختلف عبور کنند و نهایتا هم با سهم اندکی از درآمد بلیت‌فروشی مواجه می‌شوند. این روند باعث می‌شود انگیزه هنرمندان برای تولید اثر جدید کمتر شود و هنرمند مستقل عملا توان رقابت با گروه‌های وابسته به نهادها را نداشته باشد.

اقتصاد شکننده و نبود سرمایه‌گذاری

از طرفی فضای هنری بدون داشتن یک چرخه اقتصادی پایدار نمی‌تواند زنده بماند. با این حال در بسیاری از کشورهای در حال توسعه هنر هنوز بازاری بالغ‌نشده دارد. نبود سرمایه‌گذاری بخش خصوصی، کمبود اسپانسر و فاصله میان هنر و صنعت باعث شده هزینه نگه‌داری و اداره فضاهای هنری بسیار بالا باشد. طبیعی است که در چنین شرایطی گالری‌ها، سالن‌ها و مراکز هنری کمتر دوام می‌آورند یا مجبورند هزینه‌های بیشتری از هنرمندان دریافت کنند. شرایط اقتصادی جامعه نیز روی این بازار تاثیر مستقیم دارد. وقتی قدرت خرید مردم کاهش می‌یابد خرید آثار هنری یا حضور در اجراهای هنری جزو اولویت‌های مالی خانواده‌ها نیست. نتیجه این است که بازار کوچک‌تر شده و فضاهای هنری بیشتر در معرض تعطیلی یا محدودیت فعالیت قرار می‌گیرند. در چنین وضعی هنرمند نه امکان فروش دارد و نه امکان نمایش؛ ترکیبی که در بلندمدت به فرسایش حرفه‌ای منجر می‌شود.

در سال‌های اخیر بسیاری از هنرمندان برای جبران کمبود فضا به سمت ارائه آثار در فضای مجازی و پلتفرم‌های آنلاین رفتند. این مسیر تا حدی توانسته بخشی از نیاز هنرمندان به دیده‌شدن را پاسخ دهد اما هرگز جایگزین کامل فضای فیزیکی نشده است. تجربه حضور مخاطب، مواجهه مستقیم با اثر و تعامل زنده در رویدادهای هنری چیزی نیست که فضای آنلاین بتواند کاملا بازآفرینی کند. فضای آنلاین محدودیت‌هایی از جمله الگوریتم‌های پلتفرم‌ها، هزینه‌های تبلیغات، دیده‌نشدن بدون داشتن مخاطب زیاد و نبود معیارهای حرفه‌ای برای نمایش آثار هنری دارد. به همین دلیل اگرچه ارائه آنلاین مکمل خوبی است اما جای خالی فضاهای فیزیکی را پر نمی‌کند و همچنان نیاز به زیرساخت‌های واقعی باقی می‌ماند.

پیامدهای اجتماعی و روانی کمبود فضا

این مساله تنها یک چالش ساختاری نبوده بلکه اثرات اجتماعی و روانی نیز دارد. هنرمندان وقتی امکان عرضه آثارشان را ندارند احساس انزوا و بی‌اثر بودن می‌کنند. یکی از انگیزه‌های اصلی خلق اثر هنری ارتباط با مخاطب بوده و وقتی این ارتباط مسدود می‌شود هنرمند به تدریج انگیزه تولید را از دست می‌دهد. بسیاری از هنرمندان گزارش می‌کنند که سال‌ها کار کردند اما چون جایی برای نمایش نداشتند آثارشان در خانه یا کارگاه خاک خورده است. از طرفی مخاطبان نیز از این مساله آسیب می‌بینند. نبود تنوع در فضاهای هنری و محدودیت دسترسی باعث می‌شود جامعه کمتر با هنر معاصر درگیر شود و نقش هنر در زندگی روزمره کاهش یابد. در بلندمدت این وضعیت به کاهش سواد هنری، کاهش ارتباط میان جامعه و هنرمندان و کم‌شدن تقاضای فرهنگی منجر می‌شود.

در مجموع کمبود فضاهای مناسب برای عرضه آثار هنری فقط یک مشکل فیزیکی نبوده بلکه نقطه اتصال مشکلات عمیق‌تر در اقتصاد هنر، سیاستگذاری فرهنگی، نابرابری جغرافیایی و تحولات اجتماعی است. حل آن نیازمند برنامه‌ریزی بلندمدت، گفت‌وگوی میان هنرمندان و نهادهای فرهنگی و مشارکت فعال جامعه است. تا زمانی که عرضه هنری محدود باشد بخش بزرگی از ظرفیت فرهنگی جامعه خاموش باقی می‌ماند. هنر زمانی زنده است که دیده و تجربه شود و در جریان زندگی مردم حضور داشته باشد. تا فراهم نشدن فضاهای کافی این جریان هرگز به شکل واقعی خود جاری نخواهد شد.

وب گردی